ما مسلمان هستیم ولی عرب و ترک نیستیم ؛ ما متمدن هستیم ولی آمریکایی وفرانسوی و انگلیسی نیستیم

مجید بهرام بیگی

جشنها و مراسم ملی از پایه های مهم فرهنگ یک کشور می باشند و میتوان گفت که انکار آنها وبه فراموشی سپردن آنها خیانت به فرهنگ ملی یک کشور است. تعصب های مذهبی در اینجا جایی ندارند
متأسفانه در سلسله سابق پهلوی فقط سخن از ایران بود ولی در حقیقت کشور نه استقلال سیاسی و نه فرهنگی و نه اقتصادی داشت و به گونه ای مستعمره از راه دور بود.مستعمره همان کشور هایی که هنوزهم سنگ در راه استقلال سیاسی و فرهنگی واقتصادی و نظامی ایران می اندازند ولی آنها باید بدانند آن دوره ها گذشت و امروز باید به گونه ای دیگر با ما صحبت کنند
خوشبختانه انقلاب ایران به رهبری صحیح امام خمینی ، ایران را از یوغ آنها در آورد. دشمنی دایم آنها با مردم ما نیز نشان دهنده غضب و ناراحتی آنها از ماست و نشان دهنده این است که آنها بازنده هستند و راه مقاومت ما صحیح است و اگر باز هم غصبناک بودند به آن جمله زیبا میرسم که : بمیرید درغضبتان

 

بایستی به سخنان آیت الله خمینی توجه کنیم : نه غربی ، نه شرقی ، جمهوری اسلامی ایران یعنی چه ؟


یعنی ای مردم ایران نه تقلید ازفرهنگ غرب کنید نه تقلید از فرهنگ شرق؛ یعنی اینکه فرهنگ ما به آن اندازه قوی و زنده هست که ما با فرهنگ خود رشد کنیم یعنی اینکه یک جمهوری ، که بر اساس فرهنگ ایرانی و با رعایت و احترام به قوانین اسلامی باشد

متأسفانه در حال حاضر جشن ها و مراسم اصیل ایرانی سال به سال اصالت خود را از دست میدهند و رسومات مسیحی و شرقی و غیره به آنها کنجانده میشود که از این کار بایس جلوگیری کرد

فرهنگ دیسنی لندی به درد ما نمی خورد
متأسفانه در حال حاضر توجه زیادی به مراسم و جشن های ایرانی نمیشود. مردم دنیا با برگذاری مراسم و جشن های ملی خود هر ساله هم بستگی خود را قوی و قوی تر میکنند و از سوی دیگر باعث جلب هزارها هزار توریست و ایجاد هزارها هزار کار جدید می شوند ومن نمی دانم چرا ما این شانس طبیعی را از خود میگیریم !!؟

   

نوروز آغازشش ماه اول سال و مهرگان شش ماه آخر سال در ایران بودند و همانگونه که پس از انقلاب برگذاری نماز جمعه را احیا و زنده کردیم باید مهرگان و سده رانیز زنده کنیم
                    

جشن های ملی ایران (نوروز، سیزده بدر، مهرگان ، سده، یلدا و چهارشنبه سوری) باید در بخش فرهنگی قانون اساسی جدید شناخته شوند و دولت خود را موظف به حمایت و گسترش آن بداند زیرا اگر ما این کار را نکنیم روزی از خواب غفلت برخواسته و میشنویم که یکی از کشورهای همسایه جشن مهرگان و نوروز و سده را در قانون اساسی خود نوشته و آنها را ثبت جهانی ورسمی میکند و دیگر دست ما به هیچ جایی بند نخواهد بود

جانگردها به ایران نمی آیند تا جشنهای خود مانند نوئل و سنت والنتین را در ایران ببینند بلکه جشنهای سنتی ایرانی را

 

مهر و مهرگان سروده استاد توران شهریاری

 

مژده ای دوستان مهرگان است / مهر با هر کسی مهربان است

مهر روز و ماه فرخ مهر / جشن فرخنده‌ی مهرگان است

گرمی و پاکی و شادی از اوست / فرّ و شیدش کران تا کرانست

در دل گرم هر ذره از مهر / یک جهان شور هستی نهان است

نور بخشد به گیتی و مینو / شوربخشِ زمین و زمان است

مایه زندگانی و هستی / این جهان چون تن و او روان است

ایزد مهر دردین زرتشت / فرّ و فرمندی جاودان است

« مهریشت » دلاویز و زیبا / شرح بخشی از این داستان است

مهرٍ فرمند را می‌ستاییم / چون دلِ گرمِ عالم در آن است

زایشِ « مشیه » و « مشیانه » / در همین روز با فرّ و شان است

جشن پایان محصول و برداشت / فر و شادی ز چهرش عیان است

صد بهاران در آن می ‌توان دید / گرچه آغاز فصل خزان است

سال عمرش نیاید به گفتار / زودتر از زمان کیان است

کاوه را او توان داد و نیرو / حامی پرچم کاویان است

شد فریدون به ضحاک پیروز / چون که او شاه مهر آرمان است

عشق و مهرند همزاد دیرین / مهر با عاشقان هم ‌زبان ست

دشمن رشک و کین و تباهی / دوستی را بهین پشتیبان است

داور مردمان در پس از مرگ / نیک کردار از آن در امان است

راه و رسم وفاداری از اوست / بی‌وفایی به جانش گران است

این نگهدار پیمان نمادش / حلقه مهر خورشید سان است

بهر هر همسری حلقه‌ مهر / برتر از گوهر شایگان است

زین سبب حلقه مهرورزی / زیبِ دستِ همه همسران است

تا دو همسر به هم مهر ورزند / در گسستن شکست و زیان است

مهر از آغاز بنیاد هستی / پیکِ دل‌ها و پیوند جان است

مهر ورزیدن و شاد بودن / خوی دیرین ایرانیان است

آفرین خدا باد بر مهر / مهر آیینِ پیر مغان است

هفت گام است در مکتب مهر / کز تعالیم مهری نشان است

برترین حد پالایش روح / قبله‌گاه همه عارفان است

مهر، ای نوربخش مسیحا / شور جانت در این کاروان است

دین عیسا ز تو مایه بگرفت / از فروغ تو پرتو فشان است

آن همه سنت و رسم و آیین / از تو در تار و پودش نهان است

مایه‌های تو جانمایه‌اش شد / جذبه و شور و حالش از آن است

خفته رازی به مهرابه‌هایت / کز بیانش سخن ناتوان است

چون و چندش نگنجد به گفتار / زان که برتر ز شرح و بیان است

نور و نیرو و شیدایی و شور / عشق و عرفان و تاب و توان است

حافظ و مولوی راه پویش / آن دو را سر بر این آستان است

سهروردی چو منصور حلاج / لاله سرخ این بوستان است

آنچه از مهرگان می ‌توان گفت / جشن بشکوهی از باستان است

عارفان مهر را می‌ستایند / چون نمودار جان جهان است

شاهین سپنتا : مهرگان 

بار  دیگر  مهرگان  از  ره  رسید

یادمان  کاویان  از  ره  رسید

مهرگان  دُردانه  دیرین  ماست

مهرگان  پیشینه  شیرین  ماست

مهرگان  آغاز  راه  کاوه  بود

کاوه  یک  ایرانی  آزاده  بود

کاوه  پولادین  و  نیک اندیش  بود

پور  پاک  دودمان  خویش  بود

با  تلاش  و کوشش  آن  رادمرد

کاوه ی  آهنگر ِ  آزاد مرد

خاک  پاک  سرزمین  آریا

سرزمین  مردمانِ  پارسا

با درفش  کاویان  از  بند  رست

اژدر  ضحاک  را  در هم  شکست

کشور  از  چنگال  آن  تازی  رهید

روزگار  نیک  پیروزی  رسید

آن  قیام   کاویانی   یاد  باد

خانه ی  ایرانیان  آزاد  باد

مهرگان نوشته و سروده ایرج خرمدین

به پا خاست و زد چرمش به تیر

به گفتا به فریاد نمانم به خاری اسیر

ستم را بکوبم نمانم دگر من به خاک

ستمگر به تخت است در این خاک پاک

دَرند مردمان را چو گرگ و رمه

خروش آورم من به مردی همه

بسازم سپاهی ز جنگ آوران

سیاهی به آتش کِشیم ما یلان

برون مرد و زن با درفش کیان

تو گویی که دشمن گریخت از میان

فریدون به گرزش بکوبد ستم

که میهن سراسر به خون است و غم

به کاخ اندر آمد سپاه وتن

که سالار آنان بگفتا به پاکی سخن

به زنجیر و بند اژدهاک را به گاه

وزین پس به تخت باید آن پادشاه

وز امروز نباشد وتن را به دار

شُکو آوریم ما دَهش در دیار

وز آنروز که ضحاک به زندان و بند

به شاهی درآمد فریدون در آن گاه مهند

به شادی و شور در وتن  مردمان

بگفتند که جشن است و سور  مهرگان

شاد بادا شور و شادی روز مهر

نام فرهنگت غرور آرد به چهر

====================

سرود سده 

رسام ارژنگی 

  

ای جوان برخیز تا جشن سده بر پا کنیم 

آتش شادی بیفروزیم و خوش غوغا کنیم 

سنت و آیین ایران کهن را نو کنیم 

اندرین روز خجسته یاد از آبا کنیم 

آن شکوه و فر دیرینه که از ما گمشده 

در جهان پر ز نیرنگ و فسون پیدا کنیم 

نیست دنیا جای سستی و خمودی هوشیار 

دود آتش را بیا! بر دیده ی دنیا کنیم 

کامرانی بسته بر کار است و کردار درست 

چند روزی دفتر گفتار بیجا تا کنیم 

جای ما برتر ز هر کس بود در دانشسرا 

از برای خویش آنجا بار دیگر جا کنیم 

مستی و سستی تو را رنج و الم بار آورد 

کار کن تا خویش را با دیگران همتا کنیم 

دانش و فضل و هنر باید به بازار جهان 

یک چنین کالا فراهم کن سپس سودا کنیم 

کشورت دارای گنج و تو به رنج اندر چرا؟! 

خیز! جانم تا گره از کار بسته وا کنیم 

============================= 

 

اي آتشِ گرم و روشن و پاک 

وی بال گشوده سوی افلاک 

نام سَدِه را نهاده بر خويش 

عمرت ز هزاره ها بود بيش 

بس رازِ كهن به دل نهفتی 

از آن به كسی سخن نگفتی 

آیينه‌ی مردمان پاكی 

پرجذبه و گرم و تابناكی 

شهنامه كه پيک راستانست 

يادآورِ عهدِ باستانست 

اين گونه ترا نموده تصوير 

ای آتشِ جاودانِ پيگير: 

«هوشنگ» خديوِ پيشدادی 

يک روز پی شكار و شادی 

بر اسبِ شهی سوار گرديد 

در دشت پی شكار گرديد 

ناگاه كنار مشتِ خاری 

افتاد نگاه او به ماری 

برداشت به چابكی يكی سنگ 

افكند بسوی مارِ شب رنگ 

آن مار، خزيد و جان به در بُرد 

وان سنگ بسنگِ ديگري خورد 

ناگاه شراره ای بيفروخت 

هر خار و خسی كه بود از آن سوخت 

آن شعله ی خُرد گسترش يافت 

گرمی و فروغ از آن برون تافت 

پيدايشِ ‌آتش از همين جاست 

هر چند در اين ميان سخن هاست 

در روزِ دهم ز ماهِ‌ بهمن 

شد آتشِ جاودانه روشن 

جشنِ‌ «سده» گرم و شادی افزای 

زان روز ستاده پای برجای 

آغازگر تمدّن است آن 

شد حاصل از آن رفاه انسان 

زنهار كه هديه ای خدایيست 

روشنگرِ‌ قوم آريایيست 

ديده است هزار زير و بم را 

گه شادی و شور و گاه غم را 

ننمود به كس اگر چه احوال 

جشنی است چو مهرگان، كهنسال 

پيريست كه بس هزاره ديده است 

گه گفته و گه گهی شنيده است 

گه داد به خلق شور و شادی 

گه رفت به مرز نامرادی 

افسرد، ولي نگشت خاموش 

از خاطره ها نشد فراموش 

زنهار اگر زبان گشايد 

بس رازِ نهفته را نمايد 

گويد به تو،‌ هر وجب ازين خاک 

از پرتو عشق شد چنين پاک 

از خونِ دلِ دلاورانش 

سرخ است شفق در آسمانش 

فرياد برآورد كه ايران 

هرگز نشود خراب و ويران 

اين مُلك ز بس كه زير و بم ديد 

چون آهن آبداده گرديد 

آيين سده نمادِ هستی است 

راهیي به سوی خداپرستی است 

ايرانی پاک زاده، زنهار 

اين‌ آتش گرم را نگهدار 

چون شعله ی عشق جاودانست 

يادآورِ‌ آتشِ مُغانست 

جشن سده - سروده استاد ادیب برومند

 

بیاور مى‏ که گاه کامرانى‏ست 

ز مى ‏ما را هواى سرگرانى‏ست 

نوا سرده به آهنگ همایون 

که گویى در سرم شور جوانى‏ست 

بزن سنتور و زان پس تار و طنبور 

که دلخواهم سرود خسروانى‏ست 

مرا ساغر بریز و جام پُر کن 

از آن مینا که صهبایش مُغانى‏ست 

برافروز آتشى در سینه از عشق 

که لطفش به ز آب زندگانى‏ست 

پس آن گه خرمن آتش به کهسار 

برافروز اى که کارت دیهگانى‏ست 

برافروزان سپس تلّى ز آتش 

به دشت، اى آن که سعْیَت آرمانى‏ست 

خود این آتش نمودِ روشنى‏ها 

به فکر و ذکر و تشخیص زمانى‏ست 

فغان از چشم تار و فکر تاریک 

که در هر مطلبش معکوس خوانى‏ست 

از آن رو آتش افشانیم در دشت 

که از اندیشه روشن، نشانى‏ست 

به آیین سده شاباش سر کن 

که این رسم از رسوم باستانى‏ست 

مبارک باد این جشن کیان‏زاد 

بر آن کو در تنش خون کیانى‏ست 

سده این جشن فرخ‏فال فیروز 

نمادى از سرور و شادمانى‏ست 

سده یادآور ایران بشْکوه 

گران‌فر چون درفش کاویانى‏ست 

سده یادآور عهدى که ایران 

چو مهرش در جهان پرتوفشانى‏ست 

سده جشنى است دستاورد هوشنگ 

که با دیوان نبردش داستانى ست 

سخن از جشنوار و جشن برگوى 

که دلکش چون دراى کاروانى‏ست 

سده این یادگار عهد دیرین 

فروغش زنده، نامش جاودانى‏ست 

به یاد آور زمانى را که این رسم 

فروزان‌فر چو رسم پهلوانى‏ست 

غم آن روزگار رفته از دست 

مرا در خاطر اندوهى نهانى‏ست 

به یاد عهد دیرین چاره غم 

کنون ما را شراب ارغوانى‏ست 

سزد گر دل فراگیریم از اندوه 

در آن جشنى کز آنِ کامرانى‏ست 

ادیب اکنون به کام دوستداران 

خریدار نشاط از دوستگانى‏ست 

سزد کز بهر آزادى بکوشیم 

ز جان و دل که تأییدش جهانى‏ست 

جهان تا هست، ایران زنده بادا 

که جان دادن به راهش رایگانى‏ست

 

             ما بایستی از دانشمندان و هنرمندان خود که سرمایه های فرهنگی ایران هستند حمایت کرده و نام آنها را بعنوان دانشمندان وهنرمندان ایرانی بگونه ای جهانی ثبت کنیم که کسی مانند آقای اردوغان نخست وزیر ترکیه نگوید " زرتشت و مولانا ترک هستند

  من اینجا صریح اعلام میکنم کسانی که با تغییر و تصحیح اشتباهات گذشته و ایران گرایی  مبارزه و مخالفت می کنند ایران ستیز و دشمن این فرهنگ و تمدن هستند

اینجا بایس مردم خود در باره آنان قضاوت کنند و می کنند

 5 نگاه کنید 

http://www.majidbahrambeiguy.at/gallery-galerie-galerie-negar-xane/05.html
 

مجید بهرام بیگی  

      

Nach oben