پانایرانیسم
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
نقشه ایران متحد از دید پانایرانیسم
پانایرانیسم عقیدهای سیاسی است مبتنی بر اتحاد کلیه اقوام و تیرههای ایرانی[۱] شامل آذربایجانیها، آسیها، بلوچها، زازاها، کردها، پشتونها، هزارهها، لرها ،تاجیکها، قزلباشها و به طور کلی تمامی اقوام ایرانی ساکن در فلات ایران. پان ایرانیسم بر خلاف مکتبهای فکری دیگر که دارای پیشوند «پان» هستند، یک مکتب عینی (اوبژکیتو) است که واقعیت تاریخی دارد. در حالی که مکتبهایی مانند پانعربیسم، پانترکیسم، پانژرمنیسم و پاناسلامیسم، مفاهیمی ذهنی (سوبژکتیو) هستند، یعنی بیان آرزوها و خواستههااند.[۲]
محتویات
نامگذاری
درفش مکتب پانایرانیسم[۳]
واژه پانایرانیسم برای نخستین بار در سال ۱۳۰۶، توسط محمود افشار یزدی بنیانگذار موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، وارد فرهنگ واژگان سیاسی ایران شد
روز پانزدهم شهریور ۱۳۲۶ خورشیدی مکتب پانایرانیسم در شهر تهران بنیان گذاری شد. محمود افشار اندیشه پان-ایرانیسم را برای دفاع از تمامیت ارضی ایران در مقابله حملات پان ترکیسم و پان عربیسم پیشنهاد کرد.[۴]
احزاب
تا سال ۱۳۳۲ بر بنیاد اندیشه پانایرانیسم سه حزب تشکیل شد. «پرچمداران پان ایرانیسم» به رهبری محمد مهرداد، «حزب ملت ایران» بر بنیاد پان ایرانیسم به رهبری داریوش فروهر و «حزب پان ایرانیست» به رهبری محسن پزشکپور.[۵]
دربرابر تجزیه ایران
محمود افشار یزدی پان ایرانیسم را اینگونه تعریف میکند:
پانایرانیسم در نظر من باید «ایدهآل» و هدف اشتراک مساعی تمام ساکنین قلمرو زبان فارسی باشد در حفظ زبان و ادبیات مشترک باستانی. منظورم اتحاد کلیه ایرانینژادان - فارسها، افغانها، لرها و آذریها، کردها، بلوچها، تاجیکها و غیره- است برای حفظ و احترام تاریخ چندهزار سال مشترک و زبان ادبی و ادبیات مشترک. هیچوقت عقلای ایران اندیشه اینکه به خاک کشورهای دیگر تجاوز کنند را در مخیله خود نداشتهاند. همیشه حرف این بودهاست که ما باید از لحاظ ارضی وضع کنونی خود را نگاه داریم و استوار کنیم.
پانایرانیسم ما باید جنبه دفاعی و فرهنگی داشته باشد نه تهاجمی. به این معنی که در برابر «پان»های دیگر، مانند پانتورانیسم یا پانعربیسم که قصد تجاوز از حدود ارضی خود دارند، مقاومت داشته باشیم.[۶]
حزب پان ایرانیست جنبش را اینگونه معرفی میکند:
پانایرانیسم وحدت و هماهنگی همهٴ تیرههای ایرانی است در جهت استقرار حاکمیت ملت ایران. ملت بزرگ ایران دارای یک وطن، یک تاریخ، یک فرهنگ، و آداب و رسوم میباشد. پراکندگی، تفرقه و تشتت و وضع کنونی به ملت ایران تحمیل شدهاست. پانایرانیسم نهضت وحدت طلب ملت ایران است. پانایرانیسم جنبشی است سازنده و خلاق. نظامی است نوین براساس هدفهای پرفروز تاریخ ایرانزمین. پانایرانیسم راهی است برای ملت ایران برای رهایی و وحدت.[۷]
مهدی توکلی اندیشمند ایرانی ، یکی از اعضای پانایرانیسم در مورد ایران بزرگ میگوید :
طی یک صد سال گذشته و از سال ۱۱۹۲ خورشیدی (۱۸۱۳ میلادی)، ایران دچار یک رشته تجزیه شدهاست و به دنبال هر تجزیه، باقی ماندهٔ سرزمین، نام «ایران» را نگاه داشتهاست.تمامی کشورهایی که نژادهای ایرانی دارند باید با یکدیگر متحد شوند و ایران بزرگ را بسازند.آنچه به نام ایران نامیده میشود، ایران نیست. باید ایران را در مفهوم واقعی آن به هممیهنان خود بشناسانیم. سبب ضعف و ناتوانی واحدی که امروز به عنوان ایران از آن نام میبرند، واحدی که امروز به نام افغانستان از آن نام میبرند، واحدی که امروز به نام قفقاز زیر چنگ روسها افتاده، دلیل ضعف و ناتوانی مناطقی که آنها را به نام جعلی «ترکستان روس» مینامند، ایناست که از یک دیگر جدا افتادهاند. پس راه نجات، رسیدن به وحدت و یگانگی است.مناطقی مانند افغانستان ، تاجیکستان و مناطق تاجیک نشین چین باید به ایران بپیوندند. مناطق کردنشین ترکیه ، سوریه و عراق باید به ایران بپیوندند.آذری ها و ارمنی های قفقاز نیز همینطور.به نظر من انجام این حرکت در برابر حرکت هایی که قصد تجاوز ارضی دارند مانند پان عربیسم یا پان ترکیسم لازم است تا در کنار برادران آریاییمان از تمدن آریاییمان دفاع کنیم.
پانویس
- پرش به بالا ↑ *فرهنگ معین جلد پنجم صفحه ۳۳۱
- پرش به بالا ↑ محسنی، محمدرضا. پان ترکیسم، ایران و آذربایجان. انتشارات سمرقند، ۱۳۸۹، صص 5-9.(پیشگفتار: دکتر هوشنگ طالع)
- پرش به بالا ↑ درفش مکتب پان ایرانیسم
- پرش به بالا ↑ AHMAD ASHRAF, "IRANIAN IDENTITY IN THE 19TH AND 20TH CENTURIES", Encyclopædia Iranica. Also accessible here:[1]. Excerpt: "Afšār, a political scientist, pioneered systematic scholarly treatment of various aspects of Iranian national identity, territorial integrity, and national unity. An influential nationalist, he also displayed a strong
- پرش به بالا ↑ «احزاب و گروههای سیاسی ایران از ۱۳۲۰تا کودتای ۱۳۳۲». وبگاه پژوهشکده باقرالعلوم. بازبینیشده در ۲ مارس ۲۰۱۲.
- پرش به بالا ↑ افغاننامه، دکتر محمود افشار یزدی، جلد سوم، چاپ تهران، ١٣۶١ خورشیدی، صفحات ۴٧۵ تا ۴٨٢
- پرش به بالا ↑ برگرفته از «ضد استعمار» نشریه داخلی حزب پانایرانیست، سال دوم، شماره ١٣، فروردین ١٣٧٨
منبع
- کتاب:تاریخچه مکتب پان ایرانیسم - نویسنده:طالع، هوشنگ - ناشر: سمرقند - ISBN:X-۹-۹۲۷۵۶-۹۶۴
پانترکیسم
پانتُرکیسم، یک ایدئولوژی ناسیونالیستی و توسعهخواهانه است که برپایهٔ آن تمام مردمانی که ترک تبار هستند و یا به زبان ترکی سخن میگویند، باید تحت یک ملت و رهبری واحد در دولتی واحد و مستقل متحد شوند.[۱]
هدف پانترکیسم گردآوردن همهٔ ترک زبانان، از جمله ترک زبانان قبرس، بلغارستان، شبهجزیره بالکان، آسیای مرکزی، عراق، ایران، افغانستان، ترکستان چین (ایالت سینکیانگ)، قفقاز، کریمه، ماوراء قفقاز، تاتارستان، حوالی رود ولگا و سیبری تحت رهبری ترکیه است.[۱]
محتویات
پانتورانیسم
گرچه پانترکیسم از درون پانتورانیسم سربرآوردهاست، با این وصف، میان پانترکیسم و پانتورانیسم تفاوتهایی وجود دارد.[۲]
شباهت صوری میان دو نام «تور» و «تورک (ترک)» پندارها و گمراهیهایی را سبب شدهاست. همین تصورات در سدههای ۱۳و۱۴ق/۱۹و۲۰م تحریفها و دشواریهایی را پدید آورد؛ به ویژه آنکه در برخی از مآخذ محدودههایی خیالی با نامهای توران و ترکستان در آسیای مرکزی پدید آمد که از دیدگاه جغرافیایی و تاریخی به اثبات نرسیدهاند. از سدهٔ ۶م که ترکان به آسیای مرکزی راه یافتند، شباهت نامهای «تور» و «تورک» سبب شد که برخی نام توران و ترکان را یکی بدانند؛ حال آنکه رابطهای میان این دو نام وجود ندارد. بعدها صورتی جغرافیایی را برای سرزمین توران مشخص کردند که جز تصور و پندار نبودهاست. در این مشخصهٔ جغرافیایی دشتهای آسیای مرکزی و جنوب قزاقستان را که شامل بخش بزرگی از صحرای قراقوم و قزلقوم است، توران نامیدند. ظاهراً این سرزمین در جنوب به کوپتداغ، در غرب به دریای کاسپین، در شمال شرق به قزاقستان، در جنوب شرق به کوههای تیانشان و پامیر، دشت چوی، محدودهٔ کوهستانی رود ایلی و دشتهای اطراف دریاچهٔ بالخاش منتهی میشدهاست.[۳]
نام ترکستان نیز همین حال را داشت و از سوی فاتحان عرب بر اراضی وسیعی از آسیای مرکزی نهاده شد. این اراضی بخش بزرگی از سرزمینهای تابع امپراتوری روسیه (ترکستان روس)، جنوب قزاقستان، سینکیانگ (اویغور= ترکستان چین) و شمال افغانستان را شامل میشدهاست. در ۱۲۸۴ق/۱۸۶۷م آن بخش از اراضی آسیای مرکزی که تابع روسیه بود، به صورت استانی تابع فرمانداری کل درآمد. از ۱۳۰۳ق/۱۸۸۶م اراضی مذکور رسماً ترکستان نامیده شد. پس از انقلاب روسیه، در ۱۹۱۸م نواحی نواحی غربی سرزمین مذکور، جمهوری شوروی سوسیالیستی خودمختار ترکستان نامیده شد. پس از سالهای ۱۳۰۳-۱۳۰۴ش/۱۹۲۴-۱۹۲۵م نام ترکستان از میان رفت و جای خود را به عنوان «آسیای میانه» داد که شامل بخشهای آسیای مرکزی تابع اتحاد شوروی سابق بود.[۳]
بارتولد تورانیان را شاخهای با فرهنگ نازلتر از قوم آریایی دانسته، و یادآور شده که میان دو قوم آریان و توران دشمنی وجود داشتهاست. هنگامی که در سدهٔ ۶م ترکستان به تسلط ترکان درآمد، این دو واژه با یکدیگر درآمیختند و نام توران بر ترکان اطلاق شد، حال آنکه از آغاز رابطهای میان این دو نام موجود نبود. تشویشهای مندرج در آثار مؤلفان دربارهٔ مرز ایران و توران سبب بروز ابهام گردیده، و موجب آن شدهاست که برخی مؤلفان تورانیان را ترک بنامند. گروهی از مؤلفان نیز حدود آمودریا (جیحون) را مرز ایران و توران نوشتهاند. خوارزمی ایرانیان را «صاحبالنهر» دانسته، و آن سوی رود را مرز توران خواندهاست. بیرونی مرز ایران و توران را در جایی میان فرغانه و تخارستان دانستهاست. مسعودی دربارهٔ ترک نبودن تورانیان، به خطای برخی از مؤلفان اشاره کرده، و نوشتهاست که «مولد افراسیاب به دیار ترک بود و آن خطا که مؤلفان کتب تاریخ و غیرتاریخ کرده، و او را ترک پنداشتهاند، از همین جا آمدهاست».[۳]
در شاهنامه و دیگر منابع دوره اسلامی، ترکان جای دشمنان بزرگ ایرانیان را گرفتند و نام تورانیان به ایشان اطلاق شد. ترکان نیز اخبار و روایات مربوط به تورانیان را تاریخ باستان خویش دانستند؛ چنانکه در قدیمترین فرهنگ ترکی، معروف به دیوان لغات الترک، نیای بزرگ و پهلوان ترکان آسیای میانه یعنی اَلب اَر تُنکا، با افراسیاب یکی دانسته شدهاست. بر مبنای چنین تفکری، سلسله قراخانیان / ایلک خانیان که از نژاد ترک چِگِلی بودند و مدتها در کاشغر و بَلاساغون و خُتن و ماوراءالنهر حکومت کردند، خود را آل افراسیاب نامیدند. تداوم و استمرار این تفکر در میان ترکان سبب شد که از اوایل سده چهاردهم /آغاز سدة بیستم در ترکیه اندیشه پان تورانیسم و به تبع آن پان ترکیسم قوّت بگیرد. پان ترکیستها، آسیای میانه را جایگاه باستانی ترکان نامیدند، بر یکی بودن ترکان با تورانیان پافشاری کردند و اقوام بسیار آسیای مقدم نظیر عیلامیها، سومریها، هوریاییان، گوتیان، کاسیها، میتانیها، اورارتوها و مادها را از اقوام ترک دانستند. بدین ترتیب، مورخان پان ترکیست نه تنها آسیای مرکزی، بلکه بخش بزرگی از جهان، از جمله منطقة اورارتو، را سرزمین توران نامیدند. علی کمال، مورخ ترک، منکر وجود قوم ارمنی و سرزمین ارمنستان شده و نوشتهاست که تا سدة ششم پیش از میلاد در شرق شبه جزیره آناطولی حتی یک ارمنی وجود نداشته و در این سرزمین، ترکان دولت تورانی اورارتو را پدید آورده بودهاند. ضیاء گوک آلپ مدعی است که وطن ترکان نه ترکیهاست و نه ترکستان، بلکه کشور بزرگ و جاودانی توران است.[۴]
پیشینه
اندیشه پانترکیسم، یعنی یکی کردن همه سرزمینهایی که ساکنان آن به یکی از زبانهایی که ریشه آنها به زبانهای آلتایی میرسد نخستین بار از سوی یک خاورشناس مجارستانی یهودی تبار بنام آرمینیوس وامبری در دهه ۱۸۶۰ ساخته و مطرح گشت. وامبری رایزن سلطان عثمانی شدهبود ولی در نهان برای لرد پالمرستون و دفتر امور خارجه بریتانیا کار میکرد.[۵] ساختن و مطرح کردن این اندیشه از سوی وامبری و بریتانیا در اصل به منظور ایجاد یک کمربند از آلتائی زبانها در جنوب روسیه بود تا مانعی شود برای گسترش و رخنه روسها به مستعمرات انگلیس در هندوستان.[۵] بعدها یهودیها و صهیونیستهای دیگری کار وامبری را ادامه دادند از آن جمله نویسنده یهودی فرانسوی بنام لئون کاهون که در کتاب خود «Introduction al'Histoire de l'Asie, Turcs, et Mongols, de» به شکلدهی و تبلیغ پان ترکیسم پرداخت.[۵] پس از او به نویسنده یهودی انگلیسی برمیخوریم بنام آرتور ل. دیوید که در کتاب خود کوشید تا به ترکزبانها حس برتری نژادی و نژادپرستانه بدهد.[۵] این ایده در اوایل سده بیستم از طریق ترکان جوان در امپراتوری عثمانی شکل گرفت.[۵]
سقوط سلطان عبدالحمید دوم نتایج مطلوبی در محدوده امپراتوری عثمانی به بار نیاورد. به جای روشنفکرانی که با روحیه دموکراتیک پرورش یافته، و طرفدار حکومت پارلمانی بودند، افسران و نظامیان متعصب رشته امور را در دست گرفتند. در ۱۹۰۸م شمار اعضای حزب اتحادوترقی که از ۳۰۰تن تجاوز نمیکرد، در ۱۹۱۴م به ۳۵۰هزارتن رسید. در ماههای اکتبر و نوامبر ۱۹۱۰مجمع عمومی حزب اتحاد و ترقی به مدت ۱۳روز برگزار شد. شعار ترکان جوان در این مجمع چنین بود: «ترکیه تنها از آن ترکان است». سیاست ترکی کردن کشور، اعتراض اقوام غیرترک تابع امپراتوری را برانگیخت. به عنوان نمونه در دانشکده افسری یکی از استادان اعلام نمود که: «برای ما ملیت ترک بیش از دین اسلام اهمیت دارد، و غرور نژادی بزرگترین فضیلتهاست». در همان جلسه یک افسر عرب، زبان به اعتراض گشود و گفت: «همه عثمانیان ترک نیستند. اگر امپراتوری را بدین شکل تلقی کنیم، کلیه عناصر غیرترک به جای اینکه بخشی از تشکیلات سیاسی زنده امپراتوری عثمانی را تشکیل بدهند، بیگانه شمرده خواهند شد»[۳]
در پی اجرای سیاست ترکی کردن در ۱۹۱۰م عربها و دروزیهای فلسطین و عراق، نیز آلبانیایها، در ۱۹۱۱م در یمن و در ۱۹۱۲م در مقدونیه و بار دیگر در آلبانی مردم سربه شورش برداشتند. در بند اول قانون اساسی ترکیه چنین آمده بود: «ترکیه کشوری است غیرقابل تقسیم. هیچیک از بخشهای آن در هیچ شرایطی حق جدایی ندارد». این به معنای عدم پذیرش حق خودمختاری برای اقوام غیرترک درون امپراتوری بود. مقایسهٔ شمار نمایندگان مجلس ترکیه در سالهای ۱۹۰۸ و ۱۹۱۰م سیاست ترکی کردن کشور را مجسم میسازد. در مجلس ترکیه که در ۷شوال ۱۳۲۶ق/۲نوامبر۱۹۰۸م گشایش یافت، از مجموع ۲۳۰نمایندهٔ مجلس، عربها ۴۵، آلبانیاییها ۲۲، ارمنیان ۱۰، بلغارها ۵، صربها ۴، یهودیان ۴، کردها ۲، دروزیها ۱ و ترکان ۱۰۷ نماینده داشتند. شمار نمایندگان ترک کمتر از نصف نمایندگان مجلس بود، ولی در ۱۹۱۰م ترکیب نمایندگان تغییر یافت. در این مجلس شمار نمایندگان ترک ۲۲۸تن، یونانیان ۲۷، بلغارها ۴، عربها ۳، ارمنیان ۴، یهودیان ۳، والاخها یک تن بود. جنگ بالکان در سالهای ۱۹۱۲-۱۹۱۳م دگرگونیهایی در اوضاع داخلی ترکیه پدید آورد. در دسامبر ۱۹۱۲ معلوم شد که دولت ترکان جوان از نیروهای متحد بالکان شکست خواهد خورد. یأس و نومیدی ترکیه را فرا گرفت و سبب انتقادهای شدید شد. در این زمان از کریمه، قفقاز، غازان، خیوه، تاشکند و نواحی دیگری که در مسیر پانتورانیسم فعالیت داشتند، کمکهایی به مقصد ترکیه ارسال گردید و احساسی در روشنفکران آنجا پدید آورد که آنان اروپایی نیستند، بلکه آسیایی هستند. این احساس موجب تقویت نظر پانتورانیستهای ترکیه شد و در آنان احساس نزدیکی با ترکیزبانان آسیا را فراهم آورد و ترکگرایی اوج گرفت. خالده ادیب نوشت: آرزوی من دستیابی ترکان جهان به عظمت و استقلال سیاسی و فرهنگی است. محمد امین رسولزاده در یکی از شعرهای خود ضمن اشاره به سرزمین ترکان چنین نوشت: «این کشور پهناور که بر ۳ قاره گستردهاست، متعلق به ماست، توران، توران مقدس...».[۳]
با شروع جنگ جهانی دوم، بویژه پس از حملة آلمان نازی به اتحاد شوروی در ۱۳۲۰ ش / ۱۹۴۱، پان ترکیسم با حمایت مالی برلین در ترکیه از نو جان گرفت و گروهی سازمان یافته از پان ترکیستها برای وارد کردن ترکیه به جنگ در کنار متحدین دست به اقداماتی زدند. اما پس از شکست آلمان در نبرد استالینگراد و پیشروی ارتش سرخ به سوی غرب و بالارفتن احتمال پیروزی شوروی در جنگ، سیاست چشم پوشی دولت در برابر فعالیتهای پان ترکیستی تغییر یافت و ۲۳ تن از فعالان این اندیشه، که احمد زکی ولیدی طوغان نیز در بین آنها بود، در شهریور ۱۳۲۳ / سپتامبر ۱۹۴۴ محاکمه و به زندان محکوم شدند. با شروع جنگ سرد اتهامات بر ضد پان ترکیستها در دادگاهها فروکش کرد[۲]
پس از فروپاشی شوروی در اوایل نیمة اول دهه ۱۹۹۰، تمایلات فروخورده پان ترکیستی، به شکلی نه چندان چشمگیر، در جمهوری آذربایجان فرصت ظهور یافته و حتی احزابی با نامهای «حزب گرگ خاکستری آذربایجان» (به ترکی: آذربایجان بوزقورت پارتیاسی) و «حزب توران معاصر آذربایجان» (به ترکی: آذربایجان چاغداش توران پارتیاسی) در آنجا تشکیل شده است[۲]
پانترکیسم و جعل تاریخ
به گفته ولادیمیر مینورسکی خاورشناس: «هر جا که پرسش حل نشدهای در زمینه فرهنگ قومهای شرق باستان پدید آید ترکان بی درنگ دست خود را همان جا دراز میکنند»[۶][۱].مینورسکی ضمن انتقاد از روش مورّخان پانترکیست، بیان میدارد که «مسائل علمی حل نشدهای در زمینة فرهنگ اقوام شرق باستان» بستری برای جعل تاریخی و توجیه مقاصد ایدئولوژیک پان ترکیسم فراهم ساختهاست[۲].
پانترکسیم در ایران
پانترکیسم در استانهای ترک زبان ایران و بهویژه در آذربایجان، به عللی چون اختلاف مذهبی بین آذربایجان و ترکیه، جنگهای طولانی بین ایران و عثمانی و تجارب تلخ اشغال آذربایجان از سوی نیروهای عثمانی، زمینهای برای رشد قابل ملاحظه نداشته و به طور کلی بیش از آن که درون جوش باشد، پدیدهٔ ناپایداری بودهاست.[۲]
در ایران پانترکیسم بر روی چند موضوع به گونهای برجسته متمرکز شدهاست و این جریانات مورد تحریف و وارونهنمایی در جهت مصادره به مطلوب اندیشهٔ پان ترکیسم قرار گرفتهاست:[۷]
- ضعیف نشان دادن و وابسته کردن زبان پارسی تنها به قوم پارس و کم رنگ کردن نقش زبان پارسی به عنوان زبان رسمی و مشترک اقوام ایرانی.
- نشان دادن تباری غیر ایرانی برای قوم آذری (درحالی که آزمایشهای DNA نشان میدهد آذریها بیشتر ایرانی هستند تا ترک).[۸]
- ارائهٔ آمارهای جمعیتی غیر از آمار رسمی کشور نظیر ۳۰ میلیون ترک ساکن در ایران.
- یکسره رد کردن وجود اصطلاح و تبار آریایی و تاریخ ایران باستان و همچنین القاء این موضوع که واژه و نام ایران پیشینهای ندارد.
- تحریف قراردادهای ترکمنچای و گلستان و اشاره به دو تکه شدن کشوری به نام آذربایجان در پی این قراردادها.
- ترک خواندن مادها، سکاها، سومریها، عیلامیها، اورارتوییها، میتانیها، مانناییها، هیتیها، کاسیها، اشکانیان، تورانیان، مولانا، بیرونی، نظامی گنجوی، بابک خرمدین و... (درصورتی که خاورشناسان و تاریخدانان ترکتبار بودن اقوام و افراد ذکر شده را همیشه رد کردهاند).
- تاختن به بزرگان و نامآوران فرهنگی و تاریخی کشورهای پیرامون به ویژه ایران.
دیگر فعالیتهای پانترکیسم در ایران عبارتند از:
- دست بردن در جاینامها برای مصادره این نامها به سود خود: اورمو (ارومیه)، باکی (باکو)، فارسستان (ایران)، قشقایستان (استان فارس)، آزربایجان جنوبی (آذربایجان ایران و...).
- تحلیلهای ناکارشناسانه و کاملاً نادرست درمورد زبانهای ترکی و فارسی و... مبنی بر قانونمند و توانمند بودن زبانهای ترکی و مغولی و ناتوانی زبان فارسی
- مطرح کردن زبان ترکی به عنوان تنها فاکتور هویت آذریهای ایران، در صورتی که هویت هر انسان از سه فاکتور: ملیّت + نژاد+ زبان تشکیل میشود.
منتقدان پانترکیسم
کشورهای هدف اندیشهٔ پانترکیسم و کشورهای ناخرسند از این اندیشه عبارت اند از: ارمنستان، روسیه، ایران، چین، یونان، قبرس، گرجستان، بلغارستان و افغانستان.[۱۰]
مصطفی کمال پاشا (آتاترک)، یکی از منتقدان ایدئولوژیهای فراکشوری و جهانی مانند پانترکیسم بود و ترجیح میداد ناسیونالیسم را در داخل مرزهای ترکیه جایگزین آن کند؛[۹] هرچند اقدامات او در راستا و به سود پانترکیسم انجام پذیرفت.
پانترکیسم مشابه احساسات سایر گروههای ملی است، به استثنای اینکه در پی کسب نوعی آرایش سیاسی است تا به جای یک گروه ملی خاص تمامی مردم ترک تبار را در برگیرد. بنابراین، ناسیونالیسم ترکی یک جنبش فراملی است که در صدد تشکیل واحدی سیاسی مبتنی بر روابط فرهنگی مردم ترکتبار است. هر چند از محبوبیت این جنبش به تدریج کاسته شده و در طی تاریخ معاصر به حرکت خود ادامه داده، اما بهطور کلی بیشترین حمایت از این جنبش، در خلال و پس از فروپاشی امپراتوریهایی که در محدودة مردم ترکتبار بودند، و به طور محسوستر در جریان افول امپراتوری عثمانی و روسیه به عمل آمدهاست.
یکی از اولین نویسندگانی که از احتمال تشکیل جنبش ملی ترک خبر داد، شرقشناس آرمینیوس وامبری بود که در دهة ۱۸۶۰ نوشتن در خصوص این موضوع را آغاز کرد. با وجود این مشهورترین مدافع ناسیونالیسم ترکی اسماعیل بای گاسپرینسکی (۱۸۵۱ ـ ۱۹۱۴) [قازپیرعلی] اهل کریمه بود که خواستار وحدت ترکهای روسیه شد و نشریة ترجمان را تإسیس کرد که در ان از زبان ساده شدة «ترکی عثمانی» استفاده میشد. گاسپرینسکی پیشبینی کرد که با ابداع زبانی که بهراحتی هم برای «قایقران بُسفری» و هم برای یک «ساربان کاشغری» قابل درک باشد، در نهایت «اتحاد ترکی» و «اتحاد اسلام» شکل خواهد گرفت. گاسپرینسکی از تأثیر بالقوة رسانههای چاپی بر مردم بشدت آگاه بود و با جدیت به افزایش شمارگان روزنامه خود با هدف برقراری وحدت بیشتر میان گروههای متفاوت ترکان از طریق ایجاد زبانی مشترک اقدام کرد.
با پایان سدة نوزدهم، ترویج زبان مشترک ترکی گاسپرینسکی (زبان واحد یا زبان مشترک) توسط جنبش اصلاحطلب «جدیدها» مورد حمایت قرار گرفت. معهذا، این حمایت یکپارچه نبود و ابراز مخالفت از سوی برخی از گروههای قومی خاص نظیر قزاقها که ترجیح میدادند زبان قزاقی متمایزی به وجود آورند مشهود بود. این شکاف در جنبش در طی «کنگرة سراسری مسلمان»، در سال ۱۹۱۷، در دوران حکومت دولت موقت در روسیه انعکاس یافت، این کنگره از بهرهگیری زبان مشترک ترکی گاسپرینسکی بهعنوان وسیلهای آموزشی در مدارس طبقات بالای اجتماع حمایت کرد. با وجود این، در مدارس ابتدایی و دبیرستانها زبان ملی منطقه زبان اصلی بود؛ جایگاه زبان مشترک ترکی به موضوعی الزامی و ثانویه تنزل یافت. در جریان اغتشاشات سیاسی سال ۱۹۱۷، تحقق «جنبش ملی متحد ترک» با شکست مواجه شد: در عوض اکثر فعالیتهای سیاسی بر هر یک از گروههای ملی منفرد یا بر موجودیتهای سیاسی ازلی نظیر بخارا و خیوه متمرکز شد.
در جریان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، آرمانهای ناسیونالیسم ترکی برجستگی سیاسی مجدد فروپاشی فدراسیون روسیه امید تازهای برای پانترکیسم به وجود آورد. با وجود این که در محدودة آسیای مرکزی جنبشهای سیاسی خاصی نظیر حزب قزاق «آلاش» و حزب ازبک «بیرلیک» در صدد ایجاد وحدت بیشتر ترکها بودند، چنین اظهاراتی از سوی دیگر گروههای ملی منطقه، نظیر ترکمن و قرقیز با بدبینی تلقی شد، زیرا آنها بیمناک بودند که این مسأله تبدیل به وسیلهای برای غلبهٔ گروههای ملی بزرگتر شود. با وجود این، فدراسیون ازهم گسیخته احتمالاً بهدردخورتر خواهد بود و بسیاری از حکومتهای منطقه وقتی در سال ۱۹۹۳ توافق کردند الفبای لاتین جایگزین الفبای سیرلیک شود گامی به سوی این هدف برداشتند. در حالی که ترکیه پنج حرف به الفبای خود اضافه کرد که بیانگر صداها در زبانهای آسیای مرکزی است.
از میان اقوامی که امروزه ترک نام گرفتهاند بسیاری از اقوام نامبرده در زیر در تاریخ قدیم هیچگاه خود و قوم خود را ترک نمینامیدند. در مورد بخشی از این اقوام ساکن آسیای میانه تنها پس از وارد شدن نظریه پانترکسیم توسط آرمینیوس وامبری و فرستاده پنهانی وزارت خارجه بریتانیا به منطقه[۱۱] این نام رفتهرفته برای این اقوام نیز رواج یافت. این اقوام عبارتند از:
باشقیرها، تاتارها، ناگایباکها، قزاقها، قرهقالپاقها، نوقای، کرائیم، قرهچای بالکار، کومیک، کریمچاک، آلتاییها، آذربایجانیها، قاجارها، شاهسونها، قرهداغها، قرهپاپاخ، قشقاییها، افشارها، خلجها، گاگااوز، اورومچیها، توینی، توفالارها، شورها، خاکاسها، تاتارهای چولیم، ازبکها، اویغورها، سالارها، اویغورهای ساری، چوواشها، یاکوتها، دولگانها.[۱۲]
نسلکشی
ضیاءگوک آلپ رهبر جنبش پانترکیسم شیوهٔ تحقق ایدئولوژی پانترکیسم را در کتاب خود، اصول ترکگرایی (به ترکی: تورک چولوقون اساس لری) بیان داشتهاست. وی مینویسد: «استحاله و حتیٰ بیرون راندن اقوام غیرترک از ترکیه و کشورهایی که عناصر غیرترک در آنها سکنا دارند، شرایط عمده برای ایجاد فرهنگ ترکی است. البته در این زمینه اقدامهای بسیاری صورت گرفتهاست، اکنون نیز ادامه دارد و آنچه صورت میپذیرد، اندک هم نیست»[۱]
نظر ضیاءگوک آلپ پیرامون استحاله و بیرون راندن اقوم غیرترک از محدوده امپراتوری عثمانی به نسلکشی و قتلعام ارامنه و یونانیان در سالهای ۱۳۳۳-۱۳۳۴ق/۱۹۱۵-۱۹۱۶م و بیرون راندن اقوام غیرترک از آسیای صغیر انجامید که ترکان جوان در این ماجرا نقشی عمده داشتند[۱]
نسلکشی ارمنیها
پانترکیسم به عنوان عامل مستقیم در نسل کشی ارامنه در اواخر سال ۱۹۱۵ که انور پاشا در آن درگیر بود مطرح میشود که به عنوان تلاش برای حذف اقلیتهای غیرترک و غیرمسلمان از اواخر دوره عثمانی به منظور پرورش دولت جدید پان ترکی مطرح است.[۱۳][۱۴].
از اواخر سال ۱۹۱۴ و اوایل ۱۰۱۵ م کشتار ارامنه در ترکیه کنونی آغاز شد که در طول سالهای ۱۹۱۵ و ۱۹۱۶ م ادامه یافت. به گفته عنایت الله رضا، درباره تعداد کشته شدگان ارمنی اختلاف نظر است. مآخذ ترک شمار ارمنیان مقتول را ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار نفر نوشتهاست. مآخذ فرانسوی در اینباره اتفاق نظر ندارند؛ برخی تعداد کشته شدگان را ۵۰۰ هزار نفر و برخی ۱٫۵ میلیون نفر ذکر کردهاند. حتی در دانشنامه شوروی نیز شمار کشته شدگان و تبعید شدگان یکسان نیست. در چاپ دوم این دانشنامه تعداد ارامنه مقتول و نفی بلد شده ۱ میلیون نفر و در چاپ سوم این دانشنامه تعداد مقتولان ۱٫۵ میلیون نفر و نفی بلد شدگان ۶۰۰ هزار نفر ذکر شدهاست.[۱۵]
در دانشنامه تمدن مسیحیت، تعداد کسانی که به قتل رسیدند یا آواره گشتهاند تا بمیرند را بین ۱ تا ۱٫۵ میلیون ارمنی - بیش از نصف جمعیت ارمنی در امپراطوری عثمانی آن زمان - ثبت شدهاست.[۱۶]
به گفته ریچارد هووانسیان تعداد ارمنیان کشته شده در این کشتار، ۱٫۵ میلیون نفر ذکر شده است[۱۷]
نسلکشی یونانیها
نسلکشی یونانیها[۱۸] واژهای است که از سوی برخی از پژوهشگران جهت اتفاقی که برای مردم یونانی تبار امپراطوری عثمانی در طول و پس از جنگ جهانی اول رخ داد اطلاق میشود. که در طی آن یونانیها همچون ارامنه و آشوریها مورد آزار و اذیت و کشتار و اخراج از کشور و پیاده رویهای مرگ آور توسط ترکهای جوان و کمالیستها قرار گرفتند. جورج دابلیو رندل از وزارت خارجه انگلستان در میان سایر دیپلماتها از تبعید و قتل و عام یونانیها پس از آتش بس سخن به میان آورد.[۱۹] تخمینها از کشته شدن صدها هزار یونانی تبار در خلال این آزار و اذیتها سخن میگویند.[۲۰]
نسلکشی آشوریها
در کنار نسل کشی یونانیان و ارامنه، کشتار آشوریها در محل به دست پان ترکهای ترکان جوان در رژِیم عثمانی صورت پذیرفت.[۲۱] در طی سال ۱۹۲۲ طی یادداشتی از شورای ملی آَوری-کلدانی تخمین زده شد ۲۷۵٬۰۰۰ نفر آشوری بدست ترکان کشته شدند.[۲۱]
کردها
بر اساس مجله تحقیقات نسلکشی، با رهبری گروه ترکان جوان برنامه از بین بردن هویت کردها، اخراج آنها از سرزمین اجدادیشان و جابجایی آنها در گروهای کوچکتر انجام شدهاست.[۲۲] در این دوره کردها مجبور به جابجایی و پیاده رویهای مرگ آور و اجبار به ترک کردن گردیدند.[۲۲]ترکان جوان این برنامه را در طول جنگ جهانی اول اجرا کردند که در طی آن ۷۰۰ هزار کرد مجبور به جابجایی اجباری شدند که در میان این جابجاییهای اجباری ۳۵۰ هزار نفر از آنان از بین رفتند.[۲۲]این کردها توسط گروه ترکان جوان مجبور به راهپیماییهای مرگآور شبیه به آنچه برای ارامنه اتفاق افتاد شدند.[۲۲]که بخشی از برنامهای بود که برای از بین بردن هویت کردها در ترکیه انجام شد.[۲۲]همچنین این جنبش دلیلی است بر نگاهی که دولت ترکیه تا سال ۱۹۹۱ بر کردها داشتهاست. در تلاشی برای انکار هویت کردها دولت ترکیه تا سال ۱۹۹۱ کردها را جزو ترکهای کوهستانی رده بندی میکرد.[۲۳][۲۴]
کشتار درسیم
در سال ۱۹۳۸ و ۱۹۳۷ تعداد ۶۵ تا ۷۰ هزار کرد علوی کشته و هزاران نفر تبعید شدند.[۲۵][۲۶][۲۷]
اتهام دخالت در کشتار خوجالی
ایاز مطلباف رئیس جمهوری سابق آذربایجان که به خاطر کشتار خوجالی مجبور به استعفا از این مقام شد حزب پانترکیست جبهه خلق آذربایجان را به دست داشتن در این کشتار متهم کردهاست[۲۸]وی در مصاحبه با روزنامه چکی نزاویسمایا گازتا در این باره میگوید:
آنگونه که از سخنان غیر نظامیان فراری از خوجالی استنباط میشود، تمام این قضیه برای ایجاد بهانهای به منظور مجبور نمودن من به استعفاء طراحی شده بود. فکر نمیکنم که ارمنیان که رویه بسیار حساب شدهای در چنین موقعیتهایی دارند، این فرصت را برای آذربایجانیها فراهم کنند که اسنادی برای متهم نمودنشان به اقدامات نژادپرستانه به دست آورند. میتوان دریافت که کسانی علاقهمند بودند تا تصاویر قربانیان خوجالی در جلسه شورای عالی (مجلس) آذربایجان به نمایش در آید تا تقصیر این مسائل به گردن من انداخته شود. اگر من (علناً) اعلام کنم که متهمان از جناح مخالف (مخالفان دولت وقت جمهوری آذربایجان یعنی عمدتاً حزب " جبهه خلق " به رهبری " ابوالفضل ایلچی بیگ "، رییس جمهور بعدی آذربایجان) هستند، آنها خواهند گفت که من قصد بی اعتبار نمودن آنها را دارم.[۲۹]
حجه السلام سید حسن عاملی امام جمعه اردبیل نیز در خطبههای نماز جمعه اردبیل به تاریخ هشتم اسفند ۱۳۸۹ گروه ارگنه کن و پانترکهای آذربایجان را به دست داشتن در این کشتار متهم کرد[۳۰] و در این باره گفت:
سازمان مخوف 'ارگنه کن ' که سازمانی مخفی و با عضویت نیروها ی نظامی و ملی گراهای افراطی ترکیه بود در این جنایت و محاصره و قتل عام شیعیان آذری در خوجالی نقش اساسی داشتهاست.[۳۱]
او این کشتار را برنامه ریزی گروههای غرب گرا، بشدت ملی گرا و ضد ایرانی جمهوری آذربایجان برای فروپاشی دولت ایاز مطلباف رئیس جمهور وقت آذربایجان و قدرت گرفتن ابولفضل ایلچی بیگ که گرایشات پان ترکیستی داشت خواند.[۳۲]
تاثیر نازیسم بر پانترکیسم
پانترکیسم در سال ۱۹۴۰ مجذوب تبلیغات نازیسم شد[۳۳][۳۴]آلمان به واقع امیدهای پانترکیستها را طی جنگ جهانی دوم افزایش داد. در آن سالها پانترکیستها به طور آشکار اتهام فاشیست بودن و تاثیرگذاری آلمان بر مفهوم نژادپرستی خود را رد میکردند. بر اساس استدلال آنها نژادپرستی بومی اختراع بومی بودهاست. به اعتقاد آنها خون بهترین و شاید تنها پیوند معنی دار ترکی به عنوان یک نژاد بزرگ و خارق العاده و برتر از همه نژادهای دیگر است. بزرگترین خطر تهدیدکننده نژاد ترک آمیزش خون ترکی با خون سایر نژادها بود. به اعتقاد آنها، همین سایر نژادها یعنی اقلیتهای آن زمان امپراطوری عثمانی باعث سقوط نژاد ترک شدهاند. جامعه شناسان و فیزیکدانان گوناگون تلاش میکردند تا برای توجیه وجود نژادها و تفاوت میان آنها "شواهد و مدارک" ارائه دهند. دانشمندان وابسته به محافل پان ترکیست، نظیر دکتر مصطفی حقی آکانسل نیز با انتشار برخی کتابها مدارک ظاهراً تائیدکننده نظریههای نژادی و کاربرد آنها در مورد ترک را مورد بررسی قرار دادند[۳۵]
شخصیتهای معروف پانترکیسم
ضیاءگوک آلپ
ضیاء گوک آلپ از اندیشمندان متأخر پانتورانیسم محسوب میشود که مقام و جایگاه ویژهای در میان پانترکیستها دارد و پدر پانترکیسم لقب گرفتهاست. از نظر وی میهن ترکان نه ترکیهاست و نه ترکستان بلکه توران بزرگ کشور جاودانی آنان محسوب میشود. وی برای پیشبرد آمال خود تئوریهایی در زمینهٔ اقتصاد، جامعه شناسی و سیاست و... ارائه داد که هر کدام باب ویژهای در زمینهٔ پانترکیسم محسوب میشود.[۳۶]
جستارهای وابسته
- پانتورانیسم
- پاناسلامیسم
- پانعربیسم
- پانایرانیسم
- پانژرمنیسم
- امپراتوری عثمانی
- ماده ۳۰۱ (قانون کیفری ترکیه)
- جاماح
- گاموح
پانترکیسم و جعل تاریخ
به گفتهٔ ولادیمیر مینورسکی خاورشناس: «هر جا که پرسش حلنشدهای در زمینهٔ فرهنگ قومهای شرق باستان پدید آید ترکان بیدرنگ دست خود را همانجا دراز میکنند».[۱][۲]مینورسکی ضمن انتقاد از روش مورّخان پانترکیست، بیان میدارد که «مسائل علمی حلنشدهای در زمینهٔ فرهنگ اقوام شرق باستان» بستری برای جعل تاریخی و توجیه مقاصد ایدئولوژیک پانترکیسم فراهم ساختهاست.[۳]
محتویات
نمونههایی از جعل تاریخ
سکاها و ملکه تهمریش
پانترکها ادعا دارند که سکاها اقوامی ترک تبار بودند و تهمرییش ملکه قوم ماساگت یا "ماساژت" تباری ترک داشته و در نواحی آذربایجان میزیستهاست. واقعیت اینست که سکاها قومی ایرانیتبار بودند[۴] که در نواحی شمال شرقی ایران میزیستند نه در نواحی ارس و به گویش و زبانشی از خانواده هندواروپایی تکلم داشتند،[۵] این ادعای پانترکها که همواره بر کشته شدن کوروش بزرگ تحت عنوان «شاه فارسها» به دست تهمرییش تحت عنوان ملکه «ترکها» که او را «تورمیس، تومروس، "توموریس" و یا به اختصاری انا تومروس "به ترکی آذربایجانی: ANA TÜMRÜS"» به معنی (مادر تومروس) میخوانند، تکیه بر این روایت هرودوت مورخ یونانی قرن ۵ پیش از میلاد دارد که بیش از یک قرن پس از کوروش کبیر میزیسته و روایت مرگ کوروش را در کتاب خود چنین نوشته:
کوروش با سپاهی به جنگ با سکاها برخاست و سپس با شکستی سخت روبه رو شد و سر از تن او جدا کردند و به نشان انتقام پیش تهمریش بردند و او سر کوروش را در داخل تشتی پر از خون انداخت.
این روایت هرودوت یکی از دهها روایت در باب مرگ کوروش این پادشاه هخامنشی است و بطور قاطع نمیتوان به آن استناد و تکیه کرد. چگونگی مرگ کوروش کاملا مشخص نیست و مورخانی همچون کتسیاس، بروسوس، گزنفون، تروگ روایات مختلفی در مورد مرگ کوروش آوردهاند. یکی دیگر از ادعاها و جعلیات پانترکها آرامگاهی منسوب به تهمرییش است. آنها معتقداند که قبر وی در سوی شرقی مسجد کبود تبریز قرار دارد. در حالی که این یک جعل است و حقیقت ندارد. در سال ۲۰۰۴ میلادی، باستانشناسان قبری را در اطراف تبریز یافتند که جسدی با شمشیری بهخاک سپرده شدهبود. دانشمندان پس از تحقیقات DNA از جسد، دریافتند که جنازه متعلق به یک «زن» است، اما تا بهحال هیچ تاریخنگار یا باستانشناسی، ارتباطی میان هویت این جسد و تهمرییش، با ملکه ماساژتها نیافتهاست.[۶] لذا پانترکها مدعیاند که نام خود شهر تبریز از نام تومریس (که یونانی شدهٔ همان تهمرییش است) گرفته شده و به مرور زمان «تومریس-تومریز-تبریز» شدهاست که این خود یک جعل و دروغ دیگریست و در باب ریشهیابی نام تبریز سخنان گوناگونی وجود دارد. تبریز پیوند «تَب + ریز» است. یعنی شهری که به دلیل خوش آب و هوا بودن موجب میشود بیمار تندرست شود. تب نشانهای برای بیماری است و تبریز یعنی شهری که ریزنده تب است. اولیا چلبی (از شخصیتهای دوران عثمانی) در سفرنامه خود تبریز را به ترکی «ستمه دوکوجو» (سِتمه به ترکی یعنی تب، و دوکوجو یعنی ریزنده) معنی کردهاست. و میگوید مردم تبریز نام شهرشان را "تربیز" تلفظ میکردند.[۷]
بابک خرمدین
پانترکها مدعیاند بابک ترک تبار بودهاست و نام وی بایبک است.[۸] اما در دانشنامه اسلام، نام بابک، معرب نام ایرانی پاپک معرفی شدهاست..[۹] برخی از خاورشناسان همچون اشپولر، پتروشفسکی، ساندرز حدس میزنند که نام اصلی وی پاپک باشد.[۱۰][۱۱][۱۲] در دانشنامه بریتانیکا هم نام پاپک همتراز نام بابک آمدهاست[۱۳] به گفته محسنی هیچ یک از کتابهای تاریخی چون الفهرست ابن ندیم، تاریخ مقدسی، الفرق بین الفرق بغدادی، جوامع الحکایات محمد عوفی، تاریخ گزیده حمد الله مستوفی، تاریخ ابن خلدون، کتاب الانساب سمعانی، مختصر الدول ابن عربی، سیاست نامه خواجه نظام الملک که زندگانی بابک را به نگارش درآوردهاند کوچکترین اشارهای به ترک بودن بابک یا ترکی سخن گفتن وی نکردهاند ولی (در این منابع ذکر شده) بخشی از سپاهیان گسیل شده به جنگ بابک توسط معتصم را ترکها تشکیل میدادند.[۱۴] همچنین مادر معتصم یک کنیز ترک بود.[۱۵] در جمهوری آذربایجان نیز سعی میشود که بابک خرمدین را ترک قلمداد کنند. اما دانشمندان این نظر را را رد میکنند[۱۶]. ویکتور شنیرلمن[۱۷] میگوید که این تاریخبافان جمهوری آذربایجان نمیگویند که بابک پارسی حرف میزد و تاریخ نگاران دوران بابک او را پارسی دانستهاند.
در واقع قاتل بابک ترک بوده و بیشتر دشمنان و مخالفانش را ترکان تشکیل میدادند. امروز نیز همان مردمی که او را کشتند و مخالفش بودند سالروز تولد او را جشن میگیرند.[۱۸]
بوعلی سینا
پانترکها مدعیاند که ابن سینا ترک بودهاست[۱۹] ضیا گوک آلپ در مورد توران میگوید: «فرزندان اوغوز خان هرگز نباید توران را فراموش کنند. سرزمینی که با آتیلا، فارابی، الغبیگ، ابن سینا پیوند خوردهاست. سرزمین ترکان نه ترکیه و نه ترکستان، بلکه توران بزرگ است»[۲۰] یکی از دلایلی که دهخدا از منکران ایرانی بودن ابن سینا نقل میکند، نداشتن آثار فارسی از ابن سینا است و دلیل دیگر شیعه نبودن اوست[۲۱] محسنی در رد نظریه منکران ایرانی بودن ابن سینا میگوید که پدر بوعلی سینا اسماعیلی مذهب بوده در حالی که ترکها سنی حنفی مذهب هستند[۲۲] در دانشنامه اسلام آمده که بوعلی سینا متولد شهر اَفشَنه (نزدیک بخارا) و زبان مادری وی فارسی بودهاست. پدر و برادرش تحت تاثیر تبلیغات اسماعیلیه قرار گرفته بودند[۲۳] در دانشنامه ایرانیکا برای آثار فارسی ابن سینا ۲ کتاب «اندر دانش رگ» و دانشنامه نام برده میشود[۲۴] دانشگاه ایالتی سنت خوزه آمریکا نیز ابن سینا را ایرانی معرفی میکند[۲۵] در دانشنامه بریتانیکا، شهر بخارا را جزئی از ایرانِ در زمان ابن سینا معرفی میکند[۲۶] به گفته سید حسین نصر و مهدی امین رضوی ابن سینا ایرانی بودهاست[۲۷]
نام آران
به گفته عنایتالله رضا سرزمینی که اکنون جمهوری آذربایجان نام دارد، تا سال ۱۹۱۸ میلادی (۱۲۹۷ش) هرگز آذربایجان نامیده نمیشد. زمانی نام کهن آن آلبانیا بود. در روستای «بویوک دَکَن» واقع در بخش نوخای قفقاز نوشتهای به خط و زبان یونانی باستان به دست آمده که تاریخ آن را سده ۲ میلادی دانستهاند و در آن از «آلبانیا» یاد شدهاست. در نوشتههای مورخان باستان از جمله پلیبیوس و استرابون نیز این با نام «آلبانیا» آمدهاست. به نظر بعضی محققان، آلبانیا در منابع پارتی زبان به صورت «اردان» آمدهاست. در منابع عهد اسلامی این نام اران و «الران» نوشتهاند. این نام به احتمال قوی با نام پارتی «اردان» مرتبط است. گاه نیز از این سرزمین با دو نام اران و شروان یاد کردهاند. پس از لشکرکشیهای تیمور و داستان ترکمانهای آق قویونلو و قره قوینلو نام اران به تدریج از کتابها برداشته شد[۲۸]
پس از جنگ پایان جنگ ایران و روس و ضمیمه شدن این سرزمین به خاک روسیه در سال ۱۹۱۱ م حزب مساوات در اراضی کنونی جمهوری آذربایجان تاسیس یافت. مساواتیان در مارس ۱۹۱۸ م قیامی مسلحانه در باکو ترتیب دادند که اندکی بعد به دیگر نواحی آن کشیده شد. اینان در ۲۷ مه ۱۹۱۸ در شهر تفلیس دولتی تشکیل دادند و با نام «جمهوری آذربایجان» اعلام استقلال کردند. در پایان ۱۹۱۹ و اوایل ۱۹۲۰ م دولت مساواتیان دستخوش بحران سیاسی و اقتصادی شد. در بهار ۱۹۱۹ م در نواحی مغان و لنکران دولت شوروی تاسیس یافت. در ۲۶ آوریل ۱۹۲۰ کمیته موقت انقلاب به ریاست نریمان نریمانّف تشکیل گشت. در ۲۸ آوریل ۱۹۲۰ م دولت مساواتیان ساقط شد و کمیته انقلاب قدرت را در باکو در دست گرفت و خود را دولت «جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان» نامید[۲۸]
ریچارد فرای در دانشنامه آمریکانا درباره تاریخ این سرمین میگوید:"نام باستانی جمهوری آذربایجان، آلبانیاست، که اعراب آن را اران مینامیدند. این ناحیه مسیر عبور برای مهاجرت مردمان بوده و محل نبرد عربها و خزرها و ترکها بودهاست و بعد از قرن یازدهم میلادی ترکها بر این منطقه حکمفرما شدند."[۲۹]
بارتولد درباره نام گذاری آذربایجان بر اران میگوید: «نام آذربایجان برای جمهوری آذربایجان از آن جهت انتخاب شد که گمان میرفت با برقراری جمهوری آذربایجان، آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یکی شوند... نام آذربایجان از این نظر برگزیده شد. هر گاه لازم باشد نامی انتخاب شود که بتواند سراسرجمهوری آذربایجان را شامل گردد، در آن صورت میتوان نام اران را برگزید».[۳۰] ولادمیر منیورسکی میگوید که این نامگزاری دولت مساوات در زمان نوری پاشا انجام گرفت[۳۱]
محمدجواد مشکور نیز نوشتهاست: «ایالت اران که در دوران اسلامی به این نام مشهور بود از زمان ترکان قراقویونلو و آق قویونلو تا جنگ جهانی اول «قراباغ... (باغ سیاه یا باغ بزرگ) خوانده میشد. پس از شکست روسیه تزاری مردم آن ناحیه دعوی استقلال کرده در سپتامبر سال ۱۹۱۸ میلادی حکومتی به نام آذربایجان تحت نفوذ دولت عثمانی تشکیل دادند. غرض از این نامگذاری این بود که از ضعف دولت مرکزی ایران در اواخر قاجاریه استفاده کرده آذربایجان ایران را که مردم آن مانند اهالی قرهباغ به لهجههای ترکی سخن میگفتند با آذربایجان ساختگی به هم پیوند داده و در دو سوی رود ارس حکومتی تحت نفوذ عثمانی تشکیل دهند ولی ترکان بزودی شکستخورده و امپراتوری عثمانی تجزیه شد»[۳۲].
حمید احمدی در رابطه با نام تاریخی این سرزمین مینویسد: "جمهوری آذربایجان کنونی یعنی آذربایجان سابق شوروی، که نام تاریخی آن اران است، قبل از تصرف این منطقه در جریان جنگ ایران و روس (۱۸۱۲-۱۸۲۸ م/۱۲۲۷-۱۲۴۳ ق) توسط روسیه تزاری، بخشی از خاک ایران بود. اران که در این دوره بیشتر به نام خاننشین شیروان و گنجه و قراباغ و... شناخته شده میشد پس از انقلاب اکتبر مبنای تشکیل یک دولت مستقل به نام آذربایجان گردید، اما در سال ۱۹۲۰ م / ۱۲۹۹ ش، اتحاد جماهیر شوروی نوین به زور آن را ضمیمه خاک خود کرد. پس از سقوط اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ م / ۱۳۷۰ ش بود که این سرزمین سرانجام استقلال خود را مجدداً بدست آورد[۳۳]
تورج دریایی میگوید، این استالین بود که تصمیم گرفت برای مداخله در امور ایران نام این منطقه را از آران (در تاریخ باستان با نام آلبانی) به آذربایجان تغییر دهد و آن را خاری کند در چشم ایران.[۳۴]
سومریان
پانترکها کوشیدهاند تمدن سومریان را به سود خود ترک قلمداد کنند. علی دوستزاده میگوید که صد سال پیش که دانش سومرشناسی در آغاز راه خود بود، اشخاص مختلف نظریههای گوناگونی درباره زبان سومری ارائه کردند. برخی زبان آنان را دراویدی، بعضی آن را هند و اروپایی، برخی آلتایی و یا اورالی پنداشتند... یکی از این دانشمندان شخصی آلمانی به نام هومل بود که ادعا داشت زبان سومری به خانواده اورال-آلتایی تعلق دارد. از نظریه وی ۱۱۰ سال است که میگذرد. او تنها کسی بود که در بین سومرشناسان به این ادعا اعتقاد داشت.[۳۵] در دانشنامه بریتانیکا در مورد زبان سومری آمدهاست: "زبان سومری، زبان تک خانواده (ایزوله شده) و کهن ترین زبان مکتوب موجود است. این زبان برای نخستین بار در حدود ۳۱۰۰ ق م در جنوب میان رودان گواهی گردیده و در طول هزاره سوم ق م رشد و توسعه یافتهاست. در حدود ۲۰۰۰ ق م زبان سومری به عنوان زبان محاورهای، با زبان سامی اکدی (آشوری-بابلی) جایگزین شد اما کاربرد کتبی آن کمابیش تا پایان حیات زبان اکدی، در حوالی آغاز عصر مسیحیت ادامه داشت. زبان سومری هرگز بسیار فراتر از مرزهای اصلی خود در جنوب میانرودان توسعه نیافت. شمار اندک گویندگان بومی این زبان، تناسبی با اهمیت عظیم و تاثیرات زبان سومری بر توسعه تمدن میانرودان و تمدنهای دیگر در همه مراحل آنان نداشت"[۳۶] موریس جاستروی - استاد دانشگاه پنسیولونیای آمریکا در سال ۱۹۰۶ - در باره ادعای هومل مینویسد:«نظر هومل را در این مورد مانند بسیاری از مسائل دیگر تنها یک دانشمند قبول کردهاست، آن دانشمند خود هومل میباشد. فهرست واژگان سومری، با مترادفهای تصور شده ترکی شان، که او ترتیب میدهد، اعتماد و اطمینانی را به روش وی، القا نمیکند»[۳۷] سایت دانشگاه لیدن هلند هم درباره زبان سومری نوشتهاست: «زبان سومری یک زبان تک خانواده (ایزوله شده) و یک زبان مرده است»[۳۸]
زبان باستان آذربایجان
پانترکها مدعی اند زبان مردم آذربایجان از ابتدای تاریخ ترکی بوده است[۳۹]مسئله زبان (مردم ساکن در آذربایجان) در گذشته و حال یک عامل مجادله میان ناسیونالیستهای افراطی ترک در جمهوری آذربایجان و آذربایجان ایران بوده است[۴۰]
- حمید احمدی در مورد زبان باستان آذربایجان میگوید:"نظر غالب آن است که گویشهای ترکی کنونی در جریان موجهای مداوم تهاجمات ترکان از آسیای مرکزی (از سلجوق تا مغول) از قرن ۱۱ تا ۱۳ م/۵ تا ۷ ه. ق جایگزین زبان بومی آذربایجان شد. بر اساس این نظر، پیش از سرریز اقوام ترک زبان به ایران، زبان آذربایجان به نام شاخه آذری شاخهای از زبانهای ایرانی بود. احمد کسروی مورخ ایرانی و زبانشناس اهل آذربایجان بود که این موضوع را برای نخستین بار به صورت علمی مطرح کردو بسیاری از محققان ایرانی و دانشمندان غربی، مجذوب نظریه او شدند. کسروی در اثر کلاسیک خود "آذری یا زبان باستان آذربایجان" که در سال ۱۳۰۴ منتشر شد، بر اساس منابع مختلف عربی و فارسی و دیگر منابع تاریخی، استدلال کرد که زبان آذربایجان پهلویِ آذری، یکی از زبانهای باقی مانده ایران عصر ساسانی بوده است. ترکی کنون به تدریج توسط ترکان مهاجر غز از آسیای مرکزی در دوران حکومت سلجوقیان و به دنبال تهاجم مغولان وارد آذربایجان شد. حکومت ایلخانان مغول و تیموریان جایگزینی زبان آذری قدیم با ترکی کنونی را تسهیل کرد و ظهور سلسله صفوی این تغییر و تحول را استحکام بخشید"[۴۱]
- ریچارد فرای میگوید: "مردمان آذربایجان گوناگون بودهاند با لهجههای بسیار. نه تنها مردم آنجا به فارسی سخن میگفتند بلکه ظاهراً در آنجا زبان ایرانی دیگری به نام آذری نیز رایج بود. زیرا در چند مآخذ آمده که آن را تنها مردم آن استان درمی یابند. گذشته از این، آنها به عربی نیز سخن میگفتند. ابن حوقل میگوید که بیشتر مردم آذربایجان و نیز ارمنیان به فارسی سخن میگفتند و عربی را هم بویژه بازرگانان و دبیران دستگاه حکومتی در مییابند"[۴۲]او در دانشنامه ایرانیکا درباره ترکزبانان ایرانی مینویسد :"ترکزبانان آذربایجان، اصولاً برجای ماندگان ایرانی زبانان کهن بودهاند که برخی از (زبان کهن) ایشان هنوز در منطقه وجود دارند. مهاجرت بزرگ ترکهای اوغوز در سده ۱۱و۱۲ میلادی نه تنها آذربایجان، بلکه آناتولی را نیز ترکزبان کرد"[۴۳]
- پروفسور ولادمیر مینورسکی در رابطه با زبان آذری میگوید:«مردمان بومی و اصیل یکجانشین روستایی و کشاورز آذربایجان در دوران فتح اعراب به لقب تحقیر آمیز علوج (غیرعرب) خطاب میشدند. اینها به گویشهای متفاوتی همچون آذری و تالشی تکلّم میکردند که هنوز هم امروز جزیرههایی از این زبانها در میان مردمان ترکزبان آذربایجان دیده میشود. تنها سلاح این جمعیت آرام و صلحجوی روستایی فلاخَن بود و بابک خرّمدین با پشتیبانیِ این گروه بر ضد خلیفه قیام کرد.»[۴۴]او در دانشنامهٔ اسلام فرایند تغییر زبان مردم آذربایجان را چنین توضیح میدهد:"در حدود قرن شش هجری تحت لوای سلجوقیان قبیله غوز ابتدا در تعداد اندک و سپس در تعداد قابل توجهی آذربایجان را اشغال مینمایند. در نتیجه مردمان ایرانیزبان آذربایجان و نواحی ماوراء قفقاز تبدیل به ترکزبان شدند، هرچند که ویژگیهای تمایزبخش زبان ترکی آذربایجانی، مانند آواهای پارسی و نادیده گرفتن تطابق صوتی، منشا غیرترکی جمعیت ترکزبان شده را منعکس میکند.[۴۵]"
- پروفسور ژیلبر لازارد هم میگوید: «زبان آذری در حوزه آذربایجان رواج داشت و یک زبان مهم ایرانی بود که مسعودی آن را در کنار دری و پهلوی نام میبرد»[۴۶]
- پروفسور مارکوارت ایران شناس آلمانی در کتاب ایرانشهر که در سال ۱۹۰۱ م (۱۲۸۰ شمسی) در برلن چاپ کرده بود، در اعلام جغرافیای ایران درباره زبان آذربایجان تصریح کرده بود که: زبان حقیقی پهلوی زبان آذربایجان است که زبان اشکانیان بودهاست.[۴۷]
- بهروز محمودی بختیاری در مدخل آذری در دانشنامه ایران درباره زبان آذری مینویسند:"آذری، زبان پیشین مردم آذربایجان که شاخهای از زبانهای ایرانی غربی است. مردم آذربایجان پیش از رواج ترکی به این زبان سخن میگفتهاند. این زبان که از گویشهای مهم ایرانی بود و به مناسبت نام آذربایجان آذری خوانده میشد، با زبان ری، همدان و اصفهان از یک دست بود. آذری تا سدهٔ ۷ و ۸ ق زبان غالب آذربایجان بود و «آذریه» نامیده میشد. این زبان با عنوانهای «فهلوی»، «پهلوی» و «راجی» هم در متون آمده، چنانکه در نزهت القلوب، زبان مردم زنجان «پهلوی راست» و زبان مردم مراغه «پهلوی معرب» معرفی شده است."[۴۸]
- احسان یارشاطر در دانشنامه ایرانیکا مینویسد: "زبان سرزمین وسیعی چون آذربایجان بی شک صورت واحدی نداشته، بلکه دارای لهجههای مختلف بوده است. قول مقدسی که زبانهای رایج در حدود اردبیل را هفتاد نوع میشمارد، با وجود مبالغهٔ فاحشش، باید حاکی از همین تفاوت لهجههای محلی آذری دانست. اما از طرف دیگر، اینکه زبان همه آذربایجان را آذری خواندهاند - چنانکه از متون آغازین (تاریخ اسلام) بر میآید در ردیف "دری" و "فهلوی" از زبانهای عمده ایران بشمار می رفته- حاکی است که وجوه مشترک میان این لهجهها چندان نبوده که اطلاق اسم واحدی بر همه آنها موجه میساخته است. همچنین تردید نیست که زبان آذری جز دنباله زبان مادی نمیتوانسته باشد، چه آذربایجان و جبال مسکن قوم ماد بوده و هیچ دلیل تاریخی وجود ندارد که پیش از غلبهٔ ترکی زبان دیگری جانشین زبان مادری در آذربایجان شده باشد. جز آن که میتوان تصور کرد که زبان اشکانی و سپس فارسی به نوبت در مرکزهای عمدهٔ آذربایجان تا اندازهای رواج یافته و اثرهایی در آذری به وجود آورده است. چون از زبان مادی باستان اثر مستقلی در دست نیست و از آن جز برخی اصطلاحها و اسامی و واژههای پراکنده، بیشتر در کتیبههای هخامنشی، به جا نمانده است، تشخیص دقیقتر آذری و خصوصیات آن تنها از مطالعهٔ آثار آذری دورهٔ اسلامی و همچنین بقایای آذری در آذربایجان کنونی میسر است. ضعف تدریجی زبان آذری با نفوذ ترکی زبانان در آذربایجان آغاز شد. نخستین گروه ترکان در زمان حکومت محمود غزنوی به آذربایجان راه یافتند. اما از زمان تسلط سلجوقیان بود که قبیلههای ترک با فراوانی بیشتر به آذربایجان روی آوردند و در آن نشیمن گرفتند. با ادامهٔ تسلط ترکان در دوران اتابکان عدهٔ آنان فزونی گرفت و در دوران مغولهای ایلخانی، که بیشتر لشکریان آنها ترکنژاد بودند و آذربایجان را تختگاه خود قرار دادند، نفوذ ترکان بیشتر شد. جنگها و آشوبهایی که در فاصلهٔ ۱۵۰ ساله برافتادن ایلخانان و برخاستن صفویان در آذربایجان پیش آمد، عدهٔ بیشتری از لشکریان ترک را به آذربایجان خواند که در آنجا متوطن گردیدند. حکومت آققویونلوها و قرهقویونلوها در آذربایجان در همین فاصله، زبان آذری را بیش از پیش تضعیف کرد، چنانکه خاندان صفوی که در اصل - چنانچه از دوبیتیهای شیخ صفیالدین، نیای بزرگ آنها، برمیآید -ایرانی زبان بودند، در همین دوره که مصادف با پیشرفت عنصر ترک در آذربایجان بود، ترکزبان شدند. حکومت صفویان با پشتیبانی قبیلههای ترک آذربایجان آغاز شد و نفوذ قزلباش پس از استقرار آنها به رواج ترکی افزود و آذری را دست کم در مرکزهای عمدهٔ آذربایجان متروک ساخت. بطوریکه کمکم ترکی زبان رایج آذربایجان شناخته شد و حتی کلمه آذری را برخی نویسندگان ترک و به پیروی از آنان برخی خاورشناسان به نوعی ترکی که در آذربایجان رواج دارد، اطلاق کردند."[۴۹]
- کلیفورد ادموند باسورث درباره زبان مردم آذربایجان و جمهوری آذربایجان اینگونه نوشته است :"نباید گفته مقدسی مبنی بر اینکه در آذربایجان به ۷۰ زبان سخن گفته میشود را جدی بگیریم، ادعایی که بیشتر مناسب ناحیه قفقاز به شمال است. ولی به طور اساسی جمعیت ایرانی در آنجا به لهجهای از فارسی (که توسط مسعودی الآذَریه نامیده شده) به همان میزان زبان فارسی، رواج داشته و جغرافی دانها میگویند که فهم این زبان (برایشان) مشکل است. در ناحیه شمال رود ارس از قرار معلوم ایرانیان به زبانی که مدت درازی در اران باقی مانده که ابن حوقل آن را الاَرانی نامیده است سخن میگفتند "[۵۰]
- سکینه برنجیان با استفاده واژه "آذری" برای اشاره به زبان ترکی کنونی مخالف است و تاکید میکند: "مطالعات تاریخی و زبانشناسی قرن حاضر قاطعانه مشخص کرده است که منظور از "آذری" در نوشتههای نویسندگان قبلی، زبان ایرانی آذربایجان در دوران پس از اسلام و قبل از حمله مغول بوده است. زبان جنوب غربی اوغوزی-تری یا آنچه که امروزه ترکی آذری مینامیم زبان ترکانی بود که در جریان قرون ۱۱ و ۱۲ به آذربایجان مهاجرت کردهاند و نیز در بخشهای دیگر ایران و همچنین مناطقی از آذربایجان شوروی کنونی، آناتولی شرقی و بخشهایی از عراق امروزی ساکن شدند. ترکی آذری شکل قطعی خود را به عنوان یک زبان ادبی پس از حمله مغول در اوایل قرن سیزدهم یافت و آن زمانی بود که قبایل ترک مختلف دیگر به ساکنان مهاجر قبلی اوغوزی پیوستند، نقل و انتقال و مهاجرت مداوم عناصر ترکی در منطقه، ترکی-آذری را قادر ساخت تا جایگزین "آذری" اصلی، یا مادی، زبان کهن این منطقه شود"[۵۱]
تلاش در جعل هویت نظامی
یکی از پژوهشگران جمهوری آذربایجان بیتی را به نظامی منسوب کرد[۵۲] که از دید فنی (قافیه) نادرست است (گرگ با ترک قافیه نمیشود و ایراد ادبی دارد)[۵۳] و در هیچ نسخهٔ خطی وجود ندارد. همچنین در ادبیات پارسی و فرهنگ ایرانی همواره گرگ جانوری خونخوار و دَدمنش به شمار آمدهاست. بیت جعلی مورد نظر (که بدون هیچ بیت پیشین و پسین جعل شدهاست) چنین است[۵۴].
پدر بر پدر، مر مرا ترک بود | به فرزانگی هر یکی گرگ بود |
نظامی در ابیات راستینش نیز گرگ را حیوانی نادان و وحشی معرفی میکند و آن را کمتر از شیر و روبه میداند:
ز آن بر گرگ روبه راست شاهی | که روبه دام بیند گرگ ماهی |
یا:
به وقت زندگی رنجور حالیم | که با گرگان وحشی در جوالیم |
یا:
پیامت بزرگست و نامت بزرگ | نهفته مکن شیر در چرم گرگ |
یا:
روباه ز گرگ بهره زان برد | کین رای بزرگ دارد آن خرد |
با وجود اینکه تمامی آثار نظامی گنجوی پارسی هست[۵۵]، قومگرایان پانترکیست دیوان یک شاعر دیگر به نام نظامی قونوی (از دوران حکومت عثمانی)[۵۶] را به نظامی گنجوی منسوب میکنند[۵۷]
جمهوری آذربایجان سالیانی هست که در رابطه با تحریف نظامی گنجوی ادعاهای غیرعلمی مطرح میکند[۵۸]. جمهوری آذربایجان با نصب مجسمه او در میدانهای مختلف جهان، آن را شاعر آذربایجانی و غیرایرانی معرفی کند. پروفسور پائولا اورساتی (Paola Orsatti)، استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه ساپینتزای (Sapienza) شهر رُم، نصب مجمسه نظامی در رم را یک تحریف تاریخی میداند:". اما پردهبرداری از مجسمهای از نظامی گنجوی در شهر رُم با عنوان «شاعر آذربایجانی» باید ما را به خود بیاورد تا در برابر چنین تحریفهایی واکنش نشان دهیم".[۵۹]. و همچنین استاد ایوان میخایلوویچ استبلین کامنسکی، پروفسور و رئیس بخش شرقشناسی دانشگاه سنت پترزبورگ در رابطه با مجسمه نظامی در یکی از میدان های آن شهر و تحریف تاریخ میگوید:"برای نمونه ادعا آنها یک مجسمه در میدان کمنوستورسک نصب کردند و او را "شاعر بزرگ آذربایجانی" نامیدند؛ درحالیکه نظامی گنجوی حتی ترکی صحبت نمیکرد. آنها میگویند چون در سرزمین امروزی به نام جمهوری آذربایجان زندگی میکرد. اما نظامی تمامی آثارش به فارسیست"[۶۰].
ابوریحان بیرونی
پانترکها میگویند که ابوریحان بیرونی ترک بوده است[۶۱] اما بویلوت در دانشنامه اسلام او را عضوی از خانواده ایرانی معرفی کرده است[۶۲] ریچارد فرای و کلیفورد ادموند باسورث هم معتقدند که ابوریحان بیرونی ایرانی است[۶۳][۶۴] بیرونی زادهٔ خوارزم، که جزو قلمرو فرمان روایی ایرانی سامانیان بود. زبان خوارزمی زبانی ایرانی به شمار میآید. خود ابوریحان بیرونی در کتاب "آثار الباقیه"، دربارهٔ مردم زادگاه خویش میگوید:«و مردم خوارزم، آن شاخهای از درخت استوار پارسیان (ایرانیان) هستند»[۶۵]
نوروز[ویرایش]
اعضای حزب فاشیستی MHP در سالهای اخیر، نوروز را به نفع ترکان مصادره و به عنوان جشن باستانی ترکی معرفی می کنند.[۶۶] در حالی که مری بویس، این جشن را ایرانی و از پیرو آئین زرتشت می داند. [۶۷] لوی، باسورث و فریمنگرینویل این جشن را اولین روز تقویم ایرانی می دانند.[۶۸] به نوشته مری بویس، نوروز، یکی از جشنهای هفتگانه زرتشتیان (جدای از شش جشن دیگر که گاهانبار های ششگانه نامیده می شود) است.[۶۹] کیث هیچز نوشته است که جشن نوروز، در بین تمامی مناطق کردنشین سنی ایران، برگزار می گردد.[۷۰]
پیوند به بیرون
- سرحدات تاريخی آذربايجان و اسنادی از قدمت حضور ترکان در آن مملكت نظرات پانترکان درباره حضور دیرینه ترکان در آذربایجان
پانویس
- پرش به بالا ↑ Pan Turkism, par minorsky dans ensycolpdie de l`Islam, Livraison N. P. ۹۲۴ Akopov G.B. , Voprosi etnogeneza narodov Blizhnego Vostoka... "Izvestia AN-Arm SSR", 1956, No. 7, str. 37.
- پرش به بالا ↑رضا ۱۳۸۳, pp. 549-556
- پرش به بالا ↑رئیسنیا ۱۳۷۹, p. ۴۶۶-۴۷۲
- پرش به بالا ↑ «http://www.britannica.com/EBchecked/topic/530361/Scythian».+britannica.
- پرش به بالا ↑ «http://books.google.com/books?id=kMLKgzj5afMC&pg=PA48&dq=MAssagetae%2Biranian+tribe&hl=en&sa=X&ei=1G_MT7XvGpCXOr-37PIP&ved=0CDcQ6AEwAQ#v=onepage&q=MAssagetae%2Biranian%20tribe&f=false».+The Cambridge History of Iran, Volume 2.
- پرش به بالا ↑ nbcnews.to/12VlQt9-woman warrior found iranian tomb
- پرش به بالا ↑ سفرنامه اولیا چلبی،«ستمه دوکوجو»
- پرش به بالا ↑ Farrokh,Kaveh,p 26-27
- پرش به بالا ↑ SOURDEL ۱۹۸۶, pp. ۸۴۴
- پرش به بالا ↑ Saunders,John Joseph(1965),p.113
- پرش به بالا ↑ پطروشفسکی، ایلیاپائولویچ، ص ۲۶۵
- پرش به بالا ↑ Bertold,Spuler(1969),Page ۵۵
- پرش به بالا ↑ "Bābak". Encyclopædia Britannica Online. Retrieved 13-4-2011. Check date values in:
|accessdate=
(help) - پرش به بالا ↑ محسنی، محمدرضا(۱۳۸۸)، ص۲۱۰
- پرش به بالا ↑ Byfield، The Quest for the City، 273.
- پرش به بالا ↑ Shnirelman, V.A.(2001), 'The value of the Past: Myths, Identity and Politics in Transcaucasia', Osaka: National Museum of Ethnology.pp 123: "Having claimed that, Buniiatov failed to mention that Babek spoke Persian, and ignored the witnesses of contemporaries who called him the "Persian" [۱]
- پرش به بالا ↑ Shnirelman, V.A.(2001), 'The value of the Past: Myths, Identity and Politics in Transcaucasia', Osaka: National Museum of Ethnology.pp 123: "Having claimed that, Buniiatov failed to mention that Babek spoke Persian, and ignored the witnesses of contemporaries who called him the "Persian" [۲]
- پرش به بالا ↑ «بابک خرمدین و پانترکیسم». azargoshnasp. بازبینیشده در ۳۰ مارس ۲۰۱۴.
- پرش به بالا ↑ محسنی، محمدرضا(۱۳۸۸)، ص ۳۵
- پرش به بالا ↑ Minorsky 1987, pp. 882
- پرش به بالا ↑ دهخدا، علیاکبر. «ابوعلی بن سینا». لغتنامه دهخدا. بازبینیشده در 2012-04-19.
- پرش به بالا ↑ محسنی، محمدرضا(۱۳۸۸)، ص۲۲۰
- پرش به بالا ↑ GOICHON 1986, p. 973
- پرش به بالا ↑ Achena 1989, p. 99-104
- پرش به بالا ↑ Avicenna (Abu Ali Sina)
- پرش به بالا ↑ Encyclopædia Britannica, Avicenna:(born 980, near Bukhara, Iran [now in Uzbekistan]—died 1037, Hamadan, Iran)
- پرش به بالا ↑ Seyyed Hossein Nasr, Mehdi Amin Razavi(2008),p 243
- ↑ پرش به بالا به: ۲۸٫۰ ۲۸٫۱رضا ۱۳۶۷, pp. ۲۳۷-۲۴۳
- پرش به بالا ↑ FRYE 1976, pp. 890
- پرش به بالا ↑ Vasily Bartold Bartold V.V. , "Sochineniia", volume II, part 1, "Vostochnoi Literatury" Publishers, Moscow, 1963, p. ۷۰۳
- پرش به بالا ↑ Minorsky 1986, pp. 191
- پرش به بالا ↑ مشکور، محمدجواد، جغرافیای تاریخی ایران باستان، ص ۲۷۲.
- پرش به بالا ↑ احمدی، حمید(۱۳۸۹)، ص۱۲۲
- پرش به بالا ↑ دریایی، تورج. «نامهای به طراح تقسیم ایران». بیبیسی، 2012-09-19. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در 2012-10-02. بازبینیشده در 2012-10-02.
- پرش به بالا ↑ دوستزاده، علی(۱۳۸۸)، ص۲۳۸
- پرش به بالا ↑ Gelb، Ignace J. «Sumerian language». Encyclopædia Britannica Online. بازبینیشده در ۱۸-۱۲-۲۰۱۱.
- پرش به بالا ↑ Morris Jastrow ,Jr. ,the american journal of semitic languages and literatures ,volume XXII,january 1906 ,number 2,page 90
- پرش به بالا ↑ «Our sixty-minute hour comes from Sumerian». Universiteit Leiden. بازبینیشده در ۱۸-۱۲-۲۰۱۱.
- پرش به بالا ↑ Farrokh,Kaveh,p 14
- پرش به بالا ↑ احمدی، حمید(۱۳۸۹)، ص ۱۲۵
- پرش به بالا ↑ احمدی، حمید(۱۳۸۹)، ص ۱۲۵
- پرش به بالا ↑ فرای ریچارد (۱۳۸۸)، ص ۱۲۹
- پرش به بالا ↑ FRYE 2004
- پرش به بالا ↑ V. Minorsky, Studies in Caucasian history, Cambridge University Press, 1957, pg 112
- پرش به بالا ↑ Minorsky 1986, pp. 191
- پرش به بالا ↑ Lazard, Gilbert ۱۹۷۵, “The Rise of the New Persian Language” , The Cambridge History of Iran, Vol. 4, pp. ۵۹۵-۶۳۲, Cambridge: Cambridge University Press
- پرش به بالا ↑ آذری، کاظم. «آذربایجان و زبانش». ضمیمه فرهنگی روزنامه اطلاعات؛ ویژه فرهنگ، تاریخ و تمدن اسلام و ایران (روزنامه اطلاعات)، ش. ۲۵۰۷۸ (۲۲تیر ۱۳۹۰). بازبینیشده در ۲۴-۹-۲۰۱۱.
- پرش به بالا ↑ محمودی بختیاری، آذری، 2: 74-77.
- پرش به بالا ↑ Yarshater 1989, pp. 224-231
- پرش به بالا ↑ Bosworth 1989, pp. 238-245
- پرش به بالا ↑ Berengian, Sakina (1988),page IX
- پرش به بالا ↑ پیشگفتار کتاب نظامی و ادبیات ترکی نوشتهٔ ارسلی نوشابی، نشریات علم، باکو ۱۹۸۰
- پرش به بالا ↑ جلال متینی، «سندی معتبر بودن بر در ترک بودن نظامی گنجوی!»، ایرانشناسی، سال ۴, ۱۳۷۱. [۳]
- پرش به بالا ↑ جلال متینی، «سندی معتبر بودن بر در ترک بودن نظامی گنجوی!»، ایرانشناسی، سال ۴, ۱۳۷۱. [۴]
- پرش به بالا ↑ The Russian philologist Ivan Mikhailovich Steblin-Kamensky, Professor and the Dean of the Oriental Department of Saint Petersburg University comments (―Oriental Department is ready to cooperate with the West‖, Saint Petersburg University newspaper, № 24—25 (3648—49), 1 November 2003‖). http://www.spbumag.nw.ru/2003/24/1.shtml): Мы готовили таких специалистов, но, как показывает наше с ними общение, там очень много националистических тенденций, научных фальсификаций. Видимо, это связано с первыми годами самостоятельности. В их трудах присутствует националистическое начало, нет объективного взгляда, научного понимания проблем, хода исторического развития. Подчас – откровенная фальсификация. Например, Низами, памятник которому воздвигнут на Каменноостровском проспекте, объявляется великим азербайджанским поэтом. Хотя он по-азербайджански даже не говорил. А обосновывают это тем, что он жил ترجمه انگلیسی: на территории нынешнего Азербайджана – но ведь Низами писал свои стихи и поэмы на персидском языке! Translation: " We trained such specialists, but, as shown by our communication with them, there are a lot of nationalistic tendencies there and academic fraud. Apparently it's related to the first years of independence. Their works include nationalist beginnings. Objective perspective, scientific understanding of the problems and timeline of historical developments are lacking. Sometimes there is an outright falsification. For example, Nizami, the monument of whom was erected at Kamennoostrovsk boulevard, is proclaimed Great Azerbaijani poet. Although he did not even speak Azeri. They justify this by saying that he lived in the territory of current Azerbaijan, but Nizami wrote his poems in Persian language! ترجمه فارسی: آثار نظامی به فارسی است و حتی زبان آذری را نمیدانستهاست. (پروفسور ایوان استبلین کامینسکی، رئیش بخش شرقشناسی دانشگاه سنت پترزبورگ - سال ۲۰۰۳)
- پرش به بالا ↑ Encyclopædia Iranica, NEẒĀMI QUNAVI, Osman G. Özgüdenlı
- پرش به بالا ↑ محمدعلی کریمزاده تبریزی، «دیوان ترکی نظامی گنجوی!»، ایرانشناسی، سال هفدهم، شماره-ی سوم، ۱۳۸۴.[۵] پرش به بالا
- Siavash Lornejad, Ali Doostzadeh
- "On the Modern Politicization of the
- Persian Poet Nezami Ganjavi" (Edited
- by Victoria Arakelova, YEREVAN
- SERIES FOR ORIENTAL STUDIES,
- Yerevan 2012) [۶]پرش به بالا ↑ سیاوش لرنژاد و علی دوستزاده، «دربارهٔ سیاسیسازی شاعر ایرانی نظامی گنجوی در دوران نوین»، ایروان ارمنستان، اکتبر ٢٠١٢ / مهرماه ١٣٩١، ١٨٨ صفحه به انگلیسی: ) [۷]
- We should be grateful to the authors for having tackled a subject - the politicized use of culture - whose importance has been generally underestimated by European scholars. However the unveiling of a statue in Rome of the “Azerbaijani poet” Nezami compels us to react to such distortions; and makes this book of great topical interest, too. Dr. Paola Orsatti Associate Professor of Persian language and literature Sapienza
- پرش به بالا ↑ For example, Nizami, the monument of whom was erected at Kamennoostrovsk boulevard, is proclaimed Great Azerbaijani poet. Although he did not even speak Azeri. They justify this by saying that he lived in the territory of current Azerbaijan, but Nizami wrote his poems in Persian language The Russian philologist Ivan Mikhailovich Steblin-Kamensky, Professor and the Dean of the Oriental Department of Saint Petersburg University comments (―Oriental Department is ready to cooperate with the West‖, Saint Petersburg University newspaper, № 24—25 (3648—49), 1 November 2003‖). http://www.spbumag.nw.ru/2003/24/1.shtml): Мы готовили таких специалистов, но, как показывает наше с ними общение, там очень много националистических тенденций, научных фальсификаций. Видимо, это связано с первыми годами самостоятельности. В их трудах присутствует националистическое начало, нет объективного взгляда, научного понимания проблем, хода исторического развития. Подчас – откровенная фальсификация. Например, Низами, памятник которому воздвигнут на Каменноостровском проспекте, объявляется великим азербайджанским поэтом. Хотя он по-азербайджански даже не говорил. А обосновывают это тем, что он жил ترجمه انگلیسی: на территории нынешнего Азербайджана – но ведь Низами писал свои стихи и поэмы на персидском языке! Translation: " We trained such specialists, but, as shown by our communication with them, there are a lot of nationalistic tendencies there and academic fraud. Apparently it's related to the first years of independence. Their works include nationalist beginnings. Objective perspective, scientific understanding of the problems and timeline of historical developments are lacking. Sometimes there is an outright falsification. For example, Nizami, the monument of whom was erected at Kamennoostrovsk boulevard, is proclaimed Great Azerbaijani poet. Although he did not even speak Azeri. They justify this by saying that he lived in the territory of current Azerbaijan, but Nizami wrote his poems in Persian language! ترجمه فارسی: آثار نظامی به فارسی است و حتی زبان آذری را نمیدانستهاست. (پروفسور ایوان استبلین-کامنسکی- رئیش بخش شرقشناسی دانشگاه سینت پیترسبورگ - سال ۲۰۰۳)
- پرش به بالا ↑ Clifford Edmund Bosworth, "Barbarian Incursions: The Coming of the Turks into the Islamic World." In Islamic Civilization, ed. by D.S. Richards. Oxford, 1973 Oxford professor C.E. Bosworth notes that "great figures [such] as al-Farabi, al-Biruni, and ibn Sina have been attached by over enthusiastic Turkish scholars to their race
- پرش به بالا ↑ BOILOT 1986, pp. 1236
- پرش به بالا ↑ Bosworth, C. E. (1968), “The Political and Dynastic History of the Iranian World (A.D. 1000–1217)”, J.A. Boyle (ed.), Cambridge History of Iran, vol. 5: The Saljuq and Mongol Periods, Cambridge University Press: p.7
- پرش به بالا ↑ R.N. Frye, "The Golden age of Persia", 2000, Phoenix Press. pg 162
- پرش به بالا ↑ محسنی، محمدرضا(۱۳۸۸)، ص224
- پرش به بالا ↑ دزدی ترکیه ای ها از فرهنگ و رسوم تاریخ ایران و مصادره جشن نوروز به اسم خودشان
- پرش به بالا ↑ Boyce, Mary. “NOWRUZ i. In the Pre-Islamic Period”. In Encyclopædia Iranica. 2009. Retrieved ۳/۲۷/۲۰۱۴.
- پرش به بالا ↑ Levy, R.; Bosworth, C.E.; Freeman-Greenville, G.S.P.. "Nawrūz." Encyclopaedia of Islam, Second Edition. Edited by: P. Bearman, Th. Bianquis, C.E. Bosworth, E. van Donzel, W.P. Heinrichs. Brill Online, 2015. Reference. 16 April 2015 <http://brillonline.nl/entries/encyclopaedia-of-islam-2/nawruz-COM_0858>
- پرش به بالا ↑ Mary Boyce,"FESTIVALS i. ZOROASTRIAN" in ENCYCLOPÆDIA IRANICA, Vol. IX, Fasc. 5, pp. 543-546
- پرش به بالا ↑ Keith Hitchins, "FESTIVALS: Kurdish (Sunni)" in ENCYCLOPÆDIA IRANICA, Vol. IX, Fasc. 5, pp. 550-555
منابع
کتاب
- احمدی، حمید(۱۳۸۹)، قومیت و قومگرایی در ایران، افسانه تا واقعیت، نشر نی، تهران، شابک ISBN:964-312-424-X
- پطروسفسکی، ایلیاپائولویچ (۱۳۶۳)، اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات پیام، چاپ هفتم
- دوستزاده، علی(۱۳۸۸)، پانترکیسم ایران و آذربایجان، انتشارات سمرقند، تهران، شابک: ISBN:987-964-7775-22-3، صص ۲۳۸ - ۲۵۱
- فرای، ریچارد (۱۳۸۸)، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران، انتشارات سروش ،ISBN:978-964-376-763-1
- محسنی، محمدرضا(۱۳۸۸)، پانترکیسم ایران و آذربایجان، انتشارات سمرقند، تهران، شابک: ISBN:987-964-7775-22-3
- Berengian, Sakina (1988), Azeri and Persian Literay Works in Twentieth Century Iranian Azerbaijan , Berlin , Klaus Schwarz Verlag
- Spuler, Bertold (1969). "the 'ABBASIDS". A History of the Muslim World: The age of the caliphs. vol.1. Leiden: E. J. Brill. ISBN 1-55876-095-4 Check
|isbn=
value (help). - Saunders, John Joseph (1965). "the breakup of the caliphate". A history of medieval Islam. routledge. ISBN 0-203-19976-6 Check
|isbn=
value (help). - Seyyed Hossein Nasr, Mehdi Amin Razavi(2008),An Anthology of Philosophy in Persia,vol 1:From Zoroaster to ʿUmar Khayyām,I.B.Tauris Publishers,london,ISBN:978-1-84511-541-8
دانشنامه
- محمودی بختیاری، بهروز. «آذری». ج. ۲. ۱۳۸۶. ۷۴-۷۷. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۰۲۵-۵۹-۱. بازبینیشده در ۲۰۱۲-۱۰-۲۲.
- رضا، عنایت الله. «آذربایجان شوروی». در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۱. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۷. ۲۳۷-۲۴۳. بازبینیشده در ۲۰۱۲-۰۴-۱۹.
- رضا، عنایت الله. «پانترکیسم». در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۱۳. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۳. ۵۴۹-۵۵۶. شابک ۹۶۴-۷۰۲۵-۲۵-۴. بازبینیشده در ۲۰۱۲-۰۴-۱۹.
- رئیسنیا، رحیم. «پان ترکیسم». در دانشنامه جهان اسلام. ج. ۵. تهران، ۱۳۷۹. ۴۶۶-۴۷۲. شابک ۹۶۴-۴۴۷-۰۰۶-۶. بازبینیشده در ۲۰۱۲-۰۴-۱۹.
- Achena، M. «AVICENNA xi. Persian Works». در دانشنامه ایرانیکا. ج. ۳. new york: Bibliotheca Persica Press، ۱۹۸۹. ۹۹-۱۰۴. شابک ۰-۹۳۳۲۷۳-۵۱-۷. بازبینیشده در ۲۰۱۲-۰۴-۱۹.
- BOILOT، D. J. «AL-BlRONl». در Encyclopaedia of Islam. ج. ۱. ویرایش دوم. Leiden: E. J. Brill، ۱۹۸۶. ۱۲۳۶. شابک ۹۰-۰۴-۰۸۱۱۴-۳.
- Bosworth، C. E. «AZERBAIJAN iv. Islamic History to 1941». در دانشنامه ایرانیکا. ج. ۳. new york: Bibliotheca Persica Press، ۱۹۸۹. ۲۲۴-۲۳۱. شابک ۰-۹۳۳۲۷۳-۵۱-۷. بازبینیشده در ۲۰۱۲-۰۴-۱۹.
- FRYE، Richard N. «Azerbaidzhan Soviet Republic». در دانشنامه آمریکانا. ج. ۲. international edition: glolier incorporated، ۱۹۷۶. 890. شابک ۰-۷۱۷۲-۰۱۰۷-۴.
- Frye، R. N. «IRAN v. PEOPLES OF IRAN (1) A General Survey». در دانشنامه ایرانیکا. ۲۰۰۴. بازبینیشده در ۲۰۱۲-۰۴-۱۹.
- GOICHON، A. -M. «IBN SlNA». در Encyclopaedia of Islam. ج. ۳. ویرایش دوم. LEIDEN: E. J. BRILL، ۱۹۸۶. 973. شابک ۹۰-۰۴-۰۸۱۱۸-۶.
- Minorsky، V. «Ādharbaydjān». در Encyclopaedia of Islam. ج. ۱. ویرایش دوم. Leiden: E. J. Brill، ۱۹۸۶. 191. شابک ۹۰-۰۴-۰۸۱۱۴-۳.
- Minorsky، V. «turan». در Encyclopaedia of Islam. ج. ۸. ویرایش اول. Leiden: E. J. Brill، ۱۹۸۷. 882. شابک ۹۰-۰۴-۰۹۷۹۴-۵. بازبینیشده در ۲۰۱۲-۰۴-۱۹.
- SOURDEL، D. Encyclopaedia of Islam. ج. ۱. Leiden: E. J. Brill، ۱۹۸۶. ص۸۴۴. شابک ۹۰-۰۴-۰۸۱۱۴-۳.
- Yarshater، Ehsan. «AZERBAIJAN vii. The Iranian Language of Azerbaijan». در دانشنامه ایرانیکا. ج. ۳. new york: Bibliotheca Persica Press، ۱۹۸۹. صص۲۳۸-۲۴۵. شابک ۰-۹۳۳۲۷۳-۵۱-۷. بازبینیشده در ۲۰۱۲-۰۴-۱۹.
- Byfield, Ted. The Quest for the City. Christian History Project, 2004. ISBN 978-0968987360.
پانویس
- ↑ پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ رضا، عنایت الله، «پانترکیسم»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ۱۳، چاپ اول: ۱۳۸۳ ش، تهران، شابک: ISBN:964-7025-25-4، صص ۵۴۹-۵۵۶
- ↑ پرش به بالا به: ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ رئیس نیا، رحیم، «پان ترکیسم»، دانشنامه جهان اسلام، جلد۵، صص۴۶۶-۴۷۲
- ↑ پرش به بالا به: ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ رضا، عنایت الله، «پانتورانیسم»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ۱۳، چاپ اول: ۱۳۸۳ ش، تهران، شابک: ISBN:964-7025-25-4، صص ۵۵۶-۵۶۲
- پرش به بالا ↑ سرکاراتی، بهمن، دانشنامه جهان اسلام، «توران»، جلد ۸، صص ۴۵۶-۴۵۸، تهران 1383، ISBN:964-447-009-5
- ↑ پرش به بالا به: ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ Pan-Turanianism Takes Aim at Azerbaijan: A Geopolitical Agenda by Dr. Kaveh Farrokh
- پرش به بالا ↑ Pan Turkism, par minorsky dans ensycolpdie de l`Islam, Livraison N. P. ۹۲۴ Akopov G.B. , Voprosi etnogeneza narodov Blizhnego Vostoka... "Izvestia AN-Arm SSR", 1956, No. 7, str. 37.
- پرش به بالا ↑ پان ترکیسم، ایران و آذربایجان ۱۳۸۹: محسنی، محمد رضا، انتشارات سمرقند
- پرش به بالا ↑ «Cambridge بررسی ریشه اقوام ایرانی» — خبرگزاری ایسنا,
- ↑ پرش به بالا به: ۹٫۰ ۹٫۱ E. Van Donzel. “Pan-Tutkism”. In Islamic Desk Reference: compiled from the دانشنامه اسلام. Brill, 1994. p 337. ISBN 978-90-04-09738-4.
- پرش به بالا ↑ محسنی، محمدرضا. پان ترکیسم، ایران و آذربایجان. انتشارات سمرقند، ۱۳۸۹. صص ۲۹-۳۱.
- پرش به بالا ↑ Jacob M. Landau. Pan-Turkism: From Irredentism to Cooperation. Hurst, 1995.
- پرش به بالا ↑ Zakiev - Genesis - TurkicWorld
- پرش به بالا ↑ Young Turks and the Armenian Genocide, Armenian National Institute
- پرش به بالا ↑ Robert Melson, Leo Kuper, «Revolution and genocide: on the origins of the Armenian genocide and the Holocaust», University of Chicago Press, 1996. pg 139
- پرش به بالا ↑ رضا، عنایت الله، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ۷، «ارمنستان»، ص ۶۹۶، چاپ اول: ۱۳۷۵، تهران
- پرش به بالا ↑ arkun,aran,The Encyclopedia of Christian Civilization,4 Volume Set,«Armenian Genocide»,2011,ISBN:9781405157629,Page 126
- پرش به بالا ↑ Richard G. Hovannisian,The Armenian People from Ancient to Modern Times , volume 2 , ISBN:1-4039-6422-x,page 271
- پرش به بالا ↑ Assyrian International News Agency, International Genocide Scholars Association Officially Recognizes Assyrian, Greek Genocides, Retrieved on 2007-12-15.
- پرش به بالا ↑ Foreign Office Memorandum by Mr. G.W. Rendel on Turkish Massacres and Persecutions of Minorities since the Armistice (20 March 1922)
- پرش به بالا ↑ R. J. Rummel. "Statistics of Democide". Chapter 5, Statistics Of Turkey's Democide Estimates, Calculations, And Sources. Retrieved 2006-10-04.
- ↑ پرش به بالا به: ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ Samuel Totten, Paul Robert Bartrop, Steven L. Jacobs, «Dictionary of Genocide»,Greenwood Publishing Group, 2008. pp 25-26
- ↑ پرش به بالا به: ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ ۲۲٫۲ ۲۲٫۳ ۲۲٫۴ Schaller, Dominik J. and Zimmerer, Jürgen 'Late Ottoman genocides: the dissolution of the Ottoman Empire and Young Turkish population and extermination policies—introduction', Journal of Genocide Research, 10:1, 7 – 14. Online access: [۱] (Accessed March 2011)
- پرش به بالا ↑ Turkey - Linguistic and Ethnic Groups - U.S. Library of Congress
- پرش به بالا ↑ Bartkus, Viva Ona, The Dynamic of Secession, (Cambridge University Press, 1999), 90-91.
- پرش به بالا ↑ Bruinessen, Martin van (1994). "Genocide in Kurdistan? The Suppression of the Dersim Rebellion in Turkey (1937-38) and the Chemical War Against the Iraqi Kurds (1988)". In Andreopoulos, George J. Genocide: Conceptual and Historical Dimensions. Philadelphia: University of Pennsylvania Press. pp. 141–170.
- پرش به بالا ↑ David McDowall, A modern history of the Kurds, I.B.Tauris, Mayıs 2004, s.209
- پرش به بالا ↑ "Alevi-CHP rift continues to grow after Öymen remarks". Today's Zaman. 24 November 2009.
- پرش به بالا ↑ ایاز مطلب اف همچنان در روسیه
- پرش به بالا ↑ ایاز مطلب اف همچنان در روسیه
- پرش به بالا ↑ امام جمعه اردبیل: آرزوی هر ایرانی آزادی قره باغ و مساجد این منطقه از اشغال ارامنه و بازگشت هزاران آواره آذری به خانه و کاشانه خود میباشد
- پرش به بالا ↑ امام جمعه اردبیل: آرزوی هر ایرانی آزادی قره باغ و مساجد این منطقه از اشغال ارامنه و بازگشت هزاران آواره آذری به خانه و کاشانه خود میباشد
- پرش به بالا ↑ امام جمعه اردبیل: آرزوی هر ایرانی آزادی قره باغ و مساجد این منطقه از اشغال ارامنه و بازگشت هزاران آواره آذری به خانه و کاشانه خود میباشد
- پرش به بالا ↑ Jacob M. Landau, "Radical Politics in Modern Turkey", BRILL, 1974. pg 194: "In the course of Second World War, various circles in Turkey absorbed Nazi propaganda; these were pro-German and admired Nazism, which they grasped as a doctrine of warlike dynamism and a source of national inspiration, on which to base their pan-Turkic and anti-Soviet ideology"
- پرش به بالا ↑ John M. VanderLippe , "The politics of Turkish democracy", SUNY Press, 2005. "A third group was led by Nihal Atsiz, who favored a Hitler style haircut and mustache, and advocated racist Nazi doctorine"
- پرش به بالا ↑ لاندو، جیکوب (۱۳۸۶)، ص ۱۶۰
- پرش به بالا ↑ حزب حرکت ملی
منابع
- دائرةالمعارف ناسیونالیسم زیر نظر: الکساندر ماتیل. ترجمة کتابخانة تخصصی وزارت امور خارجه
- لاندو، جیکوب (۱۳۸۶)، پان ترکیسم یک قرن در تکاپوی الحاق گری، ترجمه حمید احمدی، نشر نی، تهران، شابک: ISBN:۹۶۴-۳۱۲-۶۷۲-x
- محسنی، محمد رضا ۱۳۸۹: "پان ترکیسم، ایران و آذربایجان"، انتشارات سمرقند: ISBN:۹۷۸-۹۶۴-۷۷۷۵-۲۲-۳
مقالههای آنلاین
- رئیس نیا، رحیم. «پان ترکیسم». دائرةالمعارف فارسی. بازبینیشده در ۲۵-۰۶-۲۰۱۱.
- مدخل «توران» در دانشنامه اسلام (ویرایش اول) نوشته ولادمیر مینورسکی
- پان ترکیسم در دانشنامه بریتانیکا
پیوند به بیرون
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ پانترکیسم موجود است. |
- نگاهی به آذربایجان و قفقاز و مسائل پان ترکیسم
- اندیشهٔ سیاسی پان ترکیسم
- پانتورکیستها و آرزوی پارهپاره شدن ایران
- وضعیتسنجی عملکرد پانترکیسم در ایران و ارزیابی تاکتیکی و استراتژیک آن
- کندوکاوی گذرا در تاریخ آذربایجان تا قرن چهارم هجری
- استراتژی نوین پانترکیسم: استراتژی "ختنه؛ سایت ایرانشهر
- پانترکیسم و ایران
=========================================
پانعربیسم
پانعربیسم
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
کشورهای عربی که مجموعاً به آنها «جهان عرب» گفته میشود.
پان عربیسم حرکتیست که برای اتحاد نژاد عربها فارغ از باورهای دینی آنان تلاش میکند و شبیه پان ترکیسم و پان ژرمنیسم است که برای اتحاد بر پایه برتری نژادی فارغ از باورهای دینی آنان تلاش میکند.[۱][۲][۳]
سرآغاز آن به حرکات ضد عثمانی شریف مکه پیش از جنگ جهانی اول که به تحریک انگلیس صورت میگرفت باز میگردد که در سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۶ منجر به معاهده بین دولت انگلیس و شریف مکه گردید. شربف مکه که بهدنبال استقلال از عثمانی و تشکیل دولت مستقل عربی در منطقه بود طی این معاهده قول پشتیبانی انگلیس از دولت عربی در صورت شورش مردم عرب علیه عثمانی را گرفت. در حالی که انگلیس در سال ۱۹۱۶ طی معاهده معروف به Sykes-Picot با فرانسه بدون توجه به معاهده خود با شریف مکه نقشه تقسیم خاور میانه بین دو کشور را توافق کرد. ولی در سال ۱۹۱۸ پس از سقوط عثمانی انگلیس به وعده خود با شریف مکه عمل نکرد
حالت شناختهشدهٔ آن برای نخستین بار در دههٔ ۱۹۳۰ میلادی و توسط میشل عفلق در سوریه بنا گذاشته شد. او بنیادگذار حزب بعث بود که خط فکری آن آمیزهای از مارکسیسم و ملی گرایی است. ایدئولوژی پان عرب که بک ایدئولوژی سکولار و ملی گرا میباشد چنانچه برخی اعضای برجسته آن مسیحی میباشند. مثلاً طارق عزیز، معاون نخستوزیر عراق در رژیم صدام حسین یکی از پان عربهای مسیحی برجسته بود. همچنین این حرکت متهم به تضعیف اقوام دیگر منطقه مثل ترک و ایرانی (من جمله اقوام ایرانی کرد ساکن خارج از مرز های فعلی ایران)میباشد.[نیازمند منبع] طی سالهای نیمه دوم سده بیستم پان عربیسم کوشید تا کشورهای گوناگون عربی را یکپارچه کند. مهمترین این کوششها به تشکیل کشور جمهوری متحده عربی انجامید که میان سالهای ۱۹۵۸ و ۱۹۶۱ از یکی شدن سوریه و مصر به وجود آمده بود.
در دهه ۱۹۶۰ پرچمدار اصلی پان عربیسم جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر بود. ولی بواسطه شکست مردم عرب در جنگ شش روزه و بواسطه عدم رشد کافی اقتصادی این ایده ضربات سنگینی را متحمل شد. البته صلح با اسرائیل هم ضربه مهلکی بر چهره پان عربیستها وارد کرد و آنها در در انظار عمومی رسوا ساخت. امروزه اندیشههای پان عربیستی در جهان عرب، به دلیل بی هویتی بیش از پیش مردم عرب در مواجهه با غرب، رنگ باختهاست.
منابع
پرش به بالا ↑ Raphael Patai, Jennifer Patai. The myth of the Jewish race. ۱۸۷.
- پرش به بالا ↑ CliffsAP World History. Wiley Publishing Inc.، ۲۰۰۶. ۲۲۵-۲۲۶.
- پرش به بالا ↑ Étienne Balibar, Immanuel Maurice Wallerstein. Race, nation, class: ambiguous identities. 2002. 59.
- Bassam Tibi: Vom Gottesreich zum Nationalstaat. Islam und panarabischer Nationalismus
- آسایش طلب طوسی، محمدکاظم، پان عربیسم، دانشنامه جهان اسلام، جلد