paperback
راهنامه
تاریخ ، دستور زبان
مصدرها و نام های ایرانی
تاليف مجيد بهرام بيگي
2016 اطريش- وين
--------------------------
Sal màh ; Dàstur e zàban
Vaj ha và shalude ha ye Iran i
Neveshte ye Arya Bàhram
(Màjid Bàhram beiguy)
2016 Vin – Osteraysh
دگرها کاشتند و من خوردم
من بکارم تا دگرها بخورند
Degàr ha kashtànd o màn xordàm
Màn be karàm ta degàr ha be xorànd
Ruz gar e geda i ye danesh i và fàrhàng i ye ma àz bi gane ha be sàr resid
Màjid Bàhram beyguy
زمان گدايي علمي و فرهنگي ما از بيگانگان بسررسيد
مجيد بهرام بيگي
|
فهرست مطالب
بخشی کوتاه از کتاب
06 ......... پیش گفتار
13 .مقدمه : مقايسه دستور زبان قديم و نوين ايراني و شیوه درست نویسی به ایرانی
54........... فصل های مختلف زبان ایرانی وچند مثال از آنها
مصادر دو گانه ايراني (فهرست تهمورث)....................................56
بیست شالوده اساسي و مهم ايراني با زمانهاي مختلف آنها (فهرست منوچهر).............................64
.نام های اصیل ایرانی......................130
فهرست منابع ......... 140
پيش گفتار
يادگيري دستور زبان فارس عربی با بي قاعدگيهاي آن بسيار دشوار است. واژههاي قرض گرفته شده از زبانهاي خارجي ياد گيري دستور و زبان مادري را دشوار كردهاند. من براي بهتر فهميدن زبانها سالها به مطالعه تاريخ زبانها پرداختم و به اين ترتيب بود كه بررسي و رفع اشكالات زبان فارس عربی را آغاز كردم.
يكي از مشكلات بزرگ خط فارس عربی ، الفباي عربي آن است كه تعداد زيادي شكل دارد و برخي از آنها چند شكل دارند مانند (ح ـ ط ـ س-ض) ؛ مشكل ديگر چسبيدن بعضي از حروف الفبا به همديگر و نچسبيدن برخي از آنها به همديگر است، مشکل ديگري باصدا و بيصدا بودن برخي از آنهاست كه بيشك راه حلهايي براي آنها وجود دارد كه پيشنهاد خواهند شد.
نبودن قاعده صحيح و درست براي مصادر و اسم فاعلي و تلفظ صحيح لغات و ندانستن مصادر ايراني اصيل ازجمله مشكلات ماست. در مقدمه فرهنگنامه عميد (1361: 25ـ36) به مشكلات اصولي زبان و خط ايراني اشاره شده است.
دكتر سعيد نفيسي به نقل از حسن عميد ذكر ميكند كه «شايد صد سال پيش در همان اولين روزهايي كه ما خردهخرده راه معارف جديد را بر فرزندان خود باز كردهايم ميبايست در اولين مرحله كتاب لغت جامعي كه نظير كتابهاي زبانهاي اروپايي باشد براي نوآموزان خود آماده كنيم و به جرأت ميتوان گفت كه ما در اين زمينه صد سال از ملل جهان عقب ماندهايم.»
نفيسي ميافزايد «اشكال بزرگ ديگري كه در پيش است اين است كه در نتيجه بدي خط امروزي و حروف مشابه كه با نقطه تغيير ميكند فرهنگهاي ما پر از اغلاطي است كه در نتيجه تحريف حروف پيدا شده است و گاهي «نون» را «تا» و گاهي «با» و گاهي «يا» خواندهاند.
او ميگويد «بهتر است كه مانند زبانهاي آريايي كه زبان فارسي هم از آنهاست كلمات را تنها به هفت دسته اصلي تقسيم كرد يعني اسم و صفت و حرف ربط و حرف عطف و فعل و ضمير و معين فعل و بس به تقسيمات ديگر ما مطلقاً براي زبان خود حاجت نداريم».
نفيسي ميگويد كه «وسيلهاي كه به نظر ميرسد كار را آسان بكند اين است كه هر كلمه را اعراب بگذارند اما كساني كه در كار چاپ ورزيدهاند ميدانند كه در بسياري از چاپخانهها حروف معرف نيست و اگر هم باشد محال است كه در چاپ اعراب درست بالا يا زير همان حرف جا بگيرد و اغلب پس و پيش ميشوند و خواننده را گرفتار ترديد ميكند».
به گفته نفيسي «مشكل ديگر لغتنويسان امروز ما اين است كه اروپاييان براي زبان فارسي كتابهاي بسيار متعدد و با ترجمه الفاظ فارسي به زبان خود نوشتهاند مانند فرانسه و انگليسي و روسي و آلماني و ايتاليايي و برخي زبانهاي كوچكتر و حتي اخيراً كتابهاي لغت فارسي به اردو و ارمني و تركي و عربي هم فراهم شده است. ناچار مؤلف بيگانه كه فارسيزبان مادري او نيست در كتاب خود اشتباهاتي كرده است و كلماتي را نادرست خوانده و متأسفانه ميبينيم كه از آنجا به كتابهاي متأخرين سرايت كرده است. وجود كلمات مركب در زبان فارسي به شكلي است كه در هيچ زبان ديگر در دنيا به اين اندازه كلمات مركب وجود ندارد».
.....................................
مقدمه
مقايسه دستور زبان قديم و نوين ايراني و شیوه درست نویسی به ایران
تغييراتي عميق در زبانهاي ايراني
همزيستي بين تركها و اعراب و ايرانيان و نفوذ هر كدام از اين زبانها بر زبان ديگر نتايج مهمي از لحاظ تاريخي به وجود آوردند براي بهتر فهميدن اين تغييرات بايد دو نكته را مورد توجه قرار داد:
1. برخورد و مخلوط شدن زبانهاي ايراني
2. برخورد و مخلوط شدن زبانهاي ايراني و بيگانه
لهجههاي پارتي و پارسي در خراسان و قبل از حمله اعراب باهم برخورد كردند، لهجه فارسي
در بين مردم رواج بيشتري داشت (خصوصاً در مرو) پارسي در اين منطقه با لهجههاي سغدي و تخاري برخورد كردند كه زمان آن برايمان روشن نيست. بايستي به اين مطلب آگاه بود كه در بين سپاه اعراب سربازان غيرعربي بودند. در بين اين سربازان تعدادي زبان فارسي ميدانستند و از اين زبان استفاده كرده و اسلام را رواج دادند. متون مختلفي را در اين زمان به پارسي ميتوان يافت كه درخصوص قرآننويسي است. قرآن نيز به فارسي در مساجد بخارا قرائت ميشده است. رشد اقتصادي نيز به رواج اسلام كمك فراواني كرد. ما ميدانيم كه مسلمانها از پرداخت چندين ماليات معاف بودهاند. سغديها نيز براي زندگي بهتر و فروش اجناس خود به پارسها زبان آنها را ياد گرفتند. سغديها در حال حاضر به تاجيك سخن ميگويند. سكاييها نيز مانند سغديها پارسي را ياد گرفتند.
نوشتههاي هخامنشي به ما ميآموزد كه اكثريت مردم ايران به زبانهاي ايراني سخن ميگفتهاند. تعدادي از ايرانيان تحت نفوذ و اجبار تركها زبان مادري خود را از دست دادند و به تركي سخن گفتند. تركها در تركستان چين نيز بسيار نفوذ كردند. سغديها نيز تعدادي زبان تركي را فرا گرفتند. بايستي به اين نكته توجه داشت كه خريد و فروش فقط با دانستن زبان تركي امكانپذير بود. خوارزميها هم زبان خود را از دست دادند. پس از قرن سيزدهم تحت تسلط تركها بسياري ديگر از اقوام ايراني (به غير از تاجيكها) مقاومت خود را از دست دادند و به زبان تركي ازبكها در ازبكستان سخن گفتند. اين جريان فرهنگي منفي در ايالت آذربايجان به استثناي تالش و تاتها كه زبان خود را حفظ كردند ادامه يافت و آذربايجانيها نيز مقاومت خود را از دست داده و به اين زبان بيگانه سخن گفتند.
اين سه زبان (تركي ـ عربي ـ پارسي) هر كدام در مناطقي پيشرفت كرده و در مناطقي پس زده شدند. مثل تاجيكها در افغانستان و تركها در آذربايجان و عربها در خوزستان اما خيلي از خارجيها هم پارسي ياد گرفتند، مانند عربهايي كه در ايران اقامت گزيدند. عربها تعداد قابل توجهي لغت وارد زبان پارسي كردند؛ اما ساختار دستوري اين زبانها (زبانهاي ايراني) به همان حالت سابق وجود داشت. زبان عرب و ترك هيچگاه به وسيله مردم مورد قبول واقع نشد. اشرافزادگان و فئودالها براي داشتن رابطه مستقيم خود و اعمال فشار به روي كارگران خود مجبور به داشتن رابطه با اعراب بوده و ميبايستي عربي ياد ميگرفتند و اين عمل باعث نفوذ آنها در حكومتهاي اعراب و سرنگوني اعراب گرديد.
زبان پشتو (لهجه افغاني) در بين مردم هند رواج پيدا كرد و بلوچها نيز آن را ياد گرفتند. چندين زبان نيز در اين اواخر كشف شده است كه به طور كلي از بين نرفتهاند، و تعدادي از مردم اين مناطق به آن سخن ميگويند؛ مانند لهجه مونجاني كه در كوههاي افغانستان به وسيله كوهنشينها استفاده ميشود.
دشواري زبان ايراني و خط عرب.....................
فصل های مختلف زبان ایرانی و چند مثال از آنها
فصل اول (فهرست کیومرث)
مصادر ساده ایرانی با معنی کوتاه
یکی از مشکلات بزرگ زبان فارسی عربی ما این است که بسیاری از مردم و حتی دانشجویان بدرستی نمی دانند که مصادرایرانی ما کدامند.معمولاً در همه زبانها مصادر از یک لغت و پسوند سازنده ان بوجود می آید.در زبان ما این پسوندها ایدن – تن – دن هستند.این مصادر در زبان ما کم نیستند اما با اینکه در فرهنگها موجود میباشند اما استفاده نمیشوند مثل الفختن و الفنجیدن که بسیار حیف است که به جای آنها از مصادر ترکیبی فارس عربی استفاده شود.
برای مثال در فهرست کیومرث این مصادر ساده با الفبای فارس عربی نوشته شده اند. برای تلفظ آنهاچاره ای از استفاده از الفبای لاتین نبود زیرا اینگونه میتوان به الفبای صدادار مصدر پی برد.
در مقابل مصدر معنی کوتاه آن آمده است تا خواننده متوجه شود که این مصدر چه معنی دارد ودر ستون دیگری هم مأخذ این مصادر آمده است.
مصدر |
shalude |
Cim |
nibig |
ا |
à |
|
|
ابشتن |
àbesh.tàn(i) |
abeshtàn |
معین |
ابیوختن |
àbyux.tàn(i) |
peyvànd dadàn (dàhidàn) |
مکنزی |
افندیدن |
àfànd.idàn(i) |
doshmàn i kàrdàn (konidàn) |
معین |
افندیدن |
àfànd.idàn(i) |
peykar jostàn (juyidàn) |
معین |
افندیدن |
àfànd.idàn(i) |
afàndidàn |
معین |
افندیدن |
àfànd.idàn(i) |
setize kàrdàn (konidàn) |
معین |
افندیدن |
àfànd.idàn(i) |
kesh nà kesh kàrdàn (konidàn) |
معین |
افدیدن |
àfd.idàn(i) |
be shegeft amàdàn (ayidàn) |
معین |
افدیدن |
àfd.idàn(i) |
shegeft i kàrdàn (konidàn) |
معین |
افگندن |
àfgàn.dàn(i) |
àfkàndàn |
معین |
افژولیدن |
àfjhul.idàn(i) |
be shur avàrdàn |
معین |
افژولیدن |
àfjhul.idàn(i) |
bàr àngixtàn (àngizidàn) |
معین |
افژولیدن |
àfjhul.idàn(i) |
pàrishan kàrdàn (konidàn) |
معین |
افژولیدن |
àfjhul.idàn(i) |
asime kàrdàn (konidàn) |
معین |
افژولیدن |
àfjhul.idàn(i) |
va dashtàn (daridàn) |
معین |
افژولیدن |
àfjhul.idàn(i) |
be jonbesh avàrdàn |
معین |
افکندن |
àfkàn.dàn(i) |
dur àndaxtàn (àndazidàn) |
معین |
افکندن |
àfkàn.dàn(i) |
pàrt kàrdàn (konidàn) |
معین |
افکندن |
àfkàn.dàn(i) |
pàhn kàrdàn (konidàn) |
معین |
فصل دوم (فهرست هوشنگ)
معنی کوتاه مصادر ایرانی و خود مصادر ایرانی
در فهرست کیومرث متوجه شدید که چه مصادر ایرانی وجود دارند و معانی آنها چیست
در فهرست هوشنگ میتوانید از روی معنی (چیم)
به مصادر پی ببرید یعنی اگر فراموش کرده اید مثلاً اندازه گرفتن به ایرانی چه میشود میتوانید این مصادر را پیدا کنید
.
این فهرست کمک بزرگی برای سخن گفتن درست ایرانی است.
مصدر |
Cim |
shalude |
nibig |
افگندن |
àfkàndàn |
àfgàn.dàn(i) |
معین |
اوژندن |
àfkàndàn |
àvjhàn.dàn(i) |
معین |
اوژنیدن |
àfkàndàn |
ovjhàn.idàn(i) |
معین |
اوژندن |
àfkàndàn |
ovjhàn.dàn(i) |
معین |
اوژنیدن |
àfkàndàn |
àvjhàn.idàn(i) |
معین |
شکهیدن |
àfrànd dashtàn (daridàn) |
shokoh.idàn(i) |
عمید |
افراختن |
àfrazidàn |
àfrax.tàn |
معین |
بستن |
àfsun kàrdàn (konidàn) |
bàs.tàn(i) |
معین |
افسردن |
àfsus dashtàn (daridàn) |
àfsor.dàn(i) |
معین |
پوزیدن |
àfsus dashtàn (daridàn) |
puz.idàn(i) |
معین |
فسوسیدن |
àfsus dashtàn (daridàn) |
fosus.idàn(i) |
معین |
پوزیدن |
àfsus xordàn |
puz.idàn(i) |
معین |
افزودن |
àfzayidàn |
àfzu.dàn(i) |
معین |
پیوستن |
àfzun kàrdàn (konidàn) |
peyvàs.tàn(i) |
معین |
افزاییدن |
àfzun kàrdàn (konidàn) |
àfzay.idàn(i) |
معین |
ریندن |
àn kàrdàn (konidàn) |
rin.dàn(i) |
معین |
توختن |
ànbuh kàrdàn (konidàn) |
tux.tàn(i) |
معین |
خجیدن |
ànbuh shodàn (shàvdàn) |
xàj.idàn(i) |
عمید |
نهاریدن |
àndàk xordàn |
nàhar.idàn(i) |
معین |
اوژندن |
àndaxtàn |
àvjhàn.dàn(i) |
معین |
اندازیدن |
àndaxtàn |
àndaz.idàn(i) |
معین |
اوژندن |
àndaxtàn |
ovjhàn.dàn(i) |
معین |
سنجیدن |
àndaze gereftàn (giridàn) |
sànj.idàn(i) |
معین |
چند مثال از فصل سوم (فهرست تهمورث)
مصادر دو گانه ایرانی
àfraxtàn àfrazidàn افراختن – مصدر دوم = افرازیدن
àfruxtàn àfruzidàn افروختن – مصدر دوم = افروزیدن
àfzudàn àfzayidàn افزودن – مصدر دوم = افزاییدن
àlfaxtàn àlfànjidàn الفاختن – مصدر دوم = الفنجیدن
ànbashtàn ànbardàn انباشتن – مصدر دوم = انباردن
àndaxtàn àndazidàn انداختن – مصدر دوم = اندازیدن
àndudàn àndayidàn اندودن – مصدر دوم = انداییدن
ànduxtàn ànduzidàn اندوختن – مصدر دوم = اندوزیدن
àngixtàn àngizidàn انگیختن – مصدر دوم = انگیزیدن
afàridàn afàrinidàn آفریدن – مصدر دوم = آفرینیدن
agànidàn akàndàn آگنیدن – مصدر دوم = آکندن
agàshtàn aqeshtàn آگشتن – مصدر دوم = آغشتن
agushidàn aqushidàn آگوشیدن – مصدر دوم = آغوشیدن
aloqdàn aroqdàn آلغدن – مصدر دوم = آرغدن
alayidàn aludàn آلودن – مصدر دوم = آلاییدن
فصل چهارم فهرست جمشید
مصادر ساده ایرانی با اسم فاعل- اسم مفعول – اسم مصدر
چند مثال
تا حالا با مصادر ایرانی و معانی آن آشنا شدید و هم چنین میدانید مصادر برادر یا دو گانه در زبان ایرانی کدامها می باشند بهترست در اینجا به یاد گیری اسم فاعلی و مفعولی و اسم مصدر آنها بپردازیم
mo = Moinلغت نامه
mà = David Neil MacKenzie (1926-2001) A cocise Pahlavi Dictionary
Oxford University Press
اسم فاعلی konànde
اسم مفعولی kàrde
اسم مصدر nam e shalude
کتاب نویسنده nibig
مصدر shalude
Jàmshid |
|||||
---|---|---|---|---|---|
nam e shalude |
kàrde |
konànde |
nibig |
shalude |
فارس عربی |
|
|
|
|
à |
اَ |
àbesh.tar (var) |
àbesh.te (gi) |
àbesh.ànde (gi) |
mo |
àbesh.tàn (i) |
ابشتن |
àbyux.tar (var) |
àbyux.te (gi) |
àbyux.ànde (gi) |
mà |
àbyux.tàn (i) |
ابیوختن |
àfànd.esh (var) |
àfànd.ide (gi) |
àfànd.ànde (gi) |
mo |
àfànd.idàn (i) |
افندیدن |
àfd.esh (var) |
àfd.ide (gi) |
àfd.ànde (gi) |
mo |
àfd.idàn (i) |
افدیدن |
àfgàn.degi (var) |
àfgàn.de (gi) |
àfgàn.ànde (gi) |
mo |
àfgàn.dàn (i) |
افگندن |
àfjhul.esh (var) |
àfjhul.ide (gi) |
àfjhul.ànde (gi) |
mo |
àfjhul.idàn (i) |
افژولیدن |
àfkàn.degi (var) |
àfkàn.de (gi) |
àfkàn.ànde (gi) |
mo |
àfkàn.dàn (i) |
افکندن |
àfrànd.esh (var) |
àfrànd.ide (gi) |
àfrànd.ànde (gi) |
mo |
àfrànd.idàn (i) |
افرندیدن |
àfrash.tar (var) |
àfrash.te (gi) |
àfrash.ànde (gi) |
mo |
àfrash.tàn (i) |
افراشتن |
àfrax.tar (var) |
àfrax.te (gi) |
àfrax.ànde (gi) |
mo |
àfrax.tàn (i) |
اقراختن |
àfraz.esh (var) |
àfraz.ide (gi) |
àfraz.ànde (gi) |
mo |
àfraz.idàn (i) |
افرازیدن |
àfrux.tar (var) |
àfrux.te (gi) |
àfrux.ànde (gi) |
mo |
àfrux.tàn (i) |
افروختن |
àfruz.esh (var) |
àfruz.ide (gi) |
àfruz.ànde (gi) |
mo |
àfruz.idàn (i) |
افروزیدن |
àfsar.degi (var) |
àfsar.de (gi) |
àfsar.ànde (gi) |
mà |
àfsar.dàn (i) |
افساردن |
àfsay.esh (var) |
àfsay.ide (gi) |
àfsay.ànde (gi) |
mo |
àfsay.idàn (i) |
افساییدن |
àfshan.degi (var) |
àfshan.de (gi) |
àfshan.ànde (gi) |
mo |
àfshan.dàn (i) |
افشاندن |
àfshan.esh (var) |
àfshan.ide (gi) |
àfshan.ànde (gi) |
mo |
àfshan.idàn (i) |
افشانیدن |
àfshor.degi (var) |
àfshor.de (gi) |
àfshor.ànde (gi) |
mo |
àfshor.dàn (i) |
افشردن |
àfsor.degi (var) |
àfsor.de (gi) |
àfsor.ànde (gi) |
mo |
àfsor.dàn (i) |
افسردن |
فصل پنجم (فهرست ایرج)
مصادر متعدی با اسم فاعلی و اسم مفعولی و اسم مصدر
در فهرست ایرج به مصادری بر می خوریم که مصادر متعدی خود را می دارند. یادگیری مصادر متعدیدر زبان ایرانی برای نوشتن بسیار مهم هستند.در این فهرست حالتهای فاعلی و مفعولی واسم مصدر مصادر متعدی آمده است.
Iràj |
||||
---|---|---|---|---|
Nam e shaludeاسم مصدر |
(اسم مفعولی)kàrde |
(اسم فاعلی )konànde |
(امری)dàsturi |
(مثعدی)Bish ràv |
|
|
|
|
a |
abad.an.i (var) |
abad.an.ide (gi) |
abad.an.ànde (gi) |
abad.an |
abad.anidàn (i) |
agah.an.i (var) |
agah.an.ide (gi) |
agah.an.ànde (gi) |
agah.an |
agah.anidàn (i) |
agàh.an.i (var) |
agàh.an.ide (gi) |
agàh.an.ànde (gi) |
agàh.an |
agàh.anidàn (i) |
amah.an.i (var) |
amah.an.ide (gi) |
amah.an.ànde (gi) |
amah.an |
amah.anidàn (i) |
amas.an.i (var) |
amas.an.ide (gi) |
amas.an.ànde (gi) |
amas.an |
amas.anidàn (i) |
amiz.an.i (var) |
amiz.an.ide (gi) |
amiz.an.ànde (gi) |
amiz.an |
amiz.anidàn (i) |
amuz.an.i (var) |
amuz.an.ide (gi) |
amuz.an.ànde (gi) |
amuz.an |
amuz.anidàn (i) |
aram.an.i (var) |
aram.an.ide (gi) |
aram.an.ànde (gi) |
aram.an |
aram.anidàn (i) |
avàrd.an.i (var) |
avàrd.an.ide (gi) |
avàrd.an.ànde (gi) |
avàrd.an |
avàrd.anidàn (i) |
aviz.an.i (var) |
aviz.an.ide (gi) |
aviz.an.ànde (gi) |
aviz.an |
aviz.anidàn (i) |
ay.an.i (var) |
ay.an.ide (gi) |
ay.an.ànde (gi) |
ay.an |
ay.anidàn (i) |
azor.an.i (var) |
azor.an.ide (gi) |
azor.an.ànde (gi) |
azor.an |
azor.anidàn (i) |
|
|
|
|
b |
bal.an.i (var) |
bal.an.ide (gi) |
bal.an.ànde (gi) |
bal.an |
bal.anidàn (i) |
bar.an.i (var) |
bar.an.ide (gi) |
bar.an.ànde (gi) |
bar.an |
bar.anidàn (i) |
bàraz.an.i (var) |
bàraz.an.ide (gi) |
bàraz.an.ànde (gi) |
bàraz.an |
bàraz.anidàn (i) |
bàs.an.i (var) |
bàs.an.ide (gi) |
bàs.an.ànde (gi) |
bàs.an |
bàs.anidàn |
bàshul.an.i (var) |
bàshul.an.ide (gi) |
bàshul.an.ànde (gi) |
bàshul.an |
bàshul.anidàn (i) |
bàxs.an.i (var) |
bàxs.an.ide (gi) |
bàxs.an.ànde (gi) |
bàxs.an |
bàxs.anidàn (i) |
bàz.an.i (var) |
bàz.an.ide (gi) |
bàz.an.ànde (gi) |
bàz.an |
bàz.anidàn (i) |
besàl.an.i (var) |
besàl.an.ide (gi) |
besàl.an.ànde (gi) |
besàl.an |
besàl.anidàn |
|
|
|
|
c |
càfs.an.i (var) |
càfs.an.ide (gi) |
càfs.an.ànde (gi) |
càfs.an |
càfs.anidàn (i) |
càk.an.i (var) |
càk.an.ide (gi) |
càk.an.ànde (gi) |
càk.an |
càk.anidàn (i) |
càl.an.i (var) |
càl.an.ide (gi) |
càl.an.ànde (gi) |
càl.an |
càl.anidàn (i) |
càm.an.i (var) |
càm.an.ide (gi) |
càm.an.ànde (gi) |
càm.an |
càm.anidàn (i) |
فصل ششم (فهرست رستم)
مصادر مرکب ایرانی (با اسم فاعلی و مفعولی و مصدر) و معادل فارس عربی آنها
Rostàm |
|||||
---|---|---|---|---|---|
nam shalude اسم مصدر |
kàr de اسم مفعولی |
kon ànde اسم فاعلی |
فارس عربی (بپرهیزید) |
shalude Irani مصدرایرانی |
|
|
|
|
|
À |
|
àbàrmand bàri |
àbàrmand borde |
àbàrmand bàr |
وارث شدن |
àbàrmand bordàn (bàrdàn) |
|
àbarun bashi |
àbarun bude |
àbarun (bash) |
غلط بودن |
àbarun budàn (bashidàn) |
|
àbarun giri |
àbarun gerefte |
àbarun gir |
غلط گرفتن |
àbarun gereftàn (giridàn) |
|
àbarun koni |
àbarun kàrde |
àbarun kon |
اشتباه کردن |
àbarun kàrdàn (konidàn) |
|
àbarun koni |
àbarun kàrde |
àbarun kon |
غلط کردن |
àbarun kàrdàn (konidàn) |
|
àbarun koni |
àbarun kàrde |
àbarun kon |
تصحیف کردن |
àbarun kàrdàn (konidàn) |
|
àbarun koni |
àbarun kàrde |
àbarun kon |
خطا کردن |
àbarun kàrdàn (konidàn) |
|
àbarun shàvi |
àbarun shode |
àbarun shàv |
اشتباه شدن |
àbarun shodàn (shàvdàn) |
|
àbarun shàvi |
àbarun shode |
àbarun shàv |
تصحیف شدن |
àbarun shodàn (shàvdàn) |
|
àfsordegi |
àfsorde |
àfsorànde |
غمگین شدن |
àfsordàn |
|
àfsus bashi |
àfsus bude |
àfsus (bash) |
حیف بودن |
àfsus budàn (bashidàn) |
|
àfsus dari |
àfsus dashte |
àfsus dar |
متأسف بودن |
àfsus dashtàn (daridàn) |
|
àfsus dari |
àfsus dashte |
àfsus dar |
حسرت خوردن |
àfsus dashtàn (daridàn) |
|
مصادر مرکب فارس عربی و معادل ایرانی آنها و با اسم فاعلی و مفعولی و اسم مصدر ایرانی
فارس عربی |
shalude Irani |
nam e konànde |
nam shalude |
nam e kàrde |
آب به کلو بردن |
ashamidàn |
ashamànde |
ashamesh |
ashamide |
آب خوردن |
nushidàn |
nushànde |
nushesh |
nushide |
آب خوردن |
ashamidàn |
ashamànde |
ashamesh |
ashamide |
آب دادن |
ab dadàn (dàhidàn) |
ab dàh |
ab dàhi |
ab dade |
آب نخوردن |
nà nushidàn (ashamidàn) |
nà asham |
nà ashami |
nà nushide |
ابداع کردن |
sazidàn |
sazànde |
sazesh |
sazide |
ابدی کردن |
javid kàrdàn (konidàn) |
javid kon |
javid koni |
javid kàrde |
آتش پرستیدن |
atàsh pàràstidàn |
atàsh pàràst |
atàsh pàràsti |
atàsh pàràstide |
آتش زدن |
suzanidàn |
suzanànde |
suzani |
suzanide |
آتش زدن |
atàsh zàdàn (zàndàn) |
atàsh zàn |
atàsh zàni |
atàsh zàde |
آتش گرفتن |
suzidàn |
suzànde |
suzesh |
suzide |
اتصال دادن |
peyvàstàn |
peyvàsànde |
peyvàstar |
peyvàste |
اتصال دادن |
peyvànd dadàn (dàhidàn) |
peyvànd dàh |
peyvànd dàhi |
peyvànd dade |
اتصال دادن |
peyvàndidàn |
peyvàndànde |
peyvàndesh |
peyvàndide |
اتصال ندادن |
peyvànd nà dadàn (dàhidàn) |
peyvànd nà dàh |
peyvànd nà dàhi |
peyvànd nà dade |
اتصال ندادن |
nà peyvàstàn (peyvàndidàn) |
nà peyvànd |
nà peyvàndi |
nà peyvàste |
اتفاق افتادن |
pish amàdàn (ayidàn) |
pish ay |
pish ayi |
pish amàde |
اتفاق افتادن |
rox dadàn (dàhidàn) |
rox dàh |
rox dàhi |
rox dade |
اتفاق نیافتادن |
pish nà amàdàn (ayidàn) |
pish nà ay |
pish nà ayi |
pish nà amàde |
اجابت شدن |
pàzirofte shodàn (shàvdàn) |
pàzirofte shàv |
pàzirofte shàvi |
pàzirofte shode |
اجابت کردن |
pàziroftàn |
pàzirofànde |
pàziroftar |
pàzirofte |
فصل هشتم فهرست منوچهر
فهرست بیست شالوده اساسی و مهم زبان ایرانی با معانی مختلف آنها
در فهرست منوچهر بیست مصدر روزمره ایرانی و تمامی زمانهای مختلف آنها را بررسی می کنیم.در اینجا به این مسدله پی می بریم که یاد گیری مصادر برادر یا دوگانه به چه اندازه در گویش ایرانی اهمیت دارند
ab rixtàn آب ریختن 66 برگه
amàdàn آمدن 71
àndaxtàn انداختن 74
àndishidàn اندیشیدن 77
bàr gozidàn برگزیدن 80
bordàn بردن 83
budàn بودن 86
dadàn دادن 89
dàm zàdàn دم زدن 92
danestàn دانستن 95
dàr yaftàn دریافتن 98
dashtàn داشتن 101
dàst zàdàn دست زدن 104
didàn دیدن 107
gereftàn گرفتن 110
goftàn گفتن 113
gozashtàn گذاشتن 116
gozàshtàn گذشتن 119
istadàn ایستادن 122
kàrdàn کردن 125
Gune ha ye pàyqani : انواع شرطی
pàyqan i (1) + ayànde شرطی نوع اول با آینده
pàyqan i (2) + gozàshte ye hàmishegi (شرطی نوع دوم با گذشته متداول (دایم
pàyqan i (3) + gozàshte ye dur (1) شرطی نوع سوم با ماضی بعید
shalude ye do om (avam ha) : konuni -- baya 1 -- baya 2
shalude ye do om (avam ha) : pàyqani 1-- ayànde ye nàzdik
شالوده های گونه دوم در زمان حال و التزامی اول و دوم استفاده میشود
شالوده های گونه دوم در زمان شرطی اول و آینده نزدیک استفاده میشود
مصدرshalude
حال konun i
ماضی نقلی gozàsh te ye gof tàn i
ماضی بعید gozàsh te ye dur
ماضی استمراری gozàsh te ye hàmishe gi
شرطی pàyqan i
مضارع التزامی konun i baya (1)
ماضی التزامی gozàsh te ye baya
ماضی نزدیک gozàsh te ye nàzdik
التزامی baya
ماضی مطلق استمراری gozàsh te ye hàmad hàmishe gi
مستقبل نزدیک ayànde ye nàzdik
ماضی ساده gozàsh te ye sade
مستقبل ayànde
بیست حالت دستوری مثال
shalude : ab rix tàn shalude ye doom : ab riz idàn bishràv : ab riz anidàn
konun i*
màn ab (nà) mi riz àm
to ab (nà) mi riz i
u ab (nà) mi riz àd
ma ab (nà) mi riz im
shoma ab (nà) mi riz id
anha ab (nà) mi riz ànd
inha ab (nà) mi riz ànd
gozàsh te ye gof tàn i (1)
màn ab (nà) rix te àm
to ab (nà) rix te i
u ab (nà) rix te àd
ma ab (nà) rix te im
shoma ab (nà) rix te id
anha ab (nà) rix te ànd
inha ab (nà) rix te ànd
gozàsh te ye dur (2)
màn ab (nà) rix te bude àm
to ab (nà) rix te bu de i
u ab (nà) rix te bu de àd
ma ab (nà) rix te bu de im
shoma ab (nà) rix te bu de id
anha ab (nà) rix te bu de ànd
inha ab (nà) rix te bu de ànd
gozàsh te ye hàmishe gi
màn ab (nà) mi rix tàm
to ab (nà) mi rix ti
u ab (nà) mi rix t
ma ab (nà) mi rix tim
shoma ab (nà) mi rix tid
anha ab (nà) mi rix tànd
inha ab (nà) mi rix tànd
pàyqan i (2)
àgàr màn ab (nà) mi rix tàm
àgàr to ab (nà) mi rix ti
àgàr u ab (nà) mi rix t
àgàr ma ab (nà) mi rix tim
àgàr shoma ab (nà)mi rix tid
àgàr anha ab (nà) mi rix tànd
àgàr inha ab (nà) mi rix tànd
konun i baya (1)
(nà) bayes màn ab be riz àm
(nà) bayes to ab be riz i
(nà) bayes u ab be riz àd
(nà) bayes ma ab be riz im
(nà) bayes shoma ab be riz id
(nà) bayes anha ab be riz ànd
(nà) bayes inha ab be riz ànd
gozàsh te ye gof tàn i (2)
màn ab (nà) mi rix te àm
to ab (nà) mi rix te i
u ab (nà) mi rix te àd
ma ab (nà) mi rix te im
shoma ab (nà) mi rix te id
anha ab (nà) mi rix te ànd
inha ab (nà) mi rix te ànd
gozàsh te ye baya (1)
(nà) bayes màn ab rix te bash àm
(nà) bayes to ab rix te bash i
(nà) bayes u ab rix te bash àd
(nà) bayes ma ab rix te bash im
(nà) bayes shoma ab rix te bash id
(nà) bayes anha ab rix te bash ànd
(nà) bayes inha ab rix te bash ànd
gozàsh te ye nàzdik
màn dash tàm ab (nà) mi rix tàm
to dash ti ab (nà) mi rix ti
u dash t ab (nà) mi rix t
ma dash tim ab (nà) mi rix tim
shoma dash tid ab (nà) mi rix tid
anha dash tànd ab (nà) mi rix tànd
inha dash tànd ab (nà) mi rix tànd
baya (4)
(nà)bayes màn ab rix te bu dàm
(nà)bayes to ab rix te bu di
(nà)bayes u ab rix te bu d
(nà)bayes ma ab rix te bu dim
(nà)bayes shoma ab rix te bu did
(nà)bayes anha ab rix te bu dànd
(nà)bayes inha ab rix te bu dànd
konun i baya (2)
shayàd màn ab be (nà) riz àm
shayàd to ab be (nà) riz i
shayàd u ab be (nà) riz àd
shayàd ma ab be (nà) riz im
shayàd shoma ab be (nà) riz id
shayàd anha ab be (nà) riz ànd
shayàd inha ab be (nà) riz ànd
gozàsh te ye hàmad hàmishe gi
màn ab rix te (nà) mi bash àm
to ab rix te (nà) mi bash i
u ab rix te (nà) mi bash àd
ma ab rix te (nà) mi bash im
shoma ab rix te (nà) mi bash id
anha ab rix te (nà) mi bash ànd
inha ab rix te (nà) mi bash ànd
gozàsh te ye baya (2)
shayàd màn ab (nà) rix te bash àm
shayàd to ab (nà) rix te bash i
shayàd u ab (nà) rix te bash àd
shayàd ma ab (nà) rix te bash im
shayàd shoma ab (nà) rix te bash id
shayàd anha ab (nà) rix te bash ànd
shayàd inha ab (nà) rix te bash ànd
baya (3)
(nà) bayes màn ab mi rix tàm
(nà) bayes to ab mi rix ti
(nà) bayes u ab mi rix t
(nà) bayes ma ab mi rix tim
(nà) bayes shoma ab mi rix tid
(nà) bayes anha ab mi rix tànd
(nà) bayes inha ab mi rix tànd
pàyqan i (3)
àgàr màn ab (nà) rix te bu dàm
àgàr to ab (nà) rix te bu di
àgàr u ab (nà) rix te bu d
àgàr ma ab (nà) rix te bu dim
àgàr shoma ab (nà) rix te bu did
àgàr anha ab (nà) rix te bu dànd
àgàr inha ab (nà) rix te bu dànd
pàyqan i (1)
àgàr màn ab be (nà) riz àm
àgàr to ab be (nà) riz i
àgàr u ab be (nà) riz àd
àgàr ma ab be (nà) riz im
àgàr shoma ab be (nà) riz id
àgàr anha ab be (nà) riz ànd
àgàr inha ab be (nà) riz ànd
ay ànde ye nàzdik
màn dar àm ab (nà) mi riz àm
to dar i ab (nà) mi riz i
u dar àd ab (nà) mi riz àd
ma dar im ab (nà) mi riz im
shoma dar id ab (nà) mi riz id
anha dar ànd ab (nà) mi riz ànd
inha dar ànd ab (nà) mi riz ànd
gozàsh te ye dur (1)
màn ab (nà) rix te bu dàm
to ab (nà) rix te bu di
u ab (nà) rix te bu d
ma ab (nà) rix te bu dim
shoma ab (nà) rix te bu did
anha ab (nà) rix te bu dànd
inha ab (nà) rix te bu dànd
gozàsh te ye sade
màn ab (nà) rix tàm
to ab (nà) rix ti
u ab (nà) rix t
ma ab (nà) rix tim
shoma ab (nà) rix tid
anha ab (nà) rix tànd
inha ab (nà) rix tànd
ay ànde*
màn ab (nà) xah àm rix t
to ab (nà) xah i rix t
u ab (nà) xah àd rix t
ma ab (nà) xah im rix t
shoma ab (nà) xah id rix t
anha ab (nà) xah ànd rix t
inha ab (nà) xah ànd rix t
shalude : ab rix tàn (ab riz idàn) kon ànde : ab riz nam e shalude : ab rizi
kàr de : ab rix te dàstur : ab (be) riz dàstur : ab (nà) riz
مستقبل نزدیکay ànde ye nàzdik
ماضی سادهgozàsh te ye sade
مستقبلay ànde*
ماضی مطلق استمراری gozàsh te ye hàmad hàmishe
ماضی نقلی gozàsh te ye gof tàn i
ماضی بعید gozàsh te ye dur
ماضی استمراریgozàsh te ye hàmishe gi
شرطی pàyqan i
مضارع التزامیkonun i baya (1)
ماضی التزامیgozàsh te ye baya
ماضی نزدیکgozàsh te ye nàzdik
التزامیbaya
لغتهای علوم مختلف و لغات دستوری و لغتهای روزمره طبقه بندی شده بر مبنای فارس عربی و معادل ایرانی آنها
فارس عربی (2700) |
Iran i (2700) |
مأخذ لغات ایرانی |
ا |
À (à) |
Moin |
ا |
E (e) |
Moin |
ا |
O |
Moin |
آ |
A (a) |
Moin |
اُ(حرف عطف) |
o |
Moin |
آب گرم معدنی |
ab gàrm e kan i |
Bàhram beiguy |
آب و هوا شناسی |
ab o vày shenasi |
Bàhram beiguy |
ابتدا |
dàr aqaz |
Dehxoda |
ابداً |
be hic ruy |
Bàhram beiguy |
آبریزگان |
Abrizgan |
Moin |
ابعاد |
dur i ha |
Moin |
ابن سینا |
Ibn e sina |
Moin |
ابوریحان بیرونی |
Àbu ràyhan e Birun i |
Moin |
ابوعطا |
Àbu àta |
Moin |
فصل دهم
لغتهای علوم مختلف و لغات دستوری و لغتهای روزمره طبقه بندی شده بر مبنای ایرانی و معادل فارس عربی آنها
فارس عربی (2700) |
Iran i (2700) |
مأخذ لغات ایرانی |
ا |
À (à) |
Moin |
فوق |
àbàr |
Moin |
عالی جناب |
àbàr manig |
Mackenzie |
ارث |
àbàrmand |
Mackenzie |
وراثت |
àbàrmand |
Mackenzie |
اشتباه |
àbarun |
Mackenzie |
خطا |
àbarun |
Mackenzie |
غلط |
àbarun |
Mackenzie |
اسفنج |
àbràk |
Moin |
حریر |
àbrishàm |
Moin |
ابوعطا |
Àbu àta |
Moin |
ابوریحان بیرونی |
Àbu ràyhan e Birun i |
Moin |
آلی |
àbzar i |
Bàhram beiguy |
است |
àd |
Bahram beiguy |
هست (او- اون) |
àd (mi bashàd) |
Bàhram beiguy |
پشتو (افغان) |
Àfqan |
Moin |
افغانستان |
Àfqan ostan |
Danesh name |
جلال |
àfrànd |
Àmid |
جمال |
àfrànd |
Moin |
حشمت |
àfrànd |
Moin |
شاًن |
àfrànd |
Moin |
قدر |
àfrànd |
Moin |
مرتبه |
àfrànd |
Moin |
خبر |
àfsane |
Moin |
قصه |
àfsane |
Moin |
اخبار |
àfsane ha |
Moin |
متأسفانه پس از حمله اعراب و مغولها و ترکها بسیاری از نامهای اصیل و زیبای ایرانی حفاظت نشد و به فراموشی سپرده شد. در قدیم و چون حالا برای نام گذاری ، ایرانیها از نام گلها برای نام گذاری دخترها و ازنام پهلوانان برای نام گذاری پسرها بهره می جستند و این کار را بایس از سر گرفت. این نامها نام کسانی هست که حتی جان خود را برای این کشور فدا کردند و حداقل احترامی که ما به اجداد خود میتوانیم بگذاریم زنده نگهداشتن نام این کشته شدگان در راه وطن می باشد. هم چنین میتوان گفت که از این نامها برای تغییر نامهای خانوادگی بد و زشت نیزمیتوان بهره گرفت. به گونه اصولی من بر این عقیده ام که هر کس در طول عمر خود حق دارد یکبار نام ونام خانوادگی خود را ( به دلایل مختلف ) تغییر دهد واین را حقی انسانی میدانم. این کار سختی نیست و فقط بایستی در هر مدرک اداری و دولتی ندشته شود:
نام ............. نام انتخابی
نام خانوادگی .................... نام خانوادگی انتخابی
به هنگام گرفتن شناسنامه بایستی فقط نامی از این نامها انتخاب شود . مسلم است که هر پدر و مادر میتواند در خانه فرزند خود را به هر نامی که می خواهد صدا کند ولیکن از سوی دیگر هر پدر ومادرایرانی مسئولیتی میهنی دارد و بایستی متوجه باشد که نامهای اصیل ایرانی که نامهایی از فرهنگ اصیل و باستانی ماست نبایستی به فراموشی سپرده شود و بایستی از آنها حفاظت کرد.
نامهای پسرهای ایرانی _(از فرهنگ عمید)
Aban آبان
Àdanush ادانوش
Àfshin افشین
Àhrànاهرن
Ainآیین
Ain goshàsb آیین گشسب
Àkvan اکوان
Àlborz البرز
Àlvaالوا
Ànushirvan انوشیروان
Aràsh آرش
Àrda اردا
Àrdàshir اردشیر
Àrdàvan اردوان
Areye آریه
Àrjhàng ارژنگ
Àrmin ارمین
Àrshak ارشاک
Àrsham ارشا
Àrshasb ارشاسب
................................
فهرست منابع و ماخذ
عميد،حسن ؛ فرهنگ عميد؛ امير كبير؛تهران؛1361.
قيم،عبدالنبي ؛ فرهنگ معاصر عربي-فارسي ؛ فرهنگ معاصر؛ تهران ؛ 1381.
مردوخ كردستاني، شيخ محمد ؛ فرهنگ مردوخ مصور كردي، فارسي، عربي، غريقي، سنندج، 1362.
معين، محمد؛ فرهنگ معين ؛ امير كبير؛ تهران ؛ 1378.
ارانسكي، اي.م.؛ مقدمه فقه اللغه ايراني ؛ ترجمه كريم كشاورز ؛ پيام ؛ تهران ؛ 1358.
گلبن، محمد ؛ كتابشناسي زبان و خط ؛ مركز اسناد فرهنگي آسيا ؛ - ؛ 2536.
نجفي، ابوالحسن ؛ غلط ننويسيم ؛ مركز نشر دانشگاهي ؛ تهران ؛ 1370.
انوري، حسن ؛ احمدي گيوي، حسن ؛ دستور زبان فارسي 2؛ انتشارات فاطمي ؛ تهران ؛ 1373.
Mackenzie, D, N; A Concise Pahlavi Dictionary, Oxford University Press, 1971.