می خواهم برای شما قصه ای بگویم ؛ قصه ای کهن و قدیمی ؛قصه ای تلخ ، قصه ای پر ازغم و درد و رنج ؛قصه ای فراموش شده که بایس بیاد آورد  

قصه ای برای احترام به آنهایی که خانه و سرزمین خود را از دست دادند و با زور و تزویر مجبور به ترک آنها شدند، قصه ای برای آنهایی که برای دفاع از سرزمین خودشان جنگیدند و کشته شدند، قصه ای برای اینکه بی عدالتی و زورگویی و چپاول و غارت فراموش نشود.

قصه ای از خانه سوزیها و خونریزیها ، فرهنگ سوزی و فرهنگ شویی ایرانی

قصه ای از اتفاق ها ؛ اتفاق هایی که اگر در این قرن می افتاد مانند داستان اسراییل و فلسطینی ها میشد مانند داستان ارامنه و ترکها میشد ولی در زمانهای پیشتر نه روزنامه ای بود و نه رادیو ، نه تلویزیون بود و نه اینترنت ولی نبایس این قصه را فراموش کرد.

این قصه قصه سرزمین جدا شده از ایران یعنی سغد  است.

قصه سغد  چدا شده از ایران

سغد از ویکیپدیا

http://fa.wikipedia.org/wiki

سغد

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

سرزمین سغد.

سُغد یا سغد باستان سرزمینی است شامل تاجیکستان کنونی و بخش خاوری ازبکستان کنونی میان کوه‌های تیان‌شان و رود آمودریا. گاهی به این سرزمین سغدیانا هم می‌گویند.

مردم آن به زبان سغدی (یکی از زبان‌های ایرانی میانه) سخن می‌گفتند و نیاکان تاجیکان تاجیکستان و ازبکستان هستند.

 کشورداری سغدیان با تازش عرب‌ها و ترکان از میان رفت و آنچه از تاریخ پیش از اسلام این سرزمین می‌دانیم بیشتر از یافته‌های باستان‌شناسان و یا نوشته‌های نویسندگان سده‌های نخستین اسلامی مانند ابوریحان بیرونی است. برخی از آیین‌های ایرانی مانند سوگ سیاوش (یا سووشون)، ریشه در سغد دارد.

تاریخ

سغدیان از هزارهٔ دوم پیش از میلاد در نواحی میانهٔ سمرقند و رود زرافشان نشیمن داشتند و در هزارهٔ یکم پیش از میلاد بر جلگهٍ گسترده‌ای در میان سیردریا و آمودریا چیرگی یافتند. آنان همسایهٔ اقوام ایرانی‌تبار سکایی، خوارزمی و بلخی بودند.

سغد در روزگار هخامنشیان بخشی از شاهنشاهی ایران بوده‌است. در زمان اشکانیان نیز این سرزمین بخشی از ایران ماند.از این روزگار سروده‌هایی از اوستا به زبان سغدی به جای مانده‌است. پدید آمدن راه ابریشم در این زمان اثر بسیاری بر رونق و شکوفایی این سرزمین داشت. این رونق در روزگار ساسانیان نیز همراه بود و از رونق این بخش ایران کاسته نشد. پیشهٔ پردرآمد برای مردم سغد در این زمانهای تاریخ بیشتر بازرگانی بوده‌است. مردم سغد در زمان ساسانیان به آیین مانی گرویدند. آیین‌های مانوی‌گری، زرتشتی و ترسایی و بودایی میان مردم آن سامان رواج داشت.

با شکست خوردن هخامنشیان از لشکر اسکندر، گروه‌هایی از تیره‌های ایرانی آسیای میانه به سوی خاور رفته و کوچ‌نشین‌هایی در جاده ابریشم به سوی چین برپا کردند. اینان پیونددهندهٔ روابط بازرگانی ایران با چین بودند و نخستین مهاجرنشین‌های ایرانی را نیز در چین ایشان به راه انداختند.

در سال ۵۵۵ میلادی سغد و بخارا به تصرف هیتالیان در آمد. حدود سال ۵۶۰ میلادی میان ایران و ترکان اتحادی به منظور حمله به هیتالیان منعقد شد. هدف عمدهٔ این حمله انتقام مرگ پیروز یکم شاهنشاه ساسانی بود، که بدست هفتالیان در جنگی به قتل رسیده بود. هدف دیگر این اتحاد تصرف سرزمین سغد از سوی سپاه ایران بود. در ضمن این اتحاد خسرو انوشیروان با دختر ایستمی خان ازدواج کرد.

پس از جنگ و انهدام هیتالیان، خسرو انوشیروان این بار خود را از سوی ترکان، در معرض مخاطره دید و اختلاف بین ایران و ترکان آشکار شده، ترکان در این زمان توانستند سغد را تصرف کنند.

در سدهٔ هفتم میلادی همسر فرمانروای سغد، از ترکان و دختر قراچور ین ترک بود. رفته رفته با افزایش نفوذ ترکان، ِ قوانین و نوشته‌هایی به زبان ترکی و با خط سغدی پدید آمد.

سپاه چین در سال ۶۵۸ میلادی سغد را تصرف کردند و خاقانات غربی ترک استقلال خود را از دست داد. پس از سقوط خاقانات غربی ترک دوباره فرمانروایان سغد حکومت یافتند و کوشیدند تا دولتی مستقل تشکیل دهند ولی عمر این دولت بسیار کوتاه بود زیرا در سال ۶۶۴ میلادی سغد به تصرف اعراب درآمد.

با آن‏که براساس نوشته‏ کتاب تاریخ بخارا می‏‌دانیم که در دوران پیش از اسلام «به سغد زنی پادشاه بوده‌است». اما از رویدادهای مربوط به دوران حکومت او آگاهی چندانی در دست نیست. تنها این موضوع را می‌‏دانیم که به دستور آن فرمانروا برج ‏و بارویی در قسمت‏‌هایی از قلمرو او احداث شد که در برابر هجوم ترکان صحراگرد مانعی عمده به شمار می‌‏رفت.

گویا با توجه به گرایش مسلمانان به بازرگانی و دادوستد، سغدیان پایداری چندانی در برابر پذیرش اسلام نکرده باشند. در متون اسلامی از سغدیان سمرقند و بخارا نام برده شده‌است.

ازبکستان از ویکیپدیا

مردمان ایرانی‌تبار ساکنان اولیه منطقه ازبکستان را تشکیل می‌دادند. زبان‌های قدیمی رایج در این منطقه زبان‌های ایرانی سغدی، خوارزمی و پارسی میانه بود.

 

نقشه ایران در عهد ساسانی

در سدهٔ دهم میلادی، منطقهٔ کنونی ازبکستان جزیی از قلمرو سامانیان بود.

منطقهٔ کنونی ازبکستان بعدها به ترتیب جزئی از حکومتهای غزنوی، سلجوقی، خوارزمشاهی، مغول، تیموری و ازبک شد. در سدهٔ نوزدهم میلادی، غرب و شمال ازبکستان زیر سلطهٔ خانات خوارزم، و جنوب ازبکستان جزئی از خانات بخارا بوده‌است. خانات بخارا و خوارزم در سال ۱۸۶۶ زیر سلطهٔ روسیه درآمدند. شیبانی‌ها به مدت ۴۰۰ سال در ازبکستان حکومت کردند.

                                نقشه ایران در سال 1808

پس از انقلاب اکتبر، در سال ۱۹۲۴، جمهوری سوسیالیستی ازبکستان به عنوان جزئی از اتحاد جماهیر شوروی) تشکیل شد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در سال ۱۹۹۱، ازبکستان به استقلال دست یافت. واژهٔ ازبکستان از دو بخش ازبک و ستان تشکیل شده‌است، که به معنای «سرزمین ازبک‌ها» است.

اتسویوکی اکابه، پژوهشگر آسیای میانه می‌نویسد: «در دوران باستان مردم آبادی‌نشین آسیای میانه ایرانی بودند. از سده ششم میلادی به بعد چند موج از گروه‌های کوچی ترک‌تبار به آبادی‌های منطقه رخنه کردند و از جمله در وادی فرغانه سکنی گزیدند که در پی آن، برخی از ایرانیان ویژگی‌های ترکی کسب کردند. ترک تباران در روستاها و شهرها ماندگار شدند. علی‌رغم روند تاریخی ترکی‌سازی منطقه شمار زیادی از مردم در محل‌های مختلف ایرانی باقی ماندند و تا به سده بیستم میلادی رسیدند.

مردم

جمعیت جمهوری ازبکستان ۲۵٬۶۶۳٬۴۴۱ نفر است. تراکم جمعیت تقریباً ۵۰ نفر در یک کیلومتر است.

ترکیب جمعیتی ازبکستان شامل ۸۰٪ ازبک، ۵٫۵٪ روس، ۵ تا ۵٫۵٪ تاجیک (طبق آمارهای دولت ازبکستان)، ۳٪ قزاق، ۲٫۵٪ قره قالپاق، ۱٫۵٪ تاتار و ۲٫۵٪ نیز از سایر اقوام تشکیل می‌دهند.  برخلاف آمار رسمی فارسی زبانان ازبکستان (تاجیکها) ۳۰ تا ۴۰ درصد برآورد شده‌اند.

ازبکستان و زبان فارسی

قسمت عمده‌ای از فارسی زبانان ازبکستان در دو شهر سمرقند و بخارا سکونت دارند، در دوران شوروی سابق و به ویژه پس از فروپاشی شوروی، سیاست‌های ازبکستان سعی در بیگانه سازی اهالی این شهرها از فرهنگ و زبانشان بوده‌است. در زمان حکومت شوروی و زمامداری شراف رشیداف عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست و دبیر اول حزب کمونیست در ازبکستان هرگاه کسی در شهرهای سمرقند و بخارا در مراکز و اماکن و ادارات دولتی به زبان فارسی حرف می‌زد باید مبلغ پنج روبل شوروی را به خزانه دولت به عنوان جریمه پرداخت می‌کرد. در دوره رشیداف با تمام زبان‌ها می‌شد حرف زد مگر فارسی، برای همین تاجیکان سمرقند و بخارا زبان روسی را بر زبان ازبکی ترجیح می‌دادند.

بسیاری اهالی سمرقند و بخارا تاجیک‌اند ولی در ادارات دولتی بر حسب سیاست به نام ازبک ثبت گردیده‌اند، بچه‌ها باید مدرسه را به زبان ازبکی بخوانند در صورتیکه زبان ازبکی برایشان بیگانه تر از زبان روسی است. مؤسسات آموزشی از جمله دانشگاه سمرقند که قدیمی‌ترین دانشگاه آسیای مرکزی است و به فرمان لنین نخستین رهبر حکومت شوروی پایه گذاری شد، به زبان دری (فارسی) بود که پس از فروپاشی شوروی و به قدرت رسیدن اسلام کریموف رئیس جمهوری فعلی ازبکستان، آموزش در این دانشگاه به زبان ازبکی شد.

نقشهٔ طبیعی آسیای مرکزی

باشندگان در آسیای میانه بیشتر از 70 قوم و ملیت هستند و این منطقه پتانسیل لازم برای درگیری های قومی و نژادی دارد.  

تقسیمات

 

تاشکند

کشور ازبکستان دارای ۱۲ استان (ولایت)، شهر تاشکند و یک جمهوری خودمختار است که عبارت اند از:

  1.  شهر تاشکند                                                                                                                       
  2. استان اندیجان
  3. استان بخارا
  4. استان فرغانه
  5. استان جیزک
  6. استان نمنگان
  7. استان نوایی
  8. استان قشقه‌دریا
  9. استان سمرقند
  10. استان سیردریا
  11. استان سرخان‌دریا
  12. استان تاشکند
  13. استان خوارزم
  14. جمهوری خودمختار قره‌قالپاقستان

====================

خوب به این مطلب بیاندیشیم

آیا این منطقه میتوانست به ازبکها تعلق داشته باشد ؟ خیر

 زیرا که اجداد ازبکها به این منطقه تعلق نداشتند و ازحوالی چین به این منطقه

هجوم آوردند و این سرزمینها را تصرف کردند

آیا این منطقه میتوانست به روسها تعلق داشته باشد ؟ خیر  

 زیرا که روسها هم به این منطقه هجوم آوردند و هیچ فرهنگ مشترک نیز با مردم این منطقه نداشتند

تنها ایران می ماند که همیشه از لحاظ تاریخی و فرهنگی در این منطقه بوده و آنرا از خود می داند

تنها با نگاهی به نامها و دین و مراکز توریستی و قدیمی و رسم و رسوها به ما میرساند که این سرزمین یعنی سغدیان(سغد) سرزمینی ایرانی است

حال با دریافتن اینکه این سرزمین ایرانی است چه کار بایس کرد ؟ چه سیاستی را بایس در پیش گرفت ؟

 

نخست بایس مردم ایران و خصوصإ مردم خود سغد (ازبکستان) را با تاریخ واقعی و صاحبان اصلی این سرزمین ایرانی آشنا و آگاه کرد و نگذاشت ابرهای دروغ و ریا و تزویر خورشید حقیقت را بپوشاند و این بایس در مدارس ایران آغاز شود 

دوم دولت ایران وظیفه دارد که روابط فرهنگی و اقتصادی و سیاسی خود را با این سرزمین اجدادی ایرانیان یعنی سغد تشدید کند و این سرزمین در روابط خود از اولویت برخوردار باشد مانندی ا زآنچه که بود یعنی استانی از ایران

سوم دولت ایران بایس همیشه تأکید کند که این سرزمین را با پذیرش قانون اساسی ایران با آغوش باز خواهد پذیرفت 

چهارم دولت ایران بایس به مردم سغد آگاهی دهد که هرقومی میتواند زبان خود را یاد بگیرد وبا آداب و رسوم خود نیز در آزادی وآرامش زندگی کند و ما خشونت ها و زورگویی ها و کارهایی را که با اجداد ما شد تکرار نخواهیم کرد

پنجم دولت ایران بایس به مردم این سرزمین بگوید و بشناسد که تنها اتحادی قوی با ایران همه را از خطرها حفظ خواهد کرد و هیچ کشوری جز ایران با دین مشترک و تاریخ و فرهنگ به هم پیوسته و هشتاد میلیونی نمی تواند پشتیبان بهتری برای آنها باشد 

مجید بهرام بیگی

دوم سپتامبر 2012

Nach oben