مي خواهم براي شما قصه اي بگويم ؛ قصه اي کهن و قديمي ؛قصه اي تلخ ، قصه اي پر ازغم و درد و رنج ؛قصه اي فراموش شده که بايس بياد آورد، قصه اي براي احترام به آنهايي که خانه و سرزمين خود را از دست دادند و با زور و تزوير مجبور به ترک آنها شدند، قصه اي براي آنهايي که براي دفاع از سرزمين خودشان جنگيدند و کشته شدند، قصه اي براي اينکه بي عدالتي و زورگويي و چپاول و غارت فراموش نشود.
قصه اي از خانه سوزيها و خونريزيها ، فرهنگ سوزي و فرهنگ شويي ايراني
قصه اي از اتفاق ها ؛ اتفاق هايي که اگر در اين قرن مي افتاد مانند داستان اسراييل و فلسطيني ها ميشد مانند داستان ارامنه و ترکها ميشد ولي در
زمانهاي پيشتر نه راديو ، نه تلويزيون و نه اينترنت بود
ولي نبايس اين قصه را فراموش کرد.
اين قصه قصه سرزمين جدا شده از ايران يعني آذربايگان است.
قصه آذربايگان چدا شده از ايران
آذربايگان از ويکيپديا
وجه تسميه
اين کشور که تا سال ۱۹۱۸ ميلادي (۱۲۹۷ش) هرگز آذربايجان ناميده نميشد زماني نام کهن آن آلبانيا بود. در روستاي «بويوک دَکَن» واقع در بخش نوخاي قفقاز نوشتهاي به خط و زبان يوناني باستان به دست آمده که تاريخ آن را سده ۲ ميلادي دانستهاند و در آن از «آلبانيا» ياد شدهاست. در نوشتههاي مورخان باستان از جمله پليبيوس و استرابون نيز اين با نام «آلبانيا» آمدهاست. به نظر بعضي محققان، آلبانيا در منابع پارتي زبان به صورت «اردان» آمدهاست. در منابع عهد اسلامي اين نام اران و «الران» نوشتهاند. اين نام به احتمال قوي با نام پارتي «اردان» مرتبط است. گاه نيز از اين سرزمين با دو نام اران و شروان ياد کردهاند. پس از لشکرکشيهاي تيمور و داستان ترکمانهاي آق قويونلو و قره قوينلو نام اران به تدريج از کتابها برداشته شد
پس از پايان جنگ ايران و روس و ضميمه شدن اين سرزمين به خاک روسيه در سال ۱۹۱۱ م حزب مساوات در اراضي کنوني جمهوري آذربايجان تاسيس يافت. مساواتيان در مارس ۱۹۱۸ م قيامي مسلحانه در باکو ترتيب دادند که اندکي بعد به ديگر نواحي آن کشيده شد. اينان در ۲۷ مه ۱۹۱۸ در شهر تفليس دولتي تشکيل دادند و با نام «جمهوري آذربايجان» اعلام استقلال کردند. در پايان ۱۹۱۹ و اوايل ۱۹۲۰ م دولت مساواتيان دستخوش بحران سياسي و اقتصادي شد. در بهار ۱۹۱۹ م در نواحي مغان و لنکران دولت شوروي تاسيس يافت. در ۲۶ آوريل ۱۹۲۰ کميته موقت انقلاب به رياست نريمان نريمانف تشکيل گشت. در ۲۸ آوريل ۱۹۲۰ م دولت مساواتيان ساقط شد و کميته انقلاب قدرت را در باکو در دست گرفت و خود را دولت «جمهوري شوروي سوسياليستي آذربايجان» ناميد
نقشه ايران در عهد ساساني
دوره پيش از تاريخ
سابقه حضور بشر در جمهوري آذربايجان به هزاران سال قبل باز ميگردد. کاوشهاي غار آزيخ در بخش فضولي وجود آثاري از زندگي بشر به قدمت ۳۵۰ تا ۴۰۰ هزار سال را نشان ميدهد. سنگ نگارههاي قبوستان نيز تاريخي ۱۲ هزارساله دارند.
در قرن نهم قبل از ميلاد سکاهاي آريايي در اين ناحيهاي که هم اکنون جمهوري آذربايجان ناميده ميشود، سکني گزيدند. به دنبال آنان مادها وسپس هخامنشيان به رهبري کوروش بر منطقه حاکم گشتند. با حمله اسکندر دوران حکمراني حاکمان وابسته به او در منطقه آغاز شد اما در دورههايي حاکمان محلي با دادن خراج حکومتهاي محلي خود را برپا ميداشتند
دوره باستان
دروازههاي شهر قبله پايتخت آلبانياي قفقاز
در فاصله قرن اول تا سوم ميلادي روميان بر اين منطقه مسلط شدند و نام آن را آلبانيا نهادند در اين دوران پادشاهي مسيحي آلبانياي قفقاز پديدار شد اما در سال ۲۵۲-۲۵۳ پس از ميلاد به دست شاپور اول ساساني افتاد. کشمکش براي به دست گرفتن کنترل منطقه بين روميها، پادشاهان ساساني و حکام محلي ادامه داشت. و قدرت بين آنها دست به دست ميشد
دوره اسلام
در زمان ظهور اسلام سلسله مسيحي مهرانيها در آلبانياي قفقاز حاکم بودند. آنان همواره توسط ترکان خزر از شمال و اعراب از جنوب مورد تهديد واقع ميشدند. اعراب مسلمان پس از شکست دادن روميان و ساسانيان به سوي آذربايجان لشکرکشي کردند و پس از درهم شکستن مقاومت مسيحيان به رهبري جوانشير در سال ۶۶۷ ميلادي بر اين ناحيه حاکم شدند.
شروانشاهان
کاخ شروانشاهان در باکو
از اواخر قرن دوم شمسي شروانشاهان حکومت منطقه آذربايجان را در دست گرفتند. آنان با آمدن سلجوقيان نيز بر مسند قدرت باقي ماندند. چرا که به آنان خراج ميدادند. اين سلسله تا زمان انقراضش در سال ۹۱۷ خورشيدي (۹۴۵ قمري) به دست شاه تهماسب يکم صفوي، در قسمتهايي از آذربايجان بهويژه ناحيه شمال شرقي اين جمهوري به صورت حاکمان محلي حکمراني ميکردند.
غزنويان و سلجوقيان
در اوايل قرن پنجم شمسي غزنويان بر قسمتي از منطقه مسلط شدند. آنان اولين حکومت ترک تبار در منطقه بودند و در تغيير ترکيب جمعيتي و زباني آذربايجان نقش عمدهاي داشتند. بدنبال غزنويان سلجوقيان که حکومتي ترک تبار بودند بر منطقه حاکم شدند. اين دوران، دوران شکوفايي ادبيات فارسي در منطقه نيز ميباشد. مشهورترين شاعران اين دوران، نظامي گنجوي و خاقاني شرواني ميباشند
حمله مغول و تيمور
در قرون سيزده و چهارده ميلادي با هجوم مغولها و تاتارها(تيمور لنگ)سلسلههاي محلي ور افتادند. در قرن پانزده ميلادي خانات محلي تحت سلطه آق قويونلوها، تا به سلطنت رسيدن شاه اسماعيل صفوي به قسمت عمده اران، شروان و قره باغ تسلط داشتند. آران و شروان (جمهوري آذربايجان) جزو اولين مناطقي بود که شاه اسماعيل يکم صفوي تحت سلطه خود در آورد. بعد از جنگ تاريخي چالدران اين منطقه به اشغال ترکان عثماني درآمد تا دو باره هشتاد سال بعد ايرانيان(شاه عباس) موفق به بازپسگيري اين منطقه شدند.
افشاريه و قاجاريه
در قرون بعد تحت حکومت افشاريه و سپس اين سرزمين در داخل حکومت قاجاريه قرار داشته که در نهايت در سالهاي ۱۱۹۳ و ۱۲۰۷ خورشيدي در پي پيمان گلستان و ترکمانچاي ميان ايران و روسيه از ايران جدا و به روسيه تزاري ضميمه شد.
سلطه تزارها بر آذربايجان
ساختماني تاريخي در شهر باکو
پس از انعقاد پيمان گلستان و ترکمانچاي ميان ايران و روسيه تزارهاي کنترل منطقه قفقاز را در دست گرفتند اما همچنان نفوذ فرهنگي و معنوي ايران و عثماني در منطقه بيشر از نفوذ روسيه بود. در اين دوره روسها سرمايه گذاري بسيار کمي در اين ناحيه ميکردند. اما با استخراج نفت توجه به آذربايجان بيشتر گرديد و اقتصاد محلي رونق گرفت. در اين دوره جمعيت شهر باکو به طور فزايندهاي افزايش يافت و مهاجران روس يک سوم جمعيت شهر را تشکيل ميدادند. ارامنه نيز در دواير رسمي مشغول بکار بودند. اينگونه تضادهاي اجتماعي باعث وقوع شورشهايي در سال ۱۹۰۵ ميلادي شد.
عهدنامه ننگين گلستان
معاهده گلستان در سال ۱۸۱۳ ميلادي بين ايران و روسيه امضا شد.
هم زمان با فعاليتهاي گاردان فرانسوي براي تقويت قواي نظامي ايران، به دنبال قتل تسي تسيانف فرماندهي سپاه روسيه به عهده گوداوويچ افتاد.
گوداوويچ در سال ۱۲۲۳ ه. ق به صورت ناغافل به ايروان حمله برد. اما شکست خورد و برگشت. عباس ميرزا براي تنبيه سپاه روسيه از تبريز به نخجوان رهسپار شد و طي چند نبرد در اطراف شهر ايروان و درياچه گوگچه سپاهيان روس را مغلوب کرد.
در سال ۱۲۲۵ه .ق. حسين خان قاجار حاکم ايروان عليه روسها شورش کرد و جمع زيادي از روسها را به اسيري گرفت و عازم تهران کرد. اين روزها (۱۲۲۶- ۱۲۲۵ه .ق) مقارن با خروج گاردان از ايران و ورود هيات نظامي انگليسي به ايران است.
در اين زمان روسها خواستار صلح با ايران شدند با اين شرط که سرزمينهاي متصرفه در تصرف آنها باقي بماند و نيز ايران به آنها اجازه عبور از داخل کشور براي حمله به عثماني را بدهد. دولت قاجاري ايران اين تقاضا را نپذيرفت.
پس از ورود سرگور اوزلي به علت رابطه دوستي که ميان انگليس و روسيه ايجاد شده بود در پي آن شد که بين ايران و روسيه، صلح برقرار کند و خواستار آن بود که افسران انگليسي که در سپاه ايران بودند از جنگ با روسيه دست بردارند.
جنگ به اصرار عباس ميرزا ادامه يافت و سپاه ايران در محل اصلاندوز کنار رود ارس مقيم شدند. در اين هنگام روسها غافلگيرانه به اردوي ايران حمله کردند. اگرچه سپاه ايران مقاومت زيادي نشان دادند اما به علت اختلافاتي که بين سپاه ايران پيش آمد، نيروهاي ايراني مجبور به عقب نشيني به سمت تبريز شدند.
يکي از عللي که موجب شکست قواي ايران شد اين است که همواره دولت قاجار به يک دولت بيگانه اعتماد و دل ميبست و انتظار داشت آن دولت از سرزمين ايران حفاظت و مراقت بکند. گاهي به فرانسه اعتماد ميکردند گاهي به انگليس و زماني هم به روسيه. چون عباس ميرزا در گذشته فتوحاتي کرده بود که انگليس منافع خود را در خطر ميديد انگليسيها در صدد بودند که به نحوي جلوي طولاني شدن جنگهاي روسيه و ايران را بگيرند.
بهمين دليل با نيرنگهاي گوناگون ضمن تهييج ايلات ايراني آنها را به شورش واداشتند، از سوي ديگر اصرار داشتند که ايران قرارداد صلح با روسيه را امضا کند.
فرمانده سپاه روسيه پس از فتح اصلاندوز، آذربايجان را از هر دو طرف مورد تهديد قرار داد. در اين زمان ترکمانان خراسان نيز سر به شورش گذاشتند. در اين ميان شاه ايران که درصدد آماده کردن سپاهي براي سرکوب نيروهاي روسيه بود به علت اوضاع ناآرام در چند جبهه تقاضاي صلح کرد. انگليسيها از يک سو با ايران قرار داد داشتند که در مواقع خطر سربازهاي انگليسي در لباس ايراني با دشمن بجنگد. ولي پس از ورود سرگور اوزلي و رابطه دوستي که با روسها بوجود آورده بود و قراري که با روسها بسته بود سربازان خود را از جبههها فراخواند و ضعف قواي نظامي ايران، شورشهاي محلي و نا بساماني در آذوقه و مهمات فتحعلي شاه قاجار را مجبور به صلح با روسها کرد.
ميرزا ابوالحسن ايلچي به عنوان نماينده و سرگور اوزلي نيز به عنوان واسطه ازتهران عازم روسيه شدند. دولت روسيه نيز چون در اين زمان سخت گرفتار درگيري و کشمکش باناپلئون بناپارت بود از رسيدن سفير روسيه و تقاضاي صلح استقبال کرد. قرارداد صلح در قريه گلستان از محال قره باغ منعقد شد. اين عهدنامه به وساطت و شفاعت سرگور اوزلي، نماينده روس رديشچوف (رديشخوف) در مقام فرماندهي نيروهاي گرجستان و نماينده تهران ميرزا ابوالحسن خان ايلچي به تاريخ ۲۹ شوال (۱۲۲۸ه .ق) در يازده فصل و يک مقدمه امضا شد
از جمله مناطقي که از ايران جدا شد عبارتاند از:
هرجا از ولايات تالش را که بالفعل در تصرف روسيه بود.
عهدنامه ننگين ترکمانچاي
عهدنامه ترکمانچاي قراردادي است که در ۱ اسفند ۱۲۰۶ (۲۱ فوريه ۱۸۲۸) پس از پايان جنگ ايران و روسيه در قفقاز جنوبي و آذربايجان، بين روسيه و ايران امضا شد. براي امضاي اين پيمان از سوي فتحعلي شاه پادشاه ايران ميرزاعبدالحسنخان و آصفالدوله و از سوي روسيه تزاري ايوان پاسکويج حضور داشتند.
طي اين قرارداد قلمروهاي باقي مانده ايران از معاهده گلستان در قفقاز شامل خانات ايروان و نخجوان به روسيه واگذار شد. ايران حق کشتيراني در درياي خزر را از دست داد و ملزم به پرداخت ۱۰ کرور تومان به روسيه شد. بر طبق اين قرارداد روسيه قول داد از پادشاهي وليعهد وقت عباسميرزا حمايت کند.
پيشزمينه
پس از پيمان نامه گلستان دوره دوم جنگهاي ايران و روسيه آغاز شد. در اين ميان جنگ گنجه مهمتر از همه مينمود. عباس ميرزا فرمانده سپاه ايران با حرکت به سوي گنجه در اين منطقه سنگر گرفت. در اين ميان پاسکوويچ فرمانده سپاه روس نيز خود را به اين منطقه رساند. ابتدا عباس ميرزا به دليل برخي آشفتگيها در سپاه خود خواست که جنگي اتفاق نيافتد اماتلاش او موثر نيافتاد و جنگ وسيعي در اين منطقه در گرفت. در پايان سپاه روس فاتح ميدان شد. عباس ميرزا سرانجام در ناحيه ترکمانچاي خواست که جلوي پاسکوويچ را بگيرد اما در آنجا نيز شکست خورد و سرانجام مجبور شد که شرايط صلح را بپذيرد. در اين ميان پاسکوويچ که خود را مغرور از فتح جنگ ميديد براي سپاه ايران ضرب الاجلي تعيين کرد و گفت چنانچه تا پنج روز تکليف صلح مشخص نشود عازم تهران خواهد شد. در اين ميان شاه سرانجام تن به امضاي عهدنامه ترکمانچاي دادند.
مفاد اين عهدنامه
صحنه امضاء قرارداد به قلم نقاشي روس
واگذاري خانات ايروان و نخجوان به دولت روسيه و تخليه تالش و مغان از سپاه ايران.
پرداخت ده کرور تومان (پنج ميليون تومان) به طور اقساط از طرف ايران به روسيه به عنوان غرامت جنگي.
اجازه عبور و مرور آزاد به کشتيهاي تجاري روسي در درياي مازندران
رضايت به انعقاد يک عهدنامه تجاري بين ايران و روسيه و حق اعزام کنسول و نمايندگان تجاري به هر منطقه از مناطق ايران که روسها لازم بدانند.
حمايت روسيه از وليعهدي عباس ميرزا و کوشش در به سلطنت رساندن وي پس از مرگ شاه.
استرداد اسراي طرفين.
اعطاي حق قضاوت کنسولي به اتباع روسيه.
علاوه بر امضاي معاهده ترکمانچاي زير فشار روسها يک عهد نامه تجاري نيز با آنان به امضا رسيد که تمام بازار ايران را بدون هيچ مانعي در اختيار روسها قرار ميداد.
لغو قرارداد ترکمانچاي
پس از اينکه انقلاب کمونيستي در شوروي به پيروزي رسيد، لنين براي اثبات حسن نيت خود نسبت به ملل ضعيف جهان الغاي تمام امتيازات استعماري دولت تزاري پيشين را اعلام کرد. دولت صمصام السلطنه نيز از اين فرصت استفاده کرد و در ۴ مرداد ۱۲۹۷ (۲۷ ژوئيه ۱۹۱۸) در مصوبهاي الغاي قرارداد ترکمانچاي و ديگر امتيازات واگذار شده به دولت روسيه تزاري را اعلام نمود که اين اقدام شامل لغو امتياز کاپيتولاسيون براي اتباع روسيه نيز ميشد. دولت ايران چند روز بعد مصوبهاي براي لغو امتياز کاپيتولاسيون براي کشورهاي ديگر نيز صادر کرد چرا که چند کشور ديگر نيز پيش از اين بر اساس قراردادهايي تحت عنوان دولت کامله الوداد از امتياز کاپيتولاسيون مطابق قرار داد ترکمانچاي برخوردار شده بودند. با لغو قرارداد ترکمانچاي منطقا اين بخش از اين قراردادها نيز بايد ملغي ميشد. مصوبه دوم همانطور که انتظار ميرفت توسط دولت بريتانيا رد شد.
بازتاب اين عهدنامه در کشورهاي ذينفع
در حاليکه در ايران اين عهدنامه «ننگين» تلقي ميشود اما روسها از آن استقبال ميکنند. بطوري که در ۱۷۵مين سالگرد امضاي اين معاهده، با همکاري سازمان دوستي ارمنستان و روسيه بر فراز «تپه پاسکويچ» در ايروان مجسمه ژنرال ايوان پاسکويچ فرمانده سپاه قفقازي ارتش روس و يکي از تدوينکنندگان اين معاهده سرنوشتساز براي مردم ارمني که محاصره و تصرف قلعه ايروان را فرماندهي ميکرد، نصب شد. در ايران نيز سفارت خانه روسيه تنديسي از وي را نصب کرده و در سالگرد جنگ ارج مينهد.
در دايرةالمعارف بزرگ شوروي آمدهاست که «در اواسط سدهٔ ۱۱م (۵ه. ق) هجوم اقوام ترک (ازجمله غُزان و ديگران) که دودمان سلجوقي در رأس آنها قرار داشتند به سرزمين اران و شيروان آغاز گرديد». از اين عبارت معلوم ميشود که جزئي از ايران بود چند خاننشين، ملکنشين و سلطاننشين کوچک پديد آمد که در نيمهٔ دوم سدهٔ ۱۲ق/نيمه دوم سدهٔ ۱۸م شمارهٔ آنها به ۱۵ رسيد. عمدهترين آنها عبارت بودند از خاننشينهاي باکو، گنجه، دربند، قُبه (قوبا = کوبا). قراباغ، نخجوان، طالش، شَکي، شروان، ايروان، کوتکاشِن، قَبَله و شَمشاديل. سلطاننشينهاي کوچک بعضي مستقل و بعضي ديگر تابع خانها بودند به عنوان نمونه سلطاننشينهاي آرش، ايليسو و کوتکاشن از خانشکي، و ملکنشينها از خان قراباغ تبعيت ميکردند. در ۱۴ و ۲۱ مه ۱۸۰۵م در اردوگاه ارتش روسيه واقع در ساحل کورکچاي موافقتنامهاي به امضا رسيد که طبق آن، خانهاي قراباغ و شکي تابعيّت دولت روسيه را پذيرفتند. پس از پايان جنگهاي ايران و روس که بخشي از اين سرزمين به اشغال روسيه درآمد و در پي انعقاد معاهدهٔ ترکمانچاي، بعضي خانها، ازجمله خانهاي اردوباد و نخجوان، الحاق خود را به امپراتوري روسيه اعلام نمودند
نقشه ايران در سال 1808
سقوط تزارها و استقلال آذربايجان
محمدامين رسولزاده اولين رئيس جمهور و موسس جمهوري دمکراتيک آذربايجان در سال ۱۹۱۸
در آغاز قرن بيستم با رشد صنايع، تفکرات اصلاح طلبانه در آذربايجان شکل گرفت. در سال ۱۹۰۳ ميلادي حزب چپگراي همت با هدف دفاع از زبان و فرهنگ آذربايجاني تشکيل شد.
در سال ۱۹۱۲ با انشعاب در حزب همت حزب مساوات شکل گرفت. به دنبال سقوط تزارها حزب بلشويک که متشکل از ارامنه و روسها بود سعي در تشکيل دولتي کمونيستي داشتند که با مخالفت مردم مسلمان و تشکيل ارتش اسلام اين حرکت ناکام ماند سرانجام در روز ۱۸ ميسال ۱۹۱۸ جمهوري آذربايجان با عنوان جمهوري دمکراتيک آذربايجان توسط محمدامين رسولزاده رهبر حزب مساوات اعلام استقلال خود اعلام کرد. کشتار شوشي که به نسلکشي سي هزار ارمني انجاميد از وقايع مهم اين دوره است.
اين حکومت اولين حکومت جمهوري در ميان کشورهاي مسلمان بود. تلاش جمهوري دمکراتيک آذربايجان براي آغاز گفتگوهاي اتحاد با ايران باهجوم بلشويکها ناکام ماند و اين کشور نوبنياد تنها دوسال پس از کسب استقلال تحت سلطه اتحاد جماهير شوروي درآمد.
در اتحاد جماهير شوروي
از سال ۱۹۲۰ با پيروزي بلشويکها، جمهوري آذربايجان با نام جمهوري سوسياليستي آذربايجان شوروي يکي از جمهوريهاي تشکيل دهندهٔ اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي بود.
استقلال مجدد
جمهوري آذربايجان در روز ۳۰ اوت ۱۹۹۱ در خلال فروپاشي اتحاد جماهير شوروي اعلام استقلال نمود.
مردم
قوم آذربايجاني که اکثريت مردم اين کشور را تشکيل ميدهند مردمي عمدتاً شيعهمذهب، ترکزبان و با فرهنگ ايراني هستند. به نوشته دايرةالمعارف بزرگ اسلامي «در اين قوم، عنصر غالبِ ترک که پيامد مهاجرت اقوامترک - بهويژه سلجوقيانِ اُغوز در سدهٔ ۱۱ م/۵ ق - به اين سرزمين است، با ساکنان کهن اين سرزمين، يعني ايرانيان و ديگر مردماني که از روزگار باستان در ماوراء قفقاز ميزيستهاند، ترکيب شدهاست».
مطالعات ژنتيکي جديد نشان داده که آنها هم از نظر ميتوکندري دياناي، که نسب مادري را نشان ميدهد و هم از نظر کروموزوم ايگرگ، که نسب پدري را مينماياند، به همسايگان جغرافيايي خود يعني اقوام قفقازي (گويشوران به زبانهاي قفقازي) شبيهترند تا به خويشان زباني خود يعني اقوام ترکتبار در نقاط ديگر دنيا. خصوصيات ژنتيکي قفقازيها نيز در مجموع چيزي بين اروپائيها و ساکنان خاورميانهاست که نسب مادري شباهت بيشتري را به اروپائيها و نسب پدري شباهت بيشتري را به خاورميانهايها نشان ميدهد. اين نتايج ايده جابجايي زباني آذربايجانيها را تقويت ميکند و نشان ميدهد که گروههاي مهاجر آن قدر کوچک بودهاند که سهم ژنتيکي آنها در جمعيت فعلي قابل مشاهده نيست.
براساس سرشماري سال ۱۹۹۹، ۹۰٫۶ درصد از جمعيت جمهوري آذربايجان را آذربايجاني، ۲٫۲ درصد را لزگي (داغستاني)، ۱٫۸ درصد را روس و ۱٫۵ درصد را ارمني تشکيل ميدهند؛ البته تقريباً تمامي ارمنيها در منطقهٔ خودمختار قرهباغ کوهستاني زندگي ميکنند. براساس سرشماري سال ۱۹۸۹ شوروي، حدود ۲۶۲٬۰۰۰ نفر غيرآذربايجاني از ۹ قوميت مختلف در اين کشور زندگي ميکردهاند که از اين ميان، ۱۷۱٬۰۰۰ نفر لزگي و ۲۱٬۰۰۰ نفر تالش بودهاند؛ اما تالشها جمعيت خود را حدود ۲۰۰٬۰۰۰ تا ۳۰۰٬۰۰۰ نفر برآورد ميکنند.
از جمعيت ۸٬۲۳۸٬۶۷۲ نفري جمهوري آذربايجان، ۵۱ درصد شهرنشين و ۴۹ درصد در روستاها زندگي ميکنند. نرخ رشد جمعيت در اين کشور ۰٫۷۶۲ درصد است. ۹۳٫۴ درصد از مردم جمهوري آذربايجان، مسلمان (۸۵ درصد شيعه)،2٫5 درصد ارتدوکس روس و ۲٫۳ درصد ارمني هستند.
البته درصد اعتقاد به اديان در اين کشور صوري است؛ چراکه عدهٔ بسيار کمي از مردم عبادت کرده و واقعاً به دين خود وابستگي دارند.
جمهوري آذربايجان به همراه ايران، عراق و بحرين چهار کشوري هستند که در آن شيعيان اکثريت جمعيت را تشکيل ميدهند. پس از استقلال از شوروي تعصب اسلامي در اين کشور رشد داشتهاست
اما آمارهاي رسمي اين کشور در مورد اقليتهاي قومي مورد چالش پژوهشگران قرار گرفتهاست و در محافل خصوصي نيز خود آذربايجانيها قبول دارند که تعداد لزگيها، تالشها و کردها بسيار بيشتر است . هم اکنون دولت جمهوري آذربايجان سياست سخت آسيميله کردن اقليتهاي قومي را پيگيري ميکند و باعث گرديدهاست که بسياري از لزگيها، تالشها و کردها در اين صدسال اخير در قوم آذربايجاني ادغام شوند. اين در حاليست که بر اساس قانون اساسي جمهوري آذربايجان تمام اقوام ساکن اين کشور از حق آموزش به زبان مادري و حفظ فرهنگ بومي برخوردارند. اما اين اصل قانون اساسي کشور به درستي توسط دولت به اجرا در نيامده و شوراي اروپا نيز در گزارش سال ۲۰۰۹ خود تلاش دولت اين کشور را براي حفظ تنوع فرهنگي و فرهنگهاي قومي کم دانستهاست.
لزگيها
لزگيها جزو اقوام بومي قفقازي هستند که به يکي از زبانهاي خانواده قفقازي تکلم ميکنند. براي نمونه پروفسور سوانته کرنل ميگويد:" اين آمارها نشانگر نظرات رسمي دولت هست، ولي در واقعيت شمار لزگيها روشن نيست. هرچند مقامات رسمي آن را صد و هشتاد هزار نفر ذکر ميکنند اما منابع ديگري تعداد لزگيها را بسيار بيشتر دانسته و آن را در حدود هفتصدهزار نفر ميدانند. همچنين در آمار اتنولوگ، حدود لزگيها در جمهوري آذربايجان ۳۶۴٫۰۰۰ نفر ذکر شدهاست
برپايه آمار رسمي جمهوري آذربايجان جمعيت لزگيها ۱۷۸۰۲۱ هزار نفر است
به قول پروفسور کرنول، نريمان رمضانُف يکي از رهبران سياسي لزگي ميگويد که هرچند بسياري از تالشها، تاتها و کردها زبانشان را به خاطر سياستهاي آسيميلاسيون باختهاند، ولي لزگيها به خاطر روابط با داغستان (که سياست آسيميله شدن دولت جمهوري آذربايجان در آن وجود ندارد) توانستهاند زبان و فرهنگ خود را بهتر حفظ کنند.
کردها
کردها يکي از اقوام ايراني هستند که زيرفشار سخت آسيميله، شمار آنها در دوران شوروي و پس از آن کاهش يافتهاست؛ به گونهاي که اگر يک فرد کرد به جاي اينکه خود را يک آذربايجاني معرفي کند، بر هويت قومي خويش پافشاري ميکرد، قادر به پيداکردن شغل نبود.
پروفسور کرنل در رابطه با جمعيت کردها ميگويد: «آمار کردها بسيار است، برخي آن را حدود ده درصد از جمعيت کشور برشمردهاند». برخي از منابع کرد به وجود ۲۰۰٬۰۰۰ نفر کرد در جمهوري آذربايجان اشاره ميکنند؛ اما در آمار رسمي گفته شده که تنها ۱۲٬۰۰۰ نفر کرد در اين کشور زندگي ميکنند؛ دليل اين امر آن است که پس از سال ۱۹۳۰ به تدريج منابع دولتي قوميت اکثر کردها را از روي عمد آذربايجاني عنوان کردهاند.
تالشها
طبق دانشنامهٔ ايران، بيشترين تراکم جمعيت روستاييان در اين کشور در نواحي واقع در جنوب شرقي آن است که اکثريت اين جمعيت را هم تالشها (که آنها نيز ايرانيتبارند) تشکيل ميدهند و بسياري از آداب رسوم کهن خود را هم حفظ کردهاند.
آمار سال ۱۹۲۶ شوروي(در رابطه با کم شمردن اين آمار به بخش تاتها در همين مقاله بنگريد)، تعداد تالشها را ۷۷٫۰۳۹ نفر ذکر کردهاست. آمار سال ۱۹۵۹ تالشها را ذکر نکرده و آنها را جزو آذربايجانيها شمردهاست. سپس در سال ۱۹۹۹ (آمار رسمي جمهوري آذربايجان) تعداد تالشها ۷۶٫۸۰۰ نفر شمرده شدهاست(يعني کمتر از سال ۱۹۲۶). امروزه نيز مقامات جمهوري آذربايجان تعداد تالشها را همان ۷۶٫۸۰۰ نفر برميشمرند.
اما از ديدگاه بسياري از پژوهشگران تعداد تالشها بسيار بيشتر از اين ميباشد و اين ارقام تنها ناشي از کمشماري اقليتهاي قومي توسط دولت است. پروفسور وارتان گريگوريان اين آمارسازي مقامات جمهوري آذربايجان را يک تحريف ميداند .
همچنين پروفسور کرنول ميگويد که حداقل ۲۰۰٫۰۰۰ تا ۴۰۰٫۰۰۰ تالشي در جمهوري آذربايجان وجود دارد. بر اساس آمار اتنولوگ در سال ۱۹۹۶ تعداد تالشها در اين کشور حدود ۸۰۰ هزار نفر، لزگيها ۳۶۴ هزار نفر و کردها ۲۰ هزار نفر بودهاست.. پروفسور وارتان گريگوريان(استاد دانشگاه و رئيس چند دانشگاه آمريکا) مقاله مفصلي در رابطه با آسيميله کردن تالشها به دست شوروي و مقامات جمهوري آذربايجان نوشتهاست .
در کل دو علت براي کم شمردن تالشها ذکر شدهاست: اول از همه فشار بر هويت تالش در دوران شوروي و دوم حساسيت برانگيختن از اينکه کسي خود را غير آذربايجاني معرفي کند
تاتها
زبان تاتهاي قفقاز فارسي است و آن که در ايران، تاتي ناميده ميشود نيست.
دولت جمهوري آذربايجان در سال ۱۹۹۹ ميلادي، جمعيت تاتهاي آذربايجان را تنها ۱۰٬۹۲۲ نفر اعلام کردهاست.
اين در حالياست که تا قرن بيستم تعداد تاتزبانها بسيار بيشتر بودهاست. براي نمونه در آمار سال ۱۸۸۶، شمار تاتها ۱۲۰٫۰۰۰ نفر ذکر شدهاست. . اما پس از حکومت شوروي، در سال ۱۹۲۶، تعداد تاتها به ۲۸٫۵۰۰ تقليل يافت. بنابر نظر اين منبع، تعداد تاتها به خاطر سياست
آسيميله کاهش يافتهاست.
عباس قليخان باکيخانوف(قرن نوزدهم) نيز زبان "مملکت باکو" به علاوه چند نقطه ديگر را نيز تاتي ذکر کردهاست . درصفحه ۱۸ کتاب مذکور آمدهاست: هشت قريه در طبرسران که جلقان و روکال و مقاطير و کماخ و زيديان و حميدي و مطاعي و بيلحدي باشد، در حوالي شهري که انوشيروان در محل متصل به دربند تعمير کرده بود و آثار آن هنوز معلوم است، زبان تات دارند. ايضاً در صفحه ۱۹ کتاب ياد شده آمدهاست: محالات واقع در ميان بلوکينشماخي و قديال که حالا شهر قبهاست، مثل حوض و لاهج و قشونلو در شيروان و برمک و شش پاره و پايين بدوق در قبه و تمام مملکت باکو سواي شش قريهٔ تراکمه، همينزبان تات را دارند... قسم قربي مملکت قبه سواي قريهٔ خنالق که رباني عليحده دارد و ناحيهٔ سموريه و کوره دو محال طبرسران که دره و احمدلو ميباشند به اصطلاحاتمنطقه، زبان مخصوص دارند و اهالي ترک زبان را مغول مينامند.
فرهنگ
فرهنگ مردم جمهوري آذربايجان بنا به موقعيت جغرافيايي و ميراث تاريخي متأثر از فرهنگهاي مختلف منطقه قفقاز و خاورميانه از جمله فرهنگهاي ايراني، ترکي، روسي و اسلامي است. در سال ۲۰۰۹ باکو از طرف سازمانهاي يونسکو به عنوان پايتخت فرهنگي جهان اسلام معرفي شد. وامروزه فرهنگ غربي با شدت بسيار رايج ميگردد. بجز اکثريت آذربايجاني اقوام متفاوتي همچون ارمنيها، کردها و تالشيها در جنوب و شرق و لزگيها ويهودي هاو تاتها در شمال به رنگارنگي زبانها و فرهنگ رايج افزودهاند. نرخ باسوادي در اين کشور ۹۸٪ ذکر شدهاست. برگزاري جشن نوروز و موسيقي مقام نشانههاي نزديکي و تأثير ماندگار و تاريخي به فرهنگ ايراني هستند.
ترک زبانهاي آذربايجان شمالي جدا شده از ايران خود را دوست ايران مي گويند ولي قصد دزديدن رجال ملي فرهنگي ما مانند گنجوي را دارند چون در انجا دفن شده است !!
. نوشتههاي فارسي از در و ديوار مقبره نظامي کنده ميشود و اين شاعر پرآوازه ايران در افکار عمومي مردم آذربايجان و حتي مردم دنيا به عنوان يک شاعر آذربايجاني و يک فخر فرهنگي آذربايجاني معرفي ميشود و حتي کار به آنجا ميرسد که مجسمه اين شاعر در شهر رم به عنوان نمادي از فرهنگ کشور آذربايجان، کشوري که تا همين يک قرن پيش بخشي از ايران بود، معرفي ميشود بعدتر گامهاي بلندي هم براي تعميق و نهادينه سازي اين باور برداشته ميشود مثل گزارشي که رسانههاي جمهوري آذربايجان از تصاوير طرح اسکناسهاي جديد اين کشور پخش کردند که قرار است در اين کشور به چاپ برسد. بر اساس اين اطلاعات ، طرح اسکناسهاي رايج در جمهوري آذربايجان از ابتداي سال 2014 تغيير خواهد کرد و قرار است اسکناسهاي 5 مناتي منقش به تصوير شاعر پرآوازه ايراني، نظامي گنجوي شود که البته جمهوري آذربايجان مدعي تعلق اين شاعر به خود است
سوال من از آنها اين است اگر يک فرانسوي يا انگليسي در کشور شما دفن شده بود هم ترک ميشد ؟؟ يا چون به ما و فرهنگ ايران زمين حسادت مي کنيد قصد دزديدن آنها را داريد ؟
اگر يک فرانسوي در انگليس و يا آنگليسي در فرانسه دفن شود آن کشور آنها را فرانسوي يا انگليسي و از آن خود ميدانند و قصد دزدي فرهنگي مي کنند ؟؟
آيا ما ايرانيها چنين کاري را با رجال فرهنگ شما ترک زبانها مي کنيم ؟؟ آيا دوستي واقعي اين نيست آنچه را که به ما تعلق دارد يعني گنجوي را به ايران برگردانيد تا در کشور اجدادش آرام بگيرد؟
در تمامي کشورهاي متمدن دنيا اگر کسي جايي دفن ميشود در کنار در ورودي يک پلاک نصب مي کنند که بر روي آن نام و نام خانوادگي و مليت و شهرت و مقام فرد دفن شده را در آن محل ذکر مي کنند ؛ شماها حتي اين کار را هم نکرديد و خود را دوست ايران ميدانيد ؟؟
خير دروغ مي گوييد و ما هم ميدانيم دروغ مي گوييد و به ايران حسادت مي کنيد ؛ دوست را با کردارش ميتوان شناخت
بایس به حق از اروپاییها انتقاد کرد
در بعضی از سازمانهای اروپایی ورزشی و هنری ترکیه و آذربایگان که هیچ حتی قزاقستان و اسراییل را هم جزو کشورهای اروپایی می آورند و آنها را در این سازمانهای اروپایی می پذیرند
این یک نوع فاحشه گری اقتصادی به خاطر نفت و گاز وصادرات است و این شرم آورست
آخر یکی بایس از این سیاستمداران خودفروخته بپرسد ترکیه و آذربایجان و قزاقستان چه پیوندی با اروپا دارند ؟
از لحاط نژادی که اروپایی نیستند
از لحاظ فرهنگی که اروپایی نیستند
از لحاظ جغرافیایی که اروپایی نیستند
از لحاط دینی که اروپایی نیستند
پس چرا خود فروشی می کنید؟
اگر کشوری در این منطقه واقعأ به اروپا نزدیک تر باشد ایران است ولی ایران بایس خوشحال باشد که در این اروپا با این سیاستمداران خودفروخته
جایی ندارد ؛ بگذاریم این گدایی اروپایی شدن به گردن این کشورها باشد
زبان آذری
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
زبان آذری زبانی است از خانواده زبانهای ایرانی غربی که در منطقه آذربایجان (آتورپاتکان) پیش از گسترش زبان ترکی رایج بودهاست و امروزه گستره آن محدود شدهاست. بیشتر دانشمندان ایرانشناس، در بازگویی ریشه تاریخی زبان دیرین مردم آذربایجان، باور دارند که زبان باستانی آذری بازمانده و دگرگون شده زبان مادها است و ریشه آریایی دارد که تاریخدانان و جغرافینویسان اسلامی آن را پارسی (ایرانی)، پهلوی و آذری خواندهاند.
هر چند که مطالعه بر روی این زبان پیشینه طولانی در نزد خاورشناسان غربی دارد، اما نخستین پژوهش گسترده روی آن در ایران توسط احمد کسروی انجام گرفت. احمد کسروی، تاریخنویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونههایی از این زبان و پیوند آن را با زبان تاتی نشان داد. زبانشناسان با اشاره به وجود زبانهای تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلور)، عنبران، پیله رود و میناباد آنها را از بقایای آن زبان باستانی میداند. همچنین این زبان به زبان تالشی نزدیک است.[۱] زبان «آذری»، یکی از شاخههای زبان پهلوی است که پس از حمله عربها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه دادهاست؛ ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفته رفته زبان «آذری» رو به سستی و نابودی نهادهاست. گو اینکه هنوز در پارهای از روستاها و بخشهای آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.
·
در تاریخ
اشتراک گویشهای مناطق یاد شده در یک دسته از ویژگیهای آوایی و صوفی و نحوی. وابستگی آنها را با شاخهٔ معینی از زبانهای ایرانی شمال باختری مسلم میسازد. این شاخه را میتوان ادامه زبان مادی باستان نامید.[۲]
زبان آذری در نوشتههای مورخین و جغرافیدانان اسلامی
منابع مسلمانان که به زبان آذری باستان اشاره کردهاند:
1. قدیمترین منبع دربارهٔ زبان آذری باستانی قول ابن مقفع (د ۱۴۲ق/۷۵۹م) است که در الفهرست نقل شدهاست. به گفتهٔ ابن مقفعزبان مردم آذربایجان پهلوی (الفهلویه) است منسوب به پهله (فهله) یعنی سرزمینی که شامل ری و اصفهان و همدان و ماه نهاوندو آذربایجان بودهاست.[۲] پهلوی در اینجا به معنای پارتی( ااشکانیان) و یا باقی مانده لهجه پارتی در زاگرس مرکزی و شمالی است.[۳]
2. همین گفته ابن مقفع را حمزهٔ اصفهانی (به نقل یاقوت) و خوارزمی نیز نقل کردهاند.[۲]
3. مورخ دیگری که به این زبان بدون ذکر نام آن اشاره کرده بلاذری است که کلمهٔ «حسان» به معنی «حائر» یعنی منزل و کاروانسرا را از کلام اهل آذربایجان نقل کردهاست. این کلمه همان کلمهٔ «خان» به معنی کاروانسراست که در متون فارسی به کار رفتهاست.[۲]
4. اما دومین مؤلفی که بعد از ابن مقفع از کلمهٔ آذری یاد کرده یعقوبی است که کتاب خود را در ۲۷۸ق/۸۹۱م تألیف کردهاست. این مؤلف آذری (آذریّه) را به عنوان صفت در مورد مردم آذربایجان به کار بردهاست.[۲]
5. مؤلف دیگری که از زبان آذری باستان نام برده مسعودی (د ۳۴۶ق/۹۵۷م) است که در ۳۱۴ق/۹۲۶ از تبریز دیدار کردهاست. این مؤلف از میان زبانها ایرانی پهلوی، دری و آذری را ذکر کردهاست که ظاهراً در نظر او مهمترین زبانها و گویشهای ایرانی بودهاند.[۲]
6. پس از مسعودی، حمزه اصفهانی (د بعد از ۳۵۰ق/۹۶۱م) است که به نقل از یک ایرانی نو مسلمان به نام زرتشتبن آذرخور معروف به ابوجعفر محمدبن مؤبد متوکلی در میان زبانهای پنجگانهٔ ایرانی از زبان پهلوی یاد میکند و آن را منسوب به پهله میداند که شامل ۵ شهر اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و آذربایجان است. مؤلف دیگری که بعد از حمزهٔ اصفهانی از زبان آذربایجان و ایرانی بودن آن سخن گفتهاست.[۲]
7. ابواسحاق ابراهیم اصطخری است که کتاب خود المسالک والممالک را در پایان نیمهٔ اول قرن ۴ق/۱۰م نوشتهاست. اصطخری صریحاً زبان مردم آذربایجان و ارمنستان (بجز دبیل و پیرامون آن) و ارّان را ایرانی (الفارسیه) ذکر میکند و زبان مردم بردعه را ارّانی میداند.[۲]
8. مؤلف بعدی ابوالقاسم محمدبن حوقل (د بعد از ۳۷۸ق/۹۸۸م) است که اساس مطالب خود را از اصطخری گرفته و دربارهٔ زبان مردم آذربایجان و ارمنستان و زبان مردم بردعه همان مطالب اصطخری را تکرار کردهاست.[۲]
9. ابوعبداللّه بَشّاری مقدسی مؤلف دیگری است که در قرن ۴ق/۱۰م از زبان مردم آذربایجان سخن گفتهاست. وی در سخن از اقلیم رِحاب که در نوشتهٔ او شامل آذربایجان و اران و ارمنستان میشود، میگوید زبانشان خوب نیست و فارسی آنها مفهوم است و در حروف به فارسی خراسانی شبیهاست و در جای دیگر میگوید زبان آذربایجان بعضی دری است و بعضی منغلق (یعنی پیچیده) که ظاهراً غرضش تمیز میان زبان عام رسمی (فارسی دری) و گویشهای محلی است.[۲]
10. داستانی که سمعانی دربارهٔ ابوزکریا خطیب تبریزی (د ۵۰۲ق/۱۱۰۹م) و استادش ابوالعلاء معری آورده، مؤبد رواج زبان آذری در آذربایجان در قرن ۵ق/۱۱م است. براساس این داستان روزی خطیب تبریزی در معرّهالنعمان در مسجد نزد استاد خود بوده که یکی از همشهریان او به مسجد وارد شدهاست. خطیب با زبان خود با او صحبت کرده و سپس که استادش دربارهٔ این زبان از او پرسیده گفتهاست این زبان «اَذْرَبیّه» نامیده میشود.[۲]
11. حمداللّه مستوفی در نزههالقلوب (تألیف در ۷۴۰ق/۱۳۳۹م) زبان زنجان و مراغه و گشتاسفی را پهلوی ذکر میکند. تا قرن پنجم در همهٔ مأخذی که از زبان آذربایجان یاد شده بجز بلاذری که یک کلمه از این زبان نقل کرده بقیه فقط اشاره به نام این زبان دارند و نمونههایی از این زبان به دست داده نشدهاست.[۲]
12. در نیمهٔ اول قرن ۵ق/۱۱م ابومنصور موفقالدین هروی در الابنیه عن حقائقالادویه کلمهٔ «کلول» به معنی خُلّر را از این زبان نقل کرده و بعد از او اسدی و شاگردانش که در آذربایجان میزیستهاند در لغت فرس کلمات متعددی از زبان آذری باستان نقل کردهاند.[۲]
13. در قرن ۷ق/۱۳م یاقوت حموی دربارهٔ آذری میگوید: «مردم آذربایجان زبانی دارند که آن را آذری (الاَذریه) مینامند. برای دیگران مفهوم نیست».[۲]
نقش کسروی
وقتی پانترکها ادعا کردند از آنجا که مردم آذربایجان به ترکی سخن میگویند، زبان بومی مردم این منطقه ترکی بودهاست، احمد کسروی در تحقیقات گستردهای از منابع فارسی، عربی و حتی منابع تاریخی یونانی استفاده کرد. او نتیجه گرفت که مردم آذربایجان اصالتاً به زبانی ایرانی به نام آذری سخن میگفتهاند که بعد از هجوم ترکها، زبان ترکی مورد استفاده قرار گرفته، ولی هنوز هم ردپایی از زبان آذری در آن مناطق به جا ماندهاست. زبان آذری گاهی به جای زبان ترکی مورد استفادهٔ مردم آذربایجان اطلاق میشود؛ اشتباهی که حتی در ویرایش دوم دانشنامهٔ اسلام هم صورت گرفتهاست.[۴]
به گفتهٔ یارشاطر، کسروی نخستین دانشمندی بود که این زبان را موضوع بحث و تحقیق قرار داد و اثر او در این باب هنوز هم استفاده میشود.[۵] آثار تاریخی کسروی توسط دیگر دانشپژوهان نیز به رسمیت شناخته شدهاست.[۴] ولادیمیر مینورسکی در مورد او میگوید:
کسروی روح تاریخنگار راستگو را داراست. او در جزئیات دقیق و در ارائه شفاف است.[۴]
ولادمیر مینورسکی: مردمان بومی و اصیل یکجانشین روستایی و کشاورز آذربایجان در دوران فتح اعراب به لقب تحقیرآمیز علوج (غیرعرب) خطاب میشدند. اینها به گویشهای متفاوتی همچون آذری و تالشی تکلم میکردند که هنوز هم امروز جزیرههایی از این زبانها در میان مردمان ترکزبان آذربایجان دیده میشود. تنها سلاح این جمعیت آرام و صلحجوی روستایی فلاخن بود و بابک خرمدین با پشتیبانی این گروه برضد خلیفه قیام کرد.[۶]
ژیلبر لازار: زبان آذری در حوزهٔ آذربایجان رواج داشت و یک زبان مهم ایرانی بود که مسعودی آن را در کنار دری و پهلوی نام میبرد.[۷]
یوزف مارکوارت: زبان حقیقی پهلوی زبان آذربایجان است که زبان اشکانیان بودهاست.[۸]
فراموش شدن زبان آذری باستان
تضعیف تدریجی آذری با رسوخ ترک زبانان به آذربایجان ایران شروع شد. اولین ترک زبانان در زمانمحمود غزنوی وارد منطقه شدند؛ ولی این در زمان سلجوقی بود که قبایل ترک شروع به مهاجرت گسترده به آذربایجان کرده و در آنجا سکنی گزیدند. جمعیت ترکی در دوره اتابکان الدنیز آذربایجان (۵۳۱–۶۲۲ هجری) همچنان رشد کرد، ولی اوج آن در دوره ایلخانان مغول بود که اکثریت سربازان شان ترک بودند و آذربایجان را به مرکز سیاسی خود بدل ساختند. زدوخورد و ناآرامی پیوسته که به مدت ۱۵۰ سال بین افول ایلحانان و صعود صفویان در آذربایجان حکمفرما بود، باز موجب جذب عناصر نظامی ترک بیشتری به منطقه شد. در این دوره آذری در دوره ترکمانان قرا قویونلو و آق قویونلو آذری با سرعتی بیشتر از قبل منقرض شد، تا جایی که صفویان که در اصل طایفهای ایرانی زبان بودند ترکی سازی شدند و ترکی را به عنوان زبان بومی خود اختیار کردند.[۹]
حکمرانی صفوی که در ابتدا مبتنی بر حمایت قبایل ترک بود و پس از این که حکومت پایگاهی گستردهتر یافت همچنان مورد حمایت و تأثیر قزلباشان بود به نوبه خود به گسترش ترکی و افول آذری، که دست کم دیگر در مراکز شهری مورد استفاده قرار نگرفت، کمک کرد و ترکی به تدریج به عنوان زبان آذربایجان شناخته شد. در نتیجه لفظ آذری توسط برخی مؤلفین ترک و در پی آنان شرق شناسان غربی به ترکی آذربایجان اطلاق شد.[۹]
پروفسور پیتر گلدن در کتاب خود که یکی از جامعترین کتابها دربارهٔ تاریخ گروههای مختلف ترک چاپ شدهاست روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کردهاست:
نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترکتبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.[۱۰]
دکتر محمد جواد مشکور دربارهٔ آمدن تیرههای ترک به آذربایجان مینویسد: پیشامدهای متناوب یکی پس از دیگری آذربایجان را آماج تهاجمات پیاپی قرار داد. با نفوذ اقوام ترک و گسترش زبان ترکی، سیطرهٔ زبان آذری محدود و رفته رفته رو به کاهش نهاد. در دوران مغولها که بیشتر سربازان آنان ترک بودند و آذربایجان را تختگاه خود قرار دادند، ترکان در آن جا نفوذ گستردهای یافتند. حکومت ترکمانان آق قویونلو و قراقویونلو و اسکان آنها در آذربایجان بیش از پیش مایه رونق ترکی و تضعیف زبان «آذری» شد. جنگها و عصیانهایی که در فاصله برافتادن و برخاستن صفویان پیش آمد سربازان ترک بیشتری را به آذربایجان سرازیر کرد. وجود قزلباشهای ترک نیز مزید بر چرایی شد و زبان ترکی را در آن سرزمین رونق بخشید. از جمله دیگر کسانی که تبریز و مراغه را پایتخت خویش قرار دادند هلاکوخان ایلخانی بود.[۱۱]
ولادیمیر مینورسکی در دانشنامه اسلام فرایند تغییر زبان مردم آذربایجان را چنین توضیح میدهد: در حدود قرن شش هجری تحت لوای سلجوقیان قبیله غوز ابتدا در تعداد اندک و سپس در تعداد قابل توجهی آذربایجان را اشغال مینمایند. در نتیجه مردمان ایرانیزبان آذربایجان و نواحی ماوراء قفقاز تبدیل به ترکزبان شدند، هرچند که ویژگیهای تمایزبخش زبان ترکی آذربایجانی، مانند آواهای پارسی و نادیده گرفتن تطابق صوتی، منشأ غیرترکی جمعیت ترکزبان شده را منعکس میکند.[۱۲]
ریچارد فرای نیز زبان آذری را زبانی گسترده و زبان اصلی در جغرافیای آذربایجان میداند. به نظر وی این زبان غالب آذربایجان از قرن چهاردهم میلادی به طور تدریجی جایگاهش را به ترکی آذربایجان داد.[۱۳]
پروفسور ژان دورینگ شرقشناس و موسیقیدان نیز تأیید میکند که شهر تبریز در قرن ۱۵ میلادی هنوز ترکزبان نشده بود.[۱۴]
گویشهای کنونی
باوجود تضعیف زبان آذری باستانی از زمان غلبهٔ مغول، گویشهای آن زبان به گونهٔ کامل از میان نرفته، بلکه هنوز هم به صورت پراکنده و بیشتر با نام تاتی با آنها سخن میگویند. این گویشها از شمال به جنوب عبارتاند از:[۱۵][۱۶]
· کرنگان از روستاهای شهرستان ورزقان در استان آذربایجان شرقی.
· کلاسور و خوینرود از روستاهای شهرستان کلیبر در استان آذربایجان شرقی.
· گلینقیه از روستاهای شهرستان مرند در استان آذربایجان شرقی.
· عنبران از شهرهای شهرستان نمین در استان اردبیل.
· بیشتر روستاهای بخش شاهرود شهرستان خلخال در استان اردبیل.
· شماری از روستاهای شهرستان طارم در استان زنجان.
· شماری از روستاهای بخش رامند شهرستان بوئینزهرا در استان قزوین.
· تالش از بخش شاندرمن شهرستان ماسال در جنوب تا تالش جمهوری آذربایجان.
· اشتهاردی از شهر اشتهارد در استان البرز.
شاعران آذریگوی
· معالی
آثار آذری
آثار نوشتاری آذری که در آثار دوره اسلامی پراکندهاست، عبارتند از جملههایی از زبان تبریزی در نزهه القلوب حمدالله مستوفی، جملهای به زبان تبریزی و دو جمله از شیخ صفی الدین اردبیلی، یک دو بیتی از شیخ صفی، یک دو بیتی به زبان اردبیلی، یک دو بیتی به زبان خلخالی که همه در صفوه الصفای ابن بزاز (چاپ بمبئی) معاصر شیخ صدرالدین فرزند شیخ صفی الدین (سده هشتم) موجود است، یازده دو بیتی از شیخ صفی در سلسله النسب صفویان نوشته شیخ حسین از جانشینان شیخ پارسا گیلانی مراد شیخ صفی الدین چاپ برلین، ۳۳–۲۹ ملمعی از همام تبریزی (متوفی ۷۱۴ هجری/ ۱۲۱۴ قمری) به پارسی و زبانی محلی که باید زبان تبریز باشد.[۱۸] زبان آذری با زبان دری در خراسان متفاوت است و تا جایی که قطران تبریزی (قرن ۱۱) مجبور میشود آن را در یک بیت شعر بگوید:
بلبل به سان مطرب بیدل فراز گل |
| گه پارسی نوازد، گاهی زند دری |
بسیاری از جملات و عبارات و کلمات موجود در کتابها و نسخ دستنویس قدیمی از وجود این زبان حکایت میکنند. حمدالله مستوفی یک جمله از زبان تبریزی نقل میکند:
تبارزه (تبریزیها) اگر صاحب حُسنی را با لباس ناسزا یابند، گویند «انگور خلوقی بی چه در، درّ سوه اندرین»؛ یعنی انگور خلوقی (انگوری مرغوب) است در سبد دریده.
در شعرهای ایرانی آمیختگی از زبانهای دیگر نیز هست. این یک شعر از همام تبریزی است که با لهجه تبریزی و لهجه دری آمیخته شدهاست:
بدیذم چشم مستت رفتم اژ دست |
| کوام و آذر دلی کویا بتی مست |
دلام خود رفت و میدانم که روژی |
| به مهرت هم بشی خوش کیانم اژ دست |
به آب زندگی ای خوش عبارت |
| لوانت لاود جمن دیل و کیان بست |
دمی بر عاشق خود مهربان شو |
| کزی سر مهرورزی کست و نی کست |
به عشقات گر همام از جان برآیذ |
| مواژش کان بوان بمرت وارست |
کرم خا و ابری بشم بوینی |
| به بویت خته بام ژاهنام[۱۹] |
بیت دیگری از همام تبریزی:
وهار و ول و دیم یار خوش بی |
| اوی یاران مه ول بی مه وهاران |
معنی:بهار و گل و روی یار خوش هستند. اما بدون دوست هیچ گل و بهاری نیست.
کشف جدید دیگری به نام سفینه تبریزی شامل جملات خاص زبان تبریزی میباشد. اینها در دوران ایلخانی جمع گشتهاست. یک جمله از بابا فرج تبریزی در سفینه تبریزی به این صورت است:
انانک قدهٔ فرجشون فعالم آندره اووارادا چاشمش نه پیف قدم کینستا نه پیف حدوث.
معنی:چندانک فرج را در عالم آوردهاند چشم او نه بر قدم افتادهاست نه بر حدوث.
سفینه تبریزی شامل جملات و شعرهای از زبان آذری میباشد. در یک قسمت از این کتاب نویسنده خود مستقیماً این زبان را زبان تبریزی میخواند:
دَچَان چوچرخ نکویت مو ایر رهشه مهر دورش
چَوِ ش دَ کارده شکویت ولَول ودَارد سَرِ یَوه
پَری بقهر اره میر دون جو پور زون هنرمند
پروکری اَنزوتون منی که آن هزیوه
اکیژ بحتَ ورامرو کی چرخ هانزمَویتی
ژژور منشی چو بخت اهون قدریوه
نه چرخ استه نبوتی نه روزو ورو فوتی
زوِ م چو واش خللیوه زمم حو بورضی ربوه
یک جمله از زبان تبریزی موجود است که به وسیله بزاز اردبیلی در صفوت الصفا ترجمه شدهاست:
«علیشاه چو درآمد گستاخ وار شیخ را در کنار گرفت و گفت حاضر باش بزبان تبریزی گو حریفر ژاته یعنی سخن بصرف بگو حریفت رسیدهاست. در این گفتن دست بر کتف مبارک شیخ زد شیخ را غیرت سر برکرد»
در یک جمله پیر ذهتاب تبریزی حاکم قراقوینلو اسکندر خطاب کرده و گفته:
اسکندر، رودم کشتی، رودت کشاد!
ترجمه:اسکندر، پسرم کُشتی، پسرت کشته باد!
کلمه رود به معنی پسر هنوز در بسیاری از لهجههای خانواده زبانهای ایرانی استفاده میشود مانند لهجه لارستانی، اطراف استان فارس و لری بختیاری.
چهار رباعی با عنوان فهلویات از خواجه محمود خوجانی، متولد شده در خوجان یا خورجان در نزدیکی تبریز توسط عبدالقادر مراغی ثبت گردیدهاست. یکی از آن چهار رباعی این است:
همه کیژی نَهَند خُشتی بَخُشتی |
| بَنا اج چو کَه دستِ گیژی وَنیژه |
همه پیغمبران خُو بی و چو کِی |
| محمدمصطفی کیژی وَنیژه |
یک غزل و چهارده رباعی تحت عنوان فهلویات از مغربی تبریزی باقیماندهاست.
یک نوشته از مادر عصمت تبریزی که یک زن شاعر و صوفی بودهاست که این نوشته اکنون در ترکیه نگاه داشته میشود. دربارهٔ زیارتگاه مقدسی در تبریز گفتهاست؛ که عبارت بوری بوری که در فارسی معنی بیا بیا را میدهد که مولانا از زبان شمس تبریزی نقل میکند:
ولی ترجیع پنجم در نیایم جز به دستوری |
| که شمس الدین تبریزی بفرماید مرا بوری |
مرا گوید بیا، بوری که من باغم تو زنبوری |
| که تا خونت عسل گردد که تا مومت شود نوری |
کلمه بوری را کربلایی حسین تبریزی از خواجه عبدالرحیم اژابادی نقل میکند که به معنی بیا است.[۲۰] در لهجه هرزندی در هرزند آذربایجان مانند لهجه کارنگی در آذربایجان که هر دو در قرن بیستم ثبت گردیدند. دو کلمه بیری و بوراه هر دو به معنی آمدن و از یک ریشه هستند.[۲۱]
و همچنین در زبان لکی واژه بوری به معنی بیا هنوز کاربرد دارد[۲۲] در اشعار باباطاهر لغت «بوره» به همین معنی "بیاً بکار رفتهاست:
بوره بلبل بنالیم از سر سوز
بوره آه سحر از مو بیاموز
تو از بهر گلی ده روز نالی
مو از بهر دلآرامم شو و روز
همچنین شعری از بانو باغبان اردبیلی که در آن شیخ صفی الدین اردبیلی را مخاطب قرار داده بود نیز به این زبان موجود است:
دیره کین سربه سودای ته گیجی |
| دیره کین چش چو خونین اسره ریجی |
|
|
|
دیره سرباستانه اچ ته دارم |
| خود نواجی کووربختی چوکیجی |
معنی فارسی: «دیرگاهی است که این سر با سودای تو گیج است، دیرگاهی است که این چشم اشک خونین میریزد، خود نمیگویی که بدبخت چه کسی هستی؟»
واژههای تبریزی
در واژهنامهای به نام «فرهنگ جهانگیری» (سدهٔ یازدهم ق) به صراحت میان زبان مردم تبریز و زبان ترکی جدایی نهاده، نوشته شدهاست: «آژخ (= زگیل): به ترکی «لوینک» و به زبان تبریز «سکیل» گویند».[۲۳] در ادامه، به نمونههایی از این واژگان آذری اشاره میشود:
آذری | معنی | آذری | معنی | آذری | معنی |
سهراب[۲۴] | سرخاب | کریوه[۲۵] | عقبه | برز[۲۵] | بلندی |
تیته[۲۶] | مردمک | انین[۲۷] | نیزه | مله[۲۸] | ساس |
مشکینپر[۲۸] | خفاش | کنگر[۲۹] | جغد | کلاهدیوان[۳۰] | قارچ |
نگ/ تگ[۳۱] | کام دهان | شم[۳۲] | کفش | شفت[۳۳] | ناهموار |
سور[۳۴] | لوچ | سودان[۳۴] | سار | زیوال[۳۵] | شبنم |
زوال[۳۵] | انگشت | چراغله[۳۶] | _ | _ |
ویژگی آوایی و صرفی زبان آذری
از آنجا که اردبیل چه قبل از اسلام و چه بعد از آن مرکز آذربایجان بوده است، میتوان تصور کرد نویسندگان اسلامی هنگام صحبت از زبان آذری بیشتر به زبان این شهر نظر داشتهاند و میتوان چنین پنداشت که زبان و دوبیتیهای شیخصفی نمودار یکی از گویشهای مهم آذری است. محدودیت این دوبیتیها و نیز تصحیف و تحریف آنها موجب شده است که پی بردن به ویژگیهای آوایی و صرفی ـ نحوی آنها دشوار گردد. با اینهمه به بعضی از ویژگیهای به دست آمده از این دوبیتیها میتوان یقین داشت.[۲] از آن جمله:
1. ویژگیهای آوایی: تبدیل d بعد از مصوت (در مراحل قدیمتر: t میان دو مصوت) به r مانند «دِلَر» (= دلت)، «شرم» (= شدم، رفتم)، «آمریم»، (= آمدیم)، «بری» (= بود) و غیره. در ۲ گویش هرزندی (گلین قیه) و گویش کلاسور نیز این ویژگی دیده میشود مثلاً zora (= زاده، پسر) vör (= باد، واد)، Kar (= خانه، کده)، amārā (= آمد) و غیره. چنانکه از گویشهای طارم و خوئین و رامند و رودبار الموت برمیآید، این قاعده در جنوب آذربایجان رواج نداشته است. قاعدهٔ دیگر بازماندن «ژ» اصلی در آغاز کلمات است چنانکه در کلمات ـژیر» به معنی زندگی (قس: Jyd در پارتی) و «ژر» (= زد) دیده میشود. قاعدهٔ دیگر واکدار شدن «چ» قدیم ایرانی و تبدیل آن به «ج» است مانند «ریجی» (= میریزد) و «نواجی» (= نمیگویی). دیگر وجود مصوتی میانی که معمولاً آن را با a یا ö نشان میدهند. دیگر به کار بردن «ه» به جای «خ» مانند «هرده» (= خورده).[۲]
2. ویژگیهای صرفی: از ویژگیهای صرفی این زبان وجود ۴ دسته ضمیر شخصی در حالتهای فاعلی، مفعولی، ملکی و متصل است. دیگر کاربرد نش» به جای شناسهٔ دوم شخص مفرد مضارع التزامی مانند «مواجش» (= نگویی) و کاربرد «ی» برای شناسهٔ سوم شخص مفرد مضارع اخباری مانند «ریجی» (= میریزد) است دیگر از خصوصیات صرفی فعل، ساختن مضارع یا یک نوع مضارع از صفت مفعولی قدیم است که عموماً بن ماضی گفته میشود مانند «بکشتیم» (= میکشم)، «بهشتیم» (= میَهلم)، «ندشتیم» (= نمیآزارم). دیگر قلب مضاف و مضافالیه است مانند ـاویانی بنده» (= بندهٔ خدا). «چوگان گوییم» (= گوی چوگانم) و غیره. دیگر اینکه شناسهٔ اول شخص مفرد به جای «ام»، «دایم» بوده است. بسیاری از واژههای آذری که پارهای از ویژگیهای آوایی مذکور، در آنها حفظ شده است، هنوز هم در زبان مردم نقاط مختلف آذربایجان متداول است.[۲]
در قصاید استانبولی، کلمات و لغتشناسی شعر، مربوط به ناحیه مرند و تبریز است:
1. در ایرانی باستان ā > ū، برای مثال āžūr به معنی آزاد، dūr به معنی «دار» (نگه داشتن)، gūn به معنی جان (پارتی و پهلوی: gyān)، لغت huzdan به معنی خواستن، pūydūr به معنی پایدار، vad-nehūd به معنی بدنهاد.[۹]
2. بین دوهجایی ایرانی باستان t > r در āžūr، همچنین -r به معنی «تو»، zūnar به معنی «داند» (برگرفته از *zān-)، کلمه žaran به معنی «زَنَد»، (برگرفته از *jat-)[۹]
3. بین دو هجایی ایرانی باستان č > j در jeman به معنی «مال خودم» (برگرفته از ایرانی باستان hača)[۹]
4. ایرانی باستان x, xw > h در harda به معنی خورده، *hūzdan به معنی خواستن، hošk به معنی خشک (ایرانی باستان *huška)[۹]
5. بعضی لغات دیگر: gūn به معنی «روان»، *karend به معنی «کردن، ساختن» (پارتی kar-)، کلمه sag به معنی سنگ، vūn به معنی خون (معادل vohunī اوستایی)[۹]
همسنجی بعضی واژههای آذری در سایر زبانهای خانواده ایرانی
پائول رودینگ، بعضی واژگان زبان آذری با کردی سورانی و زازاگی را مقایسه کرده است:[۳۷]
آذری | زازاکی | پارسی | کردی سورانی |
berz | berz | بلند | barz/bilind |
herz | erz | هل | hil |
sor | ser | سال | sall |
dêl | zerri | دل | dill/zawir |
hre | hire | سه | se |
des | des | ده | de |
پانویس
1. پرش به بالا↑ «Talysh - Orientation». Countries and Their Cultures.
· ↑ پرش به بالا به:۲٫۰۰ ۲٫۰۱ ۲٫۰۲ ۲٫۰۳ ۲٫۰۴ ۲٫۰۵ ۲٫۰۶ ۲٫۰۷ ۲٫۰۸ ۲٫۰۹ ۲٫۱۰ ۲٫۱۱ ۲٫۱۲ ۲٫۱۳ ۲٫۱۴ ۲٫۱۵ ۲٫۱۶ناشناس، «آذری (زبان)»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۵۹–۲۶۲.
· پرش به بالا↑ تاریخ ادبیات فارسی زیر نظر دکتر احسان یارشاطر،دانشگاه کلمبیا،جلد اول،ص83،
· ↑ پرش به بالا به:۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ Jazayery، «Kasravi, Ahmad(1890-1946)»، Encyclopaedic Historiography of the Muslim World.
· پرش به بالا↑ یارشاطر، احسان. «نگاهی به دانشنامههای فارسی معاصر». بنیاد مطالعات ایران. ۲۰۱۲-۰۶-۰۲.
· پرش به بالا↑ Minorsky، Studies in Caucasian history، 112.
· پرش به بالا↑ Lazard، The Rise of the New Persian Language، 599.
· پرش به بالا↑ آذری، آذربایجان و زبانش.
· ↑ پرش به بالا به:۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ ۹٫۴ ۹٫۵ ۹٫۶ Yarshater، «Iranian Language of Azerbaijan»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
· پرش به بالا↑ Golden، An introduction to the history of the Turkic peoples، ۳۸۶.
· پرش به بالا↑ محسنی، محمدرضا ۱۳۸۹، ص ۱۳۰
· پرش به بالا↑ Minorsky، «Ādharbaydjān»، Encyclopaedia of Islam.
· پرش به بالا↑ R. N. Frye, «The peoples of Iran» in Encyclopædia Iranica.
· پرش به بالا↑ Druing، The Spirit of Sounds، ۱۷۲.
· پرش به بالا↑ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۱، ص ۲–۲۶۱؛ یارشاطر، ۱۳۵۴، ص ۶۴؛ Yarshater, 1989, p. ۲۴۱.
· پرش به بالا↑ محسنی، محمدرضا ۱۳۸۹، ص ۱۴۰
· پرش به بالا↑ محسنی، محمدرضا ۱۳۸۹، ص ۱۳۶–۱۳۸
· پرش به بالا↑ محمد پیرامون طباطبایی، «در پیرامون زبان فارسی»، گاهنامه آموزش و پرورش، سال هشتم، شماره ۱۰.
· پرش به بالا↑ محسنی، محمدرضا ۱۳۸۹، ص ۱۳۶
· پرش به بالا↑ حافظ حسین کربلائی تبریزی، «روضات الجنان»، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۴–۱۳۴۹ ... در روضات الجنان، دفتر نخست، ص ۱۱۵ «مرقد و مزار... خواجه عبدالرحیم اژابادی... در سرخاب مشخص و معین است... وی تبریزی اند منسوب به کوچهٔ اچاباد (اژآباد) که کوچهٔ معینی است در تبریز در حوالی درب اعلی... و از او چنین استماع افتاده که حضرت خواجه در اوایل به صنعت بافندگی ابریشم مشعوری مینمودهاند و خالی از جمعیتی و ثروتی نبوده و بسیار اخلاص به درویشان داشته، روزی حضرت بابا مزید وی را دیده و به نظر حقیقت شناخته که درر معرف الهی در صدف سینه اش مختفی است، گفته: عبدالرحیم بوری بوری یعنی بیا بیا، که دیگران را نان از بازار است و تو را از خانه یعنی کلام تو از الهامات ربانی باشد.»
· پرش به بالا↑ کارنگ، عبدالعلی، ۱۳۳۳، ص 91 و 112
· پرش به بالا↑ مین واژه را «ترکه میر آزادبخت طرهانی» دیگر شاعرلکزبان در بیت زیر مورد استفاده قرار دادهاست: بوری و حاجتی قبله گای حاجات وقتی وارد بین ورژ مناجات گلزار ادب لرستان، اسفندیار غضنفری امرایی، انتشارات مفاهیم، ص۱۱۶.
· پرش به بالا↑ کیا، صادق، «آذریگان؛ آگاهیهایی دربارهٔ گویش آذری»، تهران، ۱۳۵۴، ص ۱۵
· پرش به بالا↑ کیا، ص ۴۰
· ↑ پرش به بالا به:۲۵٫۰ ۲۵٫۱ کیا، ص ۳۹
· پرش به بالا↑ کیا، ص ۳۱
· پرش به بالا↑ کیا، ص۲۹
· ↑ پرش به بالا به:۲۸٫۰ ۲۸٫۱ کیا، ص ۲۴
· پرش به بالا↑ کیا، ص 22-23
· پرش به بالا↑ کیا، ص ۲۱
· پرش به بالا↑ کیا، ص 18 و 30
· پرش به بالا↑ کیا، ص ۱۸
· پرش به بالا↑ کیا، ص ۱۷
· ↑ پرش به بالا به:۳۴٫۰ ۳۴٫۱ کیا، ص ۱۶
· ↑ پرش به بالا به:۳۵٫۰ ۳۵٫۱ کیا، ص ۱۴
· پرش به بالا↑ کیا، ص ۱۱
· پرش به بالا↑ Paul, Ludwig. (۱۹۹۸) «The Position of Zazaki Among West Iranian languages.»
منابع
· Druing, Jean. The Spirit of Sounds: The Unique Art of Ostad Elahi. Cornwall Books, 2003.
· Golden, Peter B. An introduction to the history of the Turkic peoples: Ethnogenesis and state-formation in medieval and early modern Eurasia and the Middle East. Wiesbaden: Otto Harrassowitz, 1992.
· Jazayery، M.A. «Kasravi, Ahmad(1890-1946)». Encyclopaedic Historiography of the Muslim World. Global Vision Publishing Ho، 2004. بازبینیشده در ۲۰۱۲-۰۵-۲۶.
· Minorsky, V. “Ādharbaydjān”. In Encyclopaedia of Islam. vol. 1. 2nd ed ed. Leiden: Brill, 1986. 188-191.
· Frye, R. N. “PEOPLES OF IRAN (1) A General Survey”. In ENCYCLOPÆDIA IRANICA. vol. XIII. 321-326. Retrieved 5/28/2015.
· G. Le Strange، the land of the caliphate Eastern، pp.152–159
· Tafażżolī, Aḥmad. “FAHLAVĪYĀT”. In ENCYCLOPÆDIA IRANICA. vol. IX. 158-162. Retrieved 5/28/2015.
· Yarshater, E. “The Iranian Language of Azerbaijan”. In ENCYCLOPÆDIA IRANICA. vol. III. 1989. 238-245. Retrieved 5/28/2015.
· Henning, W.B. “The Ancient Language of Azerbaijan,” Transactions of the Philological Society (1954): 457-477.
· Lazard, Gilbert. Frye, R. N. ed. The Cambridge History of Iran. vol. 4. Cambridge: Cambridge University Press, 1975.
· Minorsky, V. Studies in Caucasian history. Cambridge: Cambridge University Press, 1957.
· آذری، کاظم. «آذربایجان و زبانش». ضمیمه فرهنگی روزنامه اطلاعات؛ ویژه فرهنگ، تاریخ و تمدن اسلام و ایران (روزنامه اطلاعات)، ش. ۲۵۰۷۸ (۱۳۹۰). بازبینیشده در ۲۴-۹-۲۰۱۱.
· محمودی بختیاری، بهروز. «آذری». در دانشنامه ایران. ج. 2. 1384. 74-77. بازبینیشده در 5/28/2015.
· ناشناس. «آذری (زبان)». در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۱. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۷. ۲۵۹–۲۶۲. بازبینیشده در ۲۰۱۲-۰۶-۰۲.
· «زبان کنونی آذربایجان» تألیف دکتر ماهیار نوابی، از ص ۲۸ تا ۳۸. در این کتاب اختلاف تلفظ و تغییرات حروف و آواها در فارسی و آذربایجانی با یکدیگر سنجیده شده.
· ر. ک فهرست مآخذی که در پایان مقاله محققانه «زبانها و لهجههای ایرانی» از دکتر یارشاطر ذکر شده، مجله دانشکده ادبیات تهران، شماره ۱ و ۲ سال پنجم، ص ۴۳ تا ۴۶
· «اضافه در زبان آذری کهن»، سخنرانی دکتر رشید عیوضی در ششمین کنگره تحقیقات ایرانی.
· «دقیقی، زبان دری و لهجه آذری»، از دکتر جلال متینی، شماره چهارم سال یازدهم مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی (زمستان ۱۳۵۴، به یادگار مجلس بزرگداشت دقیقی طوسی).
· «زبان کنونی آذربایجان» از مرحوم عباس اقبال، مجلة یادگار، سال ۲ شماره ۳ - ص ۹–۱
· «زبان ترکی آذربایجان» تألیف دکتر ماهیار نوابی، مقدمة ص ۲ تا ۲۸
· «محسنی، محمدرضا ۱۳۸۹: «پان ترکیسم، ایران و آذربایجان» انتشارات سمرقند
· «فهلویات ماما عصمت و کشفی به زبان آذری» از ادیب طوسی، شماره سوم سال هشتم نشریه دانشکده ادبیات تبریز، ص ۲۴۱
· «گویش آذری» پژوهشی از رحیم رضازاده ملک، انتشارات انجمن فرهنگ ایران باستان - ۶- مقدمه
· رساله «زبان آذربایجان و وحدت ملی ایران» از ناصح ناطق، تهران، ۱۳۵۸، از انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
· «فهلویات ماماعصمت و کشفی به زبان آذری - اصطلاح راژی یا شهری» از ادیب طوسی، شماره سوم سال هشتم نشریه دانشکده ادبیات تبریز.
· «فهلویات مغربی تبریزی» از ادیب طوسی، شماره دوم سال هفتم نشریه دانشکده ادبیات تبریز
· نمونهای از فهلویات زبان آذری در قرن هشتم و نهم» از ادیب طوسی، شماره چهارم سال هفتم نشریه دانشکده ادبیات تبریز
· «نمونهای از فهلویات قزوین و زنجان و تبریز (اصل و آوا نوشت و معنی غزلی ملمع از همام با توضیحات لغوی) در قرن هفتم» از ادیب طوسی، شماره سوم سال هفتم دانشکده ادبیات تبریز
· «زبان مردم تبریز در پایان سده دهم و آغاز سده یازدهم هجری» دکتر نوابی، شماره سوم و چهارم سال نهم نشریه دانشکده ادبیات تبریز
· «رساله روحی انارجانی» سعید نفیسی، «فرهنگ ایران زمین» جلد دوم، دفتر چهارم، ص ۳۷۲–۳۲۹
· «سندی در باب زبان آذری از مرحوم عباس اقبال، مجلة یادگار سال ۲ شماره ۳ ص ۵۰–۴۳
· «یک سند تاریخی از گویش آذری تبریز» از محمد مقدم، ایران کوده شماره ۱۰
· «گویش آذری» (متن و ترجمه و واژهنامه رساله روحی انار جانی) پژوهشی از رحیم رضازاده ملک، از انتشارات انجمن فرهنگ ایرانباستان - ۶، مقدمه و متن
· ایضاً برای رساله مولانا روحی انارجانی رجوع شود به مقاله «زبان قدیم آذربایجان» از استاد هنینگ، ص ۱۵۷، و ص ۱۷۶ شماره ۵
· «آثار موجود از زبان آذری» از ادیب طوسی (شامل توضیحات کلی و طبقهبندی آثار موجود از میان و فهرست واژههای باقیمانده از آن زبان)، شماره ۴ سال نهم نشریه دانشکده ادبیات تبریز
· مقاله «دو نمونه از زبان مردم تبریز در سدههای هفتم و هشتم هجری» از دکتر رشید عیوضی، در کتاب «چهره آذرآبادگان در آیینه تاریخ ایران»، در سال ۱۳۵۳
· «بیست واژه آذری در حواشی نسخة خطی کتاب البلغه» سخنرانی استاد مجتبی مینوی در ششمین کنگره تحقیقات ایرانی.
· «آذریگان» (آگاهیهایی دربارة گویش آذری)، از دکتر صادق کیا، تهران، ۱۳۵۴
· «نکتهای چند از زبان هرزنی» از منوچهر مرتضوی، شماره سوم دورة ششم نشریه دانشکده ادبیات تبریز
· کارنگ، عبدالعلی: «تاتی و هرزنی، دو لهجه از زبان باستان آذربایجان»، تبریز، چاپخانه شفق، ۱۳۳۳
· «گویش کرینگان» تألیف یحیی ذکاء ۱۳۳۱
· «گویش گلین قیه» تألیف یحیی ذکاء - فرهنگ ایران زمین - ۱۳۳۶ دفتر اول
· «زبانها و لهجههای ایران» توسط دکتر یارشاطر، شماره ۱ و ۲ سال پنجم مجله دانشکده ادبیات تهران، صفحات ۳۵، ۳۶، ۳۷ و ۴۲
· «فعل در زبان هرزنی» از منوچهر مرتضوی، شماره زمستان سال ۱۳۴۱ و شماره بهار سال ۱۳۴۲ نشریه دانشکده ادبیات تبریز.
· «نمونهای چند از لغت آذری» از ادیب طوسی در دو قسمت:
· اسامی قری و شهرها و امکنه، شماره ۴ سال هشتم و شمارههای ۲ و ۳ سال نهم نشریه دانشکده ادبیات تبریز
· کلماتی که در زبان فعلی آذربایجان موجود است، شمارههای ۳ و ۴ سال نهم نشریه دانشکده ادبیات تبریز
· «تعبیرات و اصطلاحات و امثال مشترک فارسی و آذربایجانی» از هوشنگ ارژنگی، نشریه دانشکده ادبیات تبریز: شمارههای ۱ و ۲ سال نهم و شماره ۱ سال دهم نشریه
· «تعبیرات و اصطلاحات و امثال مشترک فارسی و آذربایجانی» از رفیعه قنادیان، نشریه دانشکده ادبیات تبریز: شماره تابستان سال ۱۳۴۲ (۲)
· نظری به تاریخ آذربایجان، دکتر محمد جواد مشکور، ج ۱، تهران ۱۳۳۹، ص ۱۵۲
· آذرگشنسب
· سیاوش لرنژاد و علی دوستزاده، «دربارهٔ سیاسیسازی شاعر ایرانی نظامی گنجوی در دوران نوین»، ایروان ارمنستان، اکتبر ۲۰۱۲ / مهرماه ۱۳۹۱[
[۱] (فصل چهارم به طور گسترده به روند ترکزبان شدن آذربایجان و آران و شروان میپردازد)
جستارهای وابسته
پیوند به بیرون
· نوشتارهای مربوط به زبان آذری
· در رابطه با زبان مادی آذربایجان
· سفینه تبریز یادگاری گرانبها از تاریخ و فرهنگ آذربایجان
====================
خوب به اين مطلب بيانديشيم
آيا اين منطقه ميتوانست به ترکها تعلق داشته باشد ؟ خير
زيرا که اجداد ترکها به اين منطقه تعلق نداشتند و ازحوالي چين به اين منطقه
هجوم آوردند و اين سرزمينها را تصرف کردند
آيا اين منطقه ميتوانست به روسها تعلق داشته باشد ؟ خير
زيرا که روسها هم به اين منطقه هجوم آوردند و هيچ فرهنگ مشترک نيز با مردم اين منطقه نداشتند
تنها ايران مي ماند که هميشه از لحاظ تاريخي و فرهنگي در اين منطقه بوده و آنرا از خود مي داند
تنها با نگاهي به نامها و دين و مراکز توريستي و قديمي و رسم و رسوها به ما ميرساند که اين سرزمين يعني آذربايگان سرزميني ايراني
است
حال با دريافتن اينکه اين سرزمين ايراني است چه کار بايس کرد ؟ چه سياستي را بايس در پيش گرفت ؟
دولت ایران بایس تمامی دانشمندان و زبان شناسان و هنرمندان آذری را یاری دهد تا بر اساس زبان و فرهنگ قدیمی و اصیل خود فرهنگ نوین آذری را با یاری ایرانیهای دیگر باز سازی کنند و به آغوش مادر ایران برگردند
نخست بايس مردم ايران و خصوصإ مردم خود آدربايگان را با تاريخ واقعي و صاحبان اصلي اين سرزمين ايراني آشنا و آگاه کرد و نگذاشت ابرهاي دروغ و ريا و تزوير خورسيد حقيقت را بپوشاند و اين بايس در مدارس ايران آغاز شود
دوم دولت ايران وظيفه دارد که روابط فرهنگي و اقتصادي و سياسي خود را با اين سرزمين اجدادي ايرانيان يعني آذربايگان تشديد کند و اين سرزمين در روابط خود از اولويت برخوردار باشد مانندي آنچه که بود يعني استاني از ايران
سوم دولت ايران بايس هميشه تأکيد کند که اين سرزمين را با پذيرش قانون اساسي ايران با آغوش باز خواهد پذيرفت
چهارم دولت ايران بايس به مردم آذربايگان آگاهي دهد که هرقومي ميتواند زبان خود را ياد بگيرد وبا آداب و رسوم خود نيز در آزادي وآرامش زندگي کند و ما خشونت ها و زورگويي ها و کارهايي را که با اجداد ما شد تکرار نخواهيم کرد
پنجم دولت ايران بايس به مردم اين سرزمين بگويد و بشناسد که تنها اتحادي قوي با ايران همه را از خطرها حفظ خواهد کرد و هيچ کشوري جز ايران با دين مشترک و تاريخ و فرهنگ به هم پيوسته و هشتاد ميليوني نمي تواند پشتيبان بهتري براي آنها باشد
مجيد بهرام بيگي