ارزش اخلاقى و اجتماعى امانتداري
1391/02/02
علي مهدوي
يكي از بديهيترين ارزشهاي اجتماعي پايبندي به تعهدات است كه مقبوليت عمومي دارد و همه عقلا بر آن متفقاند تا آنجا كه برخي از انديشمندان غربي، ريشه همه ارزشهاي اجتماعي را در قراردادها و تعهدات، اعم از قراردادهاي آگاهانه و رسمي يا قراردادهاي ارتكازي و ضمني خلاصه كردهاند. دموكراسي و ليبراليسم غربي بر اساس نظريه قرار داد اجتماعي پي ريزي شده است و قرارداد اجتماعي و تعهدات را سرچشمه حقوق ميداند. بر اين مبنا تنها چيزي كه براي هميشه ثابت و تغييرناپذير باقي ميماند حق شركت در قرارداد اجتماعي، عمل كردن در چارچوب آن و پايبندي به تعهدات اجتماعي است. اينها داراي ارزش ثابتي هستند و زمان و مكان خاصي نميشناسند؛ اما حقوق ناشي از قراردادها، از اين ديدگاه، كم و بيش متغير است و شرايط مختلف جامعه، از نظر محيط جغرافيايي، زمان و غيره، در تغيير آنها مؤثر خواهد بود. خلاصه آنكه حتي اين گونه مكتبها، كه ارزشهاي اخلاقي و حقوق را متغير و نسبي ميدانند، ارزش عمل به قراردادها و پايبندي به تعهدات را ثابت و هميشگي دانستهاند.
شبيه ارزش قراردادها و پايبندي به تعهدات، ارزش امانتداري و امين بودن است؛ يعني لزوم رد امانت، حكمي ثابت و هميشگي است كه در هيچ شرايطي تغيير نميكند. شايد بتوان گفت كه ارزش امانتداري، يكي از مصاديق ارزش پايبندي به تعهدات و قراردادها است؛ زيرا در واقع، عقد امانت، قراردادي است كه بين امانت دهنده و امانت گيرنده بسته ميشود و امانت گيرنده بر اساس اين قرارداد، متعهد ميشود كه امانت را حفظ كند و آن را به امانت دهنده برگرداند.
كلمه «عهد» در قرآن كريم به چند معنا به كار رفته است. گاهي به معاني سفارش و توصيه و تأكيد كردن به كار رفته كه لازمهاش امر و فرمان است. در اين گونه موارد، واژه «عهد» با كلمه «الي» متعدي ميشود و جنبه انشايي دارد. عهد به اين معنا، دو گونه كاربرد دارد: گاهي به صورت عام متوجه همه مردم است و گاهي نيز متوجه يك طايفه و گروه و يا يك فرد خاص است؛ مثل آنكه خداوند در يكي از آيات، خطاب به همه مردم ميفرمايد: «الم اعهد اليكم يا بني آدم ان لاتعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين و ان اعبدوني هذا صراط مستقيم؛ اي فرزندان آدم! آيا با شما عهد نكردم و به شما سفارش نكردم كه شيطان را اطاعت نكنيد كه دشمن آشكار شما است و مرا اطاعت كنيد كه اين است راه راست؟».كلمه عهد در اين آيه، به معناي تعهد طرفيني نيست، بلكه توصيه و سفارشي است از طرف خداوند به مردم. گاهي نيز در قرآن اين عهد متوجه گروهها يا افراد خاصي شده است؛ از جمله در آيه: «و لقد عهدنا الي آدم من قبل فنسي و لم نجد له عزما؛ ما از پيش، با آدم عهد كرديم، پس آدم (آن عهد را) فراموش كرد و براي او عزم و ارادهاي نيافتيم».
اين عهد، اشاره به فرماني است كه در آن، خداوند آدم را از نزديك شدن به درخت خاصي نهي فرموده بود و معناي آيه، اين است كه ما محققاً پيش از اين به آدم تأكيد و سفارش كرديم كه از ميوه اين درخت نخورد؛ اما او فراموش كرد و ما اراده و عزم محكمي در او نيافتيم. در برخي موارد نيز عهد به معناي قرارداد دوطرفه آمده است كه اصطلاحاً به آن، معاهده نيز گفته ميشود. عهد به اين معنا گاهي بين دو فرد، دو گروه، دو جامعه، جامعه و فرد، جامعه و گروه و يا گروه و فرد برقرار ميشود و گاهي نيز بين انسان و خداوند تحقق پيدا ميكند.
درباره بُعد اخلاقي معاهدات بايد گفت: در قرآن آيات بسياري داريم كه به مسلمانان دستور ميدهند كه به معاهدات خويش
پايبند باشند. بيشترين تعبيري كه در توصيه به پايبنديِ به عقود و معاهدات در اين آيات به كار رفته، تعبير «وفا» و رعايت است و رايجترين تعبيري كه در مورد خود آنها به كار رفته، تعبير «عهد» است: «والموفون بعهدهم اذا عاهدوا»
عامترين تعابيري كه در قرآن در مورد
پيمانشكني به كار رفته است، تعابير «نقض» و «نكث» است. در بعضي موارد نيز از تعبير «تبديل» يا «اخلاف» استفاده شده است؛ مثلا در وصف كساني كه به عهد و پيمان خود با خدا
پايبند هستند، ميفرمايد: «من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا؛ از مؤمنين مردان بزرگي هستند كه به عهد و پيمان با خدا پايبندند. پس برخي بر آن عهد ايستادگي كردند و بعضي ديگر در انتظار (شهادت) به سر ميبرند و هيچ عهد خود را تغيير ندادند (و
پيمان شكني نكردند)». آنان عهد خود را تبديل نمي كنند و تغيير نميدهند. منظور اين است كه عهدشكني نميكنند.
در مورد تعهدات اجتماعي، يك دسته از آيات، با تعابير گوناگون به ما توصيه كرده يا فرمان ميدهند كه به تعهدات خود، در برابر ديگران، پايبند باشيم يا افراد پايبند به عهد را ستايش ميكنند و از اين طريق، انسان را متوجه لزوم و رجحان پايبنديِ به عهد ميكنند. قرآن در آيهاي با صراحت فرمان وفاي به عهد ميدهد و انسان را در برابر تعهدات خود مسئول دانسته، ميفرمايد: «و اوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولا؛ در برابر عهد (خود با ديگران) پايبند باش كه مورد سئوال و بازخواست قرار ميگيرد». در دو آيه نيز در مقام معرفيِ مؤمن و بيان صفات لازم و برجسته او ميفرمايد: «والذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون؛ مؤمنان) آن كساني هستند كه امانت ها
و عهد خود را رعايت كنند (و به آنها
پايبند باشند». در مورد اين گونه آيات، بايد توجه داشت كه امانت هم در واقع، مصداقي از مصاديق عهد است و شخص امانتدار
با قبول امانت از شخص ديگر، در برابر او متعهد شده و با او قرارداد بسته است كه تا هنگام مطالبه امانت، آن را نگهداري و از آن مراقبت كند. بنابراين، قبول امانت به منزله عهد طرفيني است و اداي امانت، به منزله وفاي به عهد و خيانت در امانت، به منزله نقض عهد خواهد بود.
دسته ديگري از آيات، افراد عهدشكن و
بيتوجه به پيمان هاي اجتماعي را نكوهش ميكند. در يكي از اين آيات، در مذمت بنياسرائيل ميفرمايد: «او كلما عاهدوا عهدا نبذه فريق منهم بل اكثرهم لايومنون؛ چرا هنگامي كه عهدي ميبندند گروهي از عهد كنندگان پيمان شكني ميكنند». در اين آيه، در مورد پيمان شكني، از واژه «نبذ» استفاده شده كه به معناي دور انداختن و پرت كردن است و با استفهام توبيخي، آنان را به خاطر عهدشكني نكوهش كرده است.
يكي از مصاديق روشن عهد، كه مورد تأكيد قرار گرفته و در بعضي آيات، در كنار عهد ذكر شده، امانتداري است. رعايت عهد و اداي امانت، نزد همه عقلا، از هر دين و مذهبي كه باشند، محترم است. از اينجا است كه علماي اصولي گفتهاند: حكم به لزوم رعايت عهد و اداي امانت از مستقلات عقليه است؛ يعني عقل بدون كمك وحي، آن را درك ميكند.
رعايت عهد يكي از مصاديق بارز صلاح، معروف و عدالت است؛ چنان كه پيمان شكني و نقض عهد و خيانت در امانت نيز از مصاديق آشكار ظلم، منكر و فساد است. قرآن كريم در آيههاي بسياري امانت را مورد توجه قرار داده است. در بعضي از اين آيات، به طور مطلق بر رعايت امانت تأكيد كرده ميفرمايد: «والذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون؛ و (مؤمنان) كساني هستند كه مراقب امانت ها و عهد خويش باشند». در بعضي ديگر از آيات قرآن كريم امانتهاي ويژهاي مورد تأكيد قرار گرفته است؛ مانند: «ان الله يامركم ان تودوا الامانات الي اهلها؛ خداوند به شما فرمان مي دهد كه امانت ها را به صاحبانشان باز گردانيد».
مسلّماً منظور از اين امانتها همان امانتهاي معمولي و ماليِ رايج ميان مردم است؛ هر چند كه احتمالا، ميتوان حكم اين آيه را به امانتهاي الهي و امانت هاي عمومي نيز تعميم داد؛ مانند آنكه مردم، زمام امور جامعه را به دست رهبري ميسپارند كه حكم امانت را دارد و نبايد در آن خيانت كند.