علم جامعهشناسی در قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی به وجود آمد اگر چه از سنت عقلگرایی موجود که در ابتدا توسط فلاسفه یونان باستان بنا شده بود بهره جستهاست. واژهٔ فرانسوی Sociologie نخستین بار در ۱۸۳۷ توسط اگوست کنت فیلسوف فرانسوی ابداع شد، هر چند او را مؤسس رشتهٔ علمی جامعهشناسی بهحساب نمیآورند. کنت با الهام گرفتن از علم فیزیک و ملاحظه موفقیت آن، هدفش را یافتن قوانین همواره صادق حاکم بر جوامع انسانی توسط یک روشی علمی تعریف کرد. کنت در ابتدا علماش را فیزیک اجتماعی نامید، اما بعدها نام آنرا به جامعهشناسی تغییر داد. او میخواست چیزی مشابه آنچه در فیزیک انجام شده بود را در جوامع انسانی پیادهسازی کند. افراد دیگری نیز در قرن ۱۹ میلادی (همانند کارل مارکس) بودند که خود را جامعهشناس نمیخواندند ولی امروزه به عنوان پایهگذاران این رشته شناخته میشوند. جدا از این افراد، در قرن ۱۹ میلادی روشهای مطالعات آماری نیز تدوین شد که بعدها در تدوین رشته جامعهشناسی مورد استفاده قرار گرفت
============================================
هربرت اسپنسر
هربرت اسپنسر، یکی از بزرگترین فیلسوفان سده نوزدهم به شمار میرود. او در سال ۱۸۲۰ میلادی زاده شد. پدر و جدش آموزگار بودند و خود وی نیز هنگام تحصیل به ریاضیات و علوم فنی علاقمند بود و مهندسی آموخت. لیکن از آموزش منظم و روشمندی برخوردار نبود و معلومات فراوان و پراکندهٔ خود را از راه تجربه و تتبعات شخصی به دست آورد.
زندگی
هربرت اسپنسر در بیست و هفتم آوریل سال۱۸۲۰ در شهر صنعتی داربی انگلستان زاده شد. پس از تحصیلات مقدماتی در سال ۱۸۳۶ به استخدام شرکت راهآهن در آمد. او در اوقات بیکاری به نگارش و خودآموزی میپرداخت و بر اساس همین استعداد و سفارش عمویش، توماس اسپنسر، در نشریه «اکونومیست» به کار مشغول شد. مرگ عموی هربرت اسپنسر در سال ۱۸۵۱ و ارثیهای که برای او به جا گذاشت، به آرزوی او جامهٔ عمل پوشاند. او مشاغل خود را رها کرد و به عنوان نویسنده و محققی آزاد به پژوهش و تحقیق در زمینه علوم رایج زمان همت گماشت. او با شیفتگی و درایت خویش به آموختن مطالب و دستآوردهای دانشمندان زیستشناس مانند لامارک و کارپنتر پرداخت و دریافتهای خود را در زمینه جامعهشناسی به کار گرفت.
پس از مرگش بنا به وصیت او، جسدش سوزانده شد.
زندگی علمی و تحقیقی
مهمترین علاقهٔ اسپنسر مطالعهٔ دگرگونی در ساختارهای اجتماعی است. از نظر اسپنسر تکامل از یک وضعیت نامعین، نامنسجم و یکدست به وضعیت منسجم، نا همگون و چنددست (متکثر) حرکت میکند. هرچه تمایز بیشتر باشد انسجام بیشتر خواهد شد و وابستگی تقویت میشود. از آغاز عمر به بحث درباره مسایل سیاسی، دینی و فلسفی علاقه داشت و از طریق مطالعه و تحقیق در علوم طبیعی به نظریاتی متحول و پیشرو دست یافت. در این مقصود رنج برد و ضعف پیری مانع کارش نگردید. وقتی که به این کار همت گماشت کتاب معروف داروین هنوز نوشته نشده بود و چون این کتاب منتشر شد اسپنسر در فلسفه و عقیده خود استوارتر گردید و از تحقیقات داروین نیز استفاده کرد. اسپنسر مانند سن سیمون، آگوست کنت و کارل مارکس به دنبال تفسیر جامعه و تغییر آن کوشش داشت. او در سال ۱۸۶۰ میلادی شاهکار زندگی خود را به نام «تکامل» آغاز کرد. اسپنسر اعتقاد داشت که تکوین اجسام به اهتمام اجزای متشکل در درون خود صورت میگیرد. مبدأ چنین تفکری که: تکامل به طور مستقل و خارج از مشیت الهی یا قدرت دیگری انجام میگیرد، در عهد خود فرضیهای انقلابی بود. اسپنسر علاوهبر زیستشناسی، به قلمرو جامعهشناسی و سپس «اخلاق» که احتمالأ در آن دوره به عنوان درجات مترتب در نظم پدیدهها محسوب میشد، روی آورد. اسپنسر موفق شد با ارایه اصولی که از فرضیه تکامل برگرفته بود، فلسفه عمومی را بارور سازد. او معتقد بود که: کهکشان به صورت مجموعهای عظیم حرکت میکند و پیوسته در جهت کسب ویژهگیها و تفکیک و تنظیم عناصر، تکمیل میگردد و در این مسیر به همآهنگی بیشتر بین عناصر تشکیلدهنده میپردازد. در مجموعه رسالات زیستشناسی (۶۷-۱۸۶۴)، اسپنسر از نظرات چارلز داروین و آلفرد راسل والس درباره تقسیم کار بین سازوارهها سود جستهاست.
آثار اسپنسر
آمار اجتماعی (۱۸۵۱)
فرضیه جمعیت (۱۸۵۲)
آموزش و پرورش (۱۸۶۱)
اصول زیستشناسی (۶۷-۱۸۶۴)
اصول روانشناسی (۷۲-۱۸۷۰)
بررسی جامعهشناسی (۱۸۷۳)
اصول علوم اجتماعی (۱۸۷۴)
اصول اخلاق (۹۳-۱۸۷۹)
انسان علیه دولت (۱۸۸۴)
زندگینامه شخصی (۱۹۰۴)
پایان عمر
اسپنسر مردی جدی، منطقی و از اوهام شاعرانه به کلی دور بود. او فاقد ذوق و شور و عشق و زیباییهای زندگی بود و تا پایان عمر تأهل اختیار نکرد و به ثروت نیز اعتنایی نداشت. وی هشتاد و سهسال زندگی کرد و سرانجام در ۸ دسامبر ۱۹۰۳ میلادی در برایتون درگذشت.
===============================================
کارل هاینریش مارکس
کارل هاینریش مارکس (به آلمانی: Karl Heinrich Marx) (زادهٔ ۵ مه ۱۸۱۸ در تریر، پروس - درگذشتهٔ ۱۴ مارس ۱۸۸۳ در لندن، انگلستان) متفکر انقلابی، فیلسوف، جامعهشناس، تاریخدان، اقتصاددان آلمانی و از تأثیرگذارترین اندیشمندان تمام اعصار است. او به همراه فردریش انگلس، مانیفست کمونیست (۱۸۴۸) که مشهورترین رسالهٔ تاریخ جنبش سوسیالیستی است را منتشر کردهاست. مارکس همچنین مؤلف «سرمایه» مهمترین کتاب این جنبش است. این آثار به همراه سایر تالیفات او و انگلس، بنیان و جوهرهٔ اصلی تفکر مارکسیسم را تشکیل میدهد. «تاریخ همهٔ جوامع تا کنون، تاریخ مبارزهٔ طبقاتی بوده است.» از جمله مشهورترین جملات مارکس دربارهٔ تاریخ است که در خط اول مانیفست کمونیست خلاصه شدهاست.
زندگی و تاثیرات
کارل مارکس فرزند سوم هاینریش مارکس لوی (Marx Levi)، یک وکیل دادگستری یهودی بود که از خانوادهٔ خاخامهای معروف شهر محسوب میشد. هاینریش «مارکس لوی» به خاطر محدودیتهایی که دولت پروس برای حقوقدانان یهودی قایل شده بود و به خاطر این که بتواند شغل خود را در دادگستری حفظ کند، به شاخهٔ پروتستان مسیحیت گروید و از آن پس خودرا هاینریش مارکس نامید. در سال ۱۸۲۴ فرزندان وی نیز به مسیحیت گرویدند.
کارل مارکس در شهر تریر دورهٔ دبیرستان را به پایان رساند و در دانشگاه شهر بن به تحصیل رشتهٔ حقوق پرداخت. یک سال بعد به برلین عزیمت کرد و در دانشگاه آن شهر در رشتههای فلسفه و تاریخ به تحصیل ادامه داد. مارکس در سال ۱۸۴۱ با ارایهٔ تز دکترای خود دربارهٔ اختلاف فلسفهٔ طبیعت دموکریتوس و اپیکور تحصیلات دانشگاهی خود را از راه مکاتبهای در دانشگاه ینا به پایان رساند. او به امید آن که بتواند در دانشگاه بن تدریس کند به آن شهر رفت ولی دولت پروس مانع اشتغال وی به عنوان استاد دانشگاه شد. مارکس در این زمان به روزنامهٔ نوبنیاد لیبرالهای جبههٔ اوپوزیسیون شهر کلن پیوست و به عنوان عضو ارشد کادر تحریریهٔ روزنامه مشغول به کار شد. در این دوره مارکس یک هگلی بود و در برلین به حلقهٔ هگلیهای چپ (شامل برونو باوئر و دیگران) تعلق داشت. در طول همین سالها لودویگ فویرباخ نقد خود را از مذهب آغاز نموده و به تبیین دیدگاه ماتریالیستی خود پرداخت. ماتریالیسم فویرباخ در سال ۱۸۴۱ در کتاب جوهر مسیحیت به اوج خود رسید. دیدگاههای فویرباخ، به خصوص مفهوم بیگانگی مذهبی او، تاثیر زیادی بر سیر تحول اندیشه مارکس گذاشت. این تاثیرات را میتوان به وضوح در کتاب «دستنوشتههای اقتصادی فلسفی ۱۸۴۴» و به صورت پختهتری در کتاب سرمایه مشاهده کرد.
مارکس مبارزهٔ عملی سیاسی و فلسفی را به همراه دوست نزدیکش، فردریک انگلس، آغاز کرد و با او بود که یک سال پیش از انقلابات ۱۸۴۸ «بیانیهٔ کمونیست» را به رشتهٔ تحریر در آورد. مارکس در این سالها با محیط دانشگاهی و ایدهآلیسم آلمانی و هگلیهای جوان قطع رابطه کرد و به مسایل جنبش کارگری اروپا پرداخت و از ابتدا در انجمن بینالملل اول که در ۱۸۶۴ تأسیس شد، نقش بازی کرد و نهایتاً دبیر این انجمن شد. او اولین جلد کتاب مشهورش، سرمایه، را در ۱۸۶۷ منتشر کرد. این کتاب حاوی نظریات او در نقد اقتصاد سیاسی است.
او بیش از ۳۰ سال آخر عمر را در لندن و در تبعید گذراند و همانجا درگذشت. عقاید وی که در زمان خودش نیز طرفداران بسیاری یافتند، پس از مرگ توسط افراد بیشتری تبلیغ میشدند. با پیروزی و قدرتگیری بلشویکها در روسیه در ۱۹۱۷ طرفداران کمونیسم و مارکسیسم در همه جای دنیا رشد کردند و چند سال پس از جنگ جهانی دوم، یک سوم مردم دنیا حکومتهای مارکسیست داشتند. رابطهٔ این «مارکسیست»های متعدد با اندیشهٔ مارکس مورد اختلاف نظر است. خود مارکس یک بار در مورد دیدگاههای حزبی سوسیال دموکراتیک در فرانسه که خود را مارکسیست میدانست، گفت: «خوبست حداقل میدانم که من مارکسیست نیستم!»
در یک نظر خواهی از شنوندگان «رادیو ۴» (ایستگاه رادیویی متعلق به رادیوی بی بی سی انگلستان در سال ۲۰۰۵)، کارل مارکس به عنوان بزرگترین متفکر هزارهٔ دوم انتخاب شد. پیشتر در آغاز هزارهٔ جدید کاری مشابه توسط وبگاه انگلیسی زبان بی بی سی انجام گرفته بود که ۲ میلیون نفر از مردم کشورهای گوناگون از سرتاسر جهان در این نظرخواهی شرکت کرده و از میان اندیشمندان هزاره، کارل مارکس مقام نخست را یافت و آلبرت انیشتین و آیزاک نیوتون با فاصلهای بسیار از او به عنوان نفرات دوم و سوم انتخاب شدند.
آثار
کتابهای ترجمهشده به فارسی
سرمایه (کاپیتال)، ترجمهٔ ایرج اسکندری، اولین انتشار: ۱۳۵۲، چاپ جدید: ۱۳۸۳، انتشارات فردوسی
سرمایه، نقدی بر اقتصاد سیاسی (جلد یکم)، ترجمهٔ حسن مرتضوی، چاپ اول: ۱۳۸۶، انتشارات آگاه.
گروندریسه، مبانی نقد اقتصاد سیاسی، ترجمهٔ باقر پرهام و احمد تدین، چاپ اول ۱۳۶۳، انتشارات آگه
دربارهٔ مسئلهٔ یهود؛ گامی در نقد فلسفهٔ حق هگل، ترجمهٔ دکتر مرتضی محیط، ویراستاران: محسن حکیمی-حسن مرتضوی، چاپ اول: ۱۳۸۱، نشر اختران
دستنوشتههای اقتصادی فلسفی ۱۸۴۴، ترجمهٔ حسن مرتضوی، چاپ اول ۱۳۷۷، انتشارات آگه
دربارهٔ تکامل مادی تاریخ (دو رساله و ۲۸ نامه)، ترجمهٔ خسرو پارسا، چاپ اخیر: ۱۳۸۰، نشر دیگر.
صورتبندیهای اقتصادی پیشاسرمایهداری، ترجمهٔ خسرو پارسا، چاپ اول: ۱۳۵۳ چاپ اخیر: ۱۳۷۸، نشر دیگر.
لودویگ فوئرباخ و ایدئولوژی آلمانی، ترجمهٔ پرویز بابایی، چاپ اول: ۱۳۷۹، نشر چشمه
رسالهٔ دکترای فلسفه (اختلاف بین فلسفهٔ طبیعت دموکریتی و اپیکوری)، ترجمهٔ دکتر محمود عبادیان، حسن قاضیمرادی. چاپ اول:۱۳۸۱، نشر اختران
هیجدهم برومر لوئی بناپارت، ترجمهٔ باقر پرهام، چاپ اول: ۱۳۷۷، نشر مرکز
نبردهای طبقاتی در فرانسه، ترجمهٔ باقر پرهام، چاپ اول: ۱۳۷۹، نشر مرکز
جنگ داخلی در فرانسه ۱۸۷۱، ترجمهٔ باقر پرهام، چاپ اول: ۱۳۸۰، نشر مرکز
پنج مقالهٔ مارکس و انگلس دربارهٔ ایران، ترجمهٔ دکتر داور شیخاوندی، چاپ اول: ۱۳۷۹، نشر آتیه
سانسور و آزادی مطبوعات، ترجمهٔ حسن مرتضوی، چاپ اول: ۱۳۸۴، نشر اختران.
فقر فلسفه، ترجمهٔ آرتین آراکل، چاپ اول: ۱۳۸۳، نشر اهورا.
کتابهای نوشته/ترجمه شده به فارسی دربارهٔ مارکس
ایشتوان مساروش. نظریهٔ بیگانگی مارکس. ترجمهٔ حسن شمسآوری، کاظم فیروزمند. چاپ اول. نشر مرکز، ۱۳۸۰. ISBN 964-305-615-5.
بابک احمدی. واژهنامهٔ فلسفی مارکس. چاپ اول. نشر مرکز، ۱۳۸۲. ISBN 964-305-727-5.
تری ایگلتون. مارکس و آزادی. ترجمهٔ علیاکبر معصومبیگی. چاپ اول. آگه، ۱۳۸۳. ISBN 964-329-100-6.
جان بلامی فاستر. اکولوژی مارکس، ماتریالیسم و طبیعت. ترجمهٔ علیاکبر معصومبیگی. چاپ اول. نشر دیگر، ۱۳۸۲. ISBN 964-7188-27-7.
مرتضی محیط. حسن مرتضوی. کارل مارکس، زندگی و دیدگاههای او - بخش اول: از ۱۸۱۸ تا «مانیفست». چاپ اول. اختران، ۱۳۸۲. ISBN 964-7514-14-X.
مرتضی محیط. حسن مرتضوی. کارل مارکس، زندگی و دیدگاههای او - بخش دوم: از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۲. چاپ اول. اختران، ۱۳۸۴. ISBN 964-7514-95-6.
میخائیل لیف شیتز. فلسفهٔ هنر از دیدگاه مارکس. ترجمهٔ مجید مددی. چاپ اول. آگاه، ۱۳۸۱. ISBN 964-416-217-X.
آیزایا برلین. کارل مارکس، کار و زندگی او. ترجمهٔ سیف الله گلکار. چاپ اول. نشر ثالث، ۱۳۸6. ISBN 964-380-294-3.==========================================
شناخته شدن به عنوان یک رشته دانشگاهی و توسعه جامعهشناسی برای اولین بار در سالهای ۱۸۸۰ و ۱۸۹۰ میلادی به عنوان یک رشته دانشگاهی شناخته شده و در دانشگاهها شروع به تدریس شدن کرد. اولین مکتب جامعهشناسی مکتب دورکیم بود. این مکتب که توسط جامعهشناس فرانسوی امیل دورکیم تأسیس شد تأکید زیادی بر وجود واقعیتهای در سطح اجتماع داشت که مستقل از ویژگیهای روانی مختلف تک تک افراد. جهت تلاش برای یافتن این حقیقتها و ارتباط آنها با هم، این گروه از جامعهشناسان شروع به بررسی جوامع انسانی بدوی کردند. در فرانسه و در کشورهای انگلیسی زبان تلاش بر این بود که مدلهای از ساختارهای اجتماعی به تقلید از آنچه در رشته فیزیک انجام میشود ارائه کنند.
داوید امیل دورکیم (David Émile Durkheim - (زاده ۱۵ آوریل ۱۸۵۸ - درگذشته ۱۵ نوامبر ۱۹۱۷)، جامعهشناس بزرگ قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم است. به عقیدهٔ بسیاری، دورکیم بنیانگذار جامعهشناسی به شمار میرود. هرچند آگوست کنت به عنوان واضع واژهٔ جامعهشناسی (Sociology) شناخته میشود، ولی اولین کسی که توانست کرسی استادی جامعهشناسی را تأسیس کند، دورکیم بود . وی همچنین مؤسس سالنامهٔ جامعهشناسی (L'Année Sociologique) در فرانسه است.
زندگینامه
دورکیم در شهر اپینال (Espinal) ایالت لورن (Lorraine) واقع در شرق فرانسه متولد شد. وی از تبار فقهای ریشهدار یهودی بود. در دوران جوانی علاوه بر گذران تحصیلات عادی در مدارس غیر مذهبی، زبان عبری، عهد عتیق و تلمود را نیز فراگرفت. وی چندی پس از کسب تأییدیهٔ سنتی کلیمی در سنّ سیزده سالگی، تحت تأثیر یک معلم زن کاتولیک به کاتولیسیسم علاقه پیدا کرده بود، اما دیری نپایید که او از هر گونه تعلق مذهبی دست کشید و یک لاادری شد.
دوران متوسطه را در دبیرستان اپینال و سپس دبیرستان لیسه لویی لوگران پاریس گذراند. وی پس از دو بار ناکامی در امتحانات ورودی اکول نرمال سوپریور، در ۱۸۷۹ وارد این مدرسهٔ عالی شد.
آثار دورکیم
عمده کارهای دورکیم به مکتب اثباتگرایی گرایش دارد. او معتقد بود رخدادهای اجتماعی دارای واقعیت خاص خود هستند و از نظر او میتوان واقعیتهای اجتماعی را همچون شیء مورد بررسی قرار داد.
عنوان رسالهٔ دکترای دورکیم، دربارهٔ تقسیم کار اجتماعی است. در این اثر، وی به بررسی علل اجتماعی گذار از جامعهٔ سنتی به متجدد (از دیدگاه او، جامعهٔ مکانیکی به ارگانیک) میپردازد.
به منظور مطرح کردن جامعهشناسی به عنوان یک علم، دورکیم دفاعی فلسفی از آن را در کتاب قواعد روش جامعهشناسی (۱۸۹۴) – که به نوعی چکیدهٔ رسالهٔ دکترای اوست – مطرح کردهاست. وی در این کتاب استدلال میکند که از آنجایی که جامعهشناسی موضوع و روش مدون تحقیق دارد، میتواند به عنوان یک علم مطرح شود.
اثر مهم دیگر او در جامعهشناسی اثباتگرایانه (پوزیتویستی)، خودکشی (۱۸۹۷) نام دارد که وی در آن با استفاده از دادههای آماری به دستهبندی میزان خودکشی در اقشار و جوامع مختلف میپردازد. وی در این کتاب چهار نوع خودکشی را از یکدیگر متمایز میسازد:
خودکشی خودخواهانه (Egoistic)
خودکشی دیگرخواهانه (Altruistic)
خودکشی آنومیک (Anomic)
خودکشی قضا و قدری (Fatalistic)
وی در مورد گذار جوامع اروپایی از وضعیت قبل از صنعتی شدن به وضعیت صنعتی و تأثیرات آن روی جامعه، با مرتبط ساختن فرهنگ و تغییر معتقد بود که صنعتی شدن نوع جدیدی از تقسیم کار را در اروپا به وجود آورد که باعث درهم شکسته شدن یک سلسله ارزشها و هنجارهای مشترک اجتماعی شد. این مسئله میتواند منجر به حالت ناهنجاری فرهنگی و از هم پاشیدگی وحدت اجتماعی گردد. این امر نیز به نوبه خود وجود دولت قدرتمند با اختیاراتی گسترده میطلبد در غیر این صورت جامعه سیر قهقرایی خواهد پیمود.
از جمله مهمترین آثار در حوزهٔ جامعهشناسی دین، کتاب صور بنیادی حیات دینی (۱۹۱۲) دورکیم است.
==========================================
اقتصاددان و مورخ ماکس وبر در تثبیت جامعهشناسی به عنوان یک رشته دانشگاهی در آلمان در دهههای اول قرن بیستم نقش عمدهای بازی کرد. جامعهشناسان آلمانی بر خلاف جامعهشناسان فرانسوی و انگلیسی زبانان بجای تقلید از روش مدل سازی رایج در علوم فیزیکی بیشتر متاثر از تحلیلهای تاریخی و تحت تأثیر دیدگاههای مارکسیستی قرار داشتند. در بریتانیا رشته جامعهشناسی تا حدود سالهای ۱۹۶۰ میلادی تنها در یک مؤسسه آموزشی (The London School of Economics) تدریس میشد، و علاقهها بیشتر به یافتن تغییرات تکاملی جامعه بریتانیا و حل مسائل مربوط به اداره حکومت محدود میشد.
کارل ماکسیمیلیان امیل وبر (به آلمانی: Karl Emil Maximilian "Max" Weber) یک حقوقدان، سیاستمدار، تاریخدان، جامعهشناس و استاد اقتصاد سیاسی بود که به گونهای ژرف نظریه اجتماعی و جامعهشناسی را تحت نفوذ و تأثیر خود قرار داد.
کار عمده وبر درباره خردگرایی و عقلانی شدن و به اصطلاح افسونزدایی از علوم اجتماعی و اندیشههای علمی است که او آن را به ظهور سرمایهداری و مدرنیته مربوط ساخت. وبر معاصر جرج سیمل، چهره برجسته در بنیاد نهادن روششناسی ضداثباتگرایی، معاصر بود. کسی که جامعهشناسی را نه به عنوان رشتهای غیر تجربی بلکه دانشی معرفی میکرد که باید کنش اجتماعی را از طریق معانی ذهنی دارای ثبات مطالعه کند.
او در کنار امیل دورکیم و کارل مارکس سه معمار عمده دانش اجتماعی به شمار میآیند. ۲۰۰۱ مشهورترین کار ماکس وبر در جامعهشناسی اقتصاد مقاله روح سرمایهداری و اخلاق پروتستانی است که درعین حال آغاز فعالیتهای پژوهشی در زمینه جامعهشناسی دین نیز محسوب میشود. ماکس وبر، فرهنگ و به صورت ویژه مذهب و دین را عاملی میداند که بدون استثنا در شرق و غرب شیوه و راههای پیشرفت فرهنگی را تعیین کردهاند. براین پایه خصیصههای ویژه پروتستانیسم زاهدانه (اولیه) باعث توسعه سرمایه داری، دیوانسالاری، دولت عقلانیتگرا-قانونمند در غرب شد. دراین مقاله وبر تأثیرات پروتستانیسم را بر ظهور و رشد و نمو سرمایهداری مورد بحث قرار میدهد ومیگوید سرمایهداری آن طور که کارل مارکس میگوید صرفاً نظامی مادی نیست، بلکه ترجیحاً از ایدهها و ارزشها و آرمانهای مذهبیای سرچشمه میگیرد که صرفاً نمیتوان با مناسبات مالکیت-تولیدی، فناوری و یا نظام آموزشیاش آن را تحلیل و تبیین کرد.
در کار عمده دیگری به نام سیاست به عنوان رسالت دولت را به عنوان موجودیتی میشناسد که انحصار استفاده مشروع از خشونت را دراختیار دارد، تعریفی که در مطالعه علوم سیاسی نوین غرب محوریت دارد. تحلیل او از دیوانسالاری در اقتصاد و جامعه همچنان برای مطالعات مدرن از سازمان، مرکزیت دارد. مشارکت شناخته شدهاش در این امر مهم مطالعاتی معمولاً تحت عنوان تز وبر مطرح میشود. او نخستین کسی است که چندین جنبه گوناگون از اقتدار اجتماعی را بازشناسی و به ترتیب تحت عنوان «فرهمند»، «سنتی» و «قانونی»" آنها را مقوله بندی کرد. بنابراین ایده، تحلیل او از دیوانسالاری خاطرنشان میکند که نهادهای دولت مدرن برمبنای شکل اقتدار عقلانی–قانونی استوار شدهاند. او با تأثیرپذیری از ویلهلم دیلتای توانست نوع جدیدی از جامعهشناسی را بنیان گذارد که کمتر از علوم طبیعی الگو میگرفت و جامعهشناسی تفهمی نامیده شد.
زندگی نامه
ماکس کارل امیل وبر (زاده ۲۱ آوریل ۱۸۶۴ میلادی) در ارفورت ایالت تورینگ آلمان است. بزرگترین فرزند خانوادهای دارای هفت فرزند و ثروتمند و به لحاظ سیاسی مشهور در حزب لیبرال ناسیونال آلمان بود.
پدرش ماکس وبر و مادرش یک کارمند دولت به نام هلن فالنشتاین و یک پروتستان و کالوینگرا، با ایدههایی جزمی نسبت به اخلاق پروتستانی بود.
اشتغال ماکس وبر پدر به امور سیاسی خانواده را هم غرق در امور سیاسی کرد و تالار پذیرایی او را به محل حضور پژوهندگان نامدار و چهرههای شناخته شده آلمانی نظیر دیلتای، زیمل و ترایچکه کرد. وبر به شدت تحت تأثیر مشرب فکری مادرش قرار گرفت، اما هرگز ادعای مذهبی بودن نکرد.
وبر جوان و برادرش آلفرد که او نیز یک جامعه شناس و اقتصاد دان بود در این فضای روشنفکری پیشرفت کردند. وبر در سال ۱۸۷۶ در حالی که تنها ۱۳ سال داشت نوشتهای تاریخی تحت عنوان کریسمس شامل دو مقاله «درباره مسیر تاریخی آلمان با ارجاع ویژه به موقعیتهای امپراتور و پاپ» و «درباره دوران امپراطوری روم از کنستانتین تا مهاجرت ملتها» را به پدر و مادرش تقدیم کرد. در سن چهارده سالگی او نامههایی نوشت که به هومر، ویرژیل، سیسرو و لیوی ارجاع داده شده بود و دارای اطلاعات گستردهای درباره گوته، اسپینوزا، کانت و شوپنهاور بود، پیش از این که مشغول به تحصیل در دانشگاه شود. به نظر میرسید که وبر در جستجوی مطالعات پیشرفته در علوم اجتماعی است.
در سال ۱۸۸۲ وبر به عنوان دانشجوی حقوق در دانشگاه هایدلبرگ ثبت نام کرد. وبر در سال یادشده به انجمن دوئلینگ (مبارزه مسلحانه دو نفره و رسمی) پدرش پیوست و حوزه کاری پدرش را در حقوق مورد مطالعه قرار داد. او در کنار تحصیل رشته حقوق به نوشتن مقاله در باره اقتصاد و تاریخ قرون وسطی و دینشناسی پرداخت. اوهمچنین به صورت متناوب در ارتش آلمان در استراسبورگ خدمت میکرد. در پاییز سال ۱۸۸۴ به خانه پدری بازگشت تا در دانشگاه برلین به تحصیل بپردازد. در هشت سال بعدی عمرش، او تنها یک ترم در دانشگاه گوتنگن و دوره کوتاهی را در آموزش نظامی در ارتش گذراند. در ۱۸۸۹ ماکس وبر رساله دکترای حقوقاش را درباره تاریخ سازمانهای بازرگانی در سدههای میانه۱۹۷۷ در برلین ارایه داد. دو سال بعد کارش تحت عنوان «آمادگی به اقرار به گناه، تاریخ کشاورزی روم و اهمیتش برای حقوق عمومی و خصوصی» کامل کرد، از این تاریخ به بعد او آماده میشود تا به تدریس در دانشگاه بپردازد.
در۱۹۰۴ به ایالات متحده برای شرکت در همایش علوم اجتماعی در سنت لوئیس مسافرت کرد. زندگی در قاره جدید تأثیری شگرف بر وبر مینهد. در سنت لوئیس وبر کنفرانسی درباره سرمایهداری و جامعه روستایی در آلمان میدهد. در همین سال وبر بخش نخست اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری و نیز مقاله درباره «عینیت شناخت در علوم و سیاست اجتماعی» را منتشر میکند.
در ۱۹۰۸ وبر به روانشناسی اجتماعی صنعت توجه پیدا میکند و دو مقاله در همین زمینه منتشر میکند. در سالن هیدلبرگ بیشتر دانشمندان آلمان معاصر خود را مانند ویندلباند، یلی نک، ارنست ترولچ، نومان، سومبارت، زیمل، روبرت میشلز، تونیس، پذیرا میشود و دانشگاهیان جوانی چون گئورگ لوکاچ. لوئن اشتاین را راهنمایی میکند. وی همچنین به سازمان دادن انجمن آلمانی جامعهشناسی میپردازد و دست به انتشار مجموعهای از آثار علوم اجتماعی میزند.
آثار
کار وبر در زمینه جامعهشناسی دینی با مقاله اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری آغاز شد با مطالعات میدانی درباره پروتستانها در آمریکا، مذهب در چین: آیین کنفسیوس و تائوگرایی، مذهب هندی: جامعهشناسی هندوگرایی و بوداگرایی و یهودیت باستانی توسعه یافت. مطالعات او بر روی دیگر مذاهب با مرگ ناگهانی اش در سال ۱۹۲۰ متوقف شد و اجازه نداد تا او درادامه به مطالعه مسیحیت و اسلام بپردازد. سه موضوع اصلی او تأثیر عقاید مذهبی برفعالیتهای اقتصادی، رابطه میان طبقه بندی اجتماعی و عقاید مذهبی و ویژگیهای قابل تشخیص تمدن غربی بودند.
هدف او کشف دلایل به وجود آمدن راههای متفاوت توسعه فرهنگی شرق و غرب بدون داوری و ارزیابی آنها بود. وبر، مانند برخی از اندیشمندان معاصر که سرمشق داروینیسم اجتماعی را دنبال کردند، د رنظر داشت عناصر متمایزکننده تمدن غرب را تشریح کند. وبر در تحلیل یافتههای خود اظهار داشت که باورهای مذهبی برآمده از کالوینگرایی (و در ابعاد گستردهترش پروتستانیسم) تأثیر عمدهای بر نوآوری اجتماعی و توسعه سامانه اقتصادی اروپا و ایالات متحده داشتهاند، اما نوشت که آنها تنها عوامل درتوسعه نبودهاند. دیگر عوامل قابل ذکر از نظر وبر، خردگرایی در کاوشهای علمی، ترکیب مشاهده با ریاضیات، علوم مادی و فقهی، سیستمی کردن عقلانی ادارات دولتی و کارآفرینی اقتصادی بودهاند. سرانجام، مطالعه جامعهشناسی دینی به قول وبر صرفاً یک مرحله از آزادی انسان غربی از جادوگری و افسانهگرایی را توسعه بخشید و افسونزدایی از جهان را به عنوان یک جنبه مهم فرهنگ غرب به وجود آورد.
اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری
تاریخ کشاورزی روم و معنای آن از نظر حقوق عمومی و خصوصی
اخلاق اقتصادی مذاهب جهان (جامعهشناسی دینی)
جامعهشناسی هندوگرایی و بوداگرایی
==========================================
فرديناند تونيس Ferdinand tonnies فيلسوف و جامعهشناس آلماني، در سال ۱۸۵۵ در ”شلسويک“ متولد شد. او در سال ۱۸۸۱ به سمت استاد فسلفه در دانشگاه ”کيل“ منصوب شد؛ اما به سبب عدم توفيق درسهايش در سال ۱۸۸۷ به انزوا پناه برد و پس از ۲۶ سال مطالعه و تحقيق مجدداً در سال ۱۹۱۳ زندگى دانشگاهى خود را با سمت استادى رشتهٔ اقتصاد سياسى آغاز کرد. اما فعاليتهاى دانشگاهى او ديرى نپائيد و سرانجام در سال ۱۹۱۶ با کنارهديگرى از تدريس، تمام وقت خود را صرف تحقق کرد.
در سال ۱۹۰۹ بهعنوان رئيس انجمن جامعهشناسان آلمان انتخاب شد. از جمله آثار برجستهٔ او ”اجتماع و جامعه“ Communaute et Societe است که در آن، نظريه تحول جامعهٔ انسانى را بيان کرده است.
تونيس از نخستين دانشمندانى است که وضع جامعهٔ نوين را با توجه به انواع جديد ارتباطات، مطالعه و توجيه مىکند.
به عقيدهٔ او، علت تغيير و تحولاتى که در جوامع مختلف انسانى روى مىدهد، بيش از هرچيز ناشى از انواع روابط ميان افراد است. او معتقد است که در دنيا دو نوع گروه انسانى وجود دارد: گروهى که اجتماع ناميده مىشود و گروهى که به جامعه معروف است
فردیناند تونیس فیلسوف و جامعه شناس آلمانی است که تحت تاثیر نظریات انسانی طبیعت و حقوق وضعی هابز و اندیشه تحولات تاریخی مارکس دیدگاههای تازه ای در جامعه شناسی مطرح کرد.
وی ارتباط را محور شناخت و ارزیابی جوامع می داند و تفکیک پذیری وظایف را نه در سازمان و یا ساخت نهادی جوامع بلکه در روابط میان از او جستجو می کند.
نظریه تونیس با تکفیک دو نوع جامعه آغاز می شود:
1-اجتماع یا جامعه معنوی (گمن شافت )
2- جامعه صوری (گزل شافت)
گمن شافت : در این جامعه نوعی همبستگی عمیق ، احساسی ، طبیعی و ارگانیک مسلط است.مثل خانواده.
گزل شافت: در این نوع جامعه نظم قانونی ، تقسیم کار ، مالکیت و تضاد دراعضای گروه حکمفرماست.از نظر ارتباطی ، این دو جامعه دارای سه سطح گسترده ارتباط ، عمیق ارتباطی و نوع ارتباطی متفاوت است.
خصوصیات گمن شافت:
ارتباطات محدود است( کوچکی جمع و بی خبری انسانها از هم معنی ندارد )
ارتباطات عمیق است .
اراده ارگانیک (ذاتی و طبیعی ) : بر پایه احساس و تجربه مشترک مثل سلیقه و سنت بنا می شود.
هر حرکت در خدمت وحدت جمع است نه فرد.
امتداد تاریخی ارتباط : انسانها سوابق هم را می شناسند.
خصوصیات گزل شافت :
1- وسعت جامعه : روابط صوری و قراردادی و تنهایی است.
2- ارتباطات سطحی است.
3- اراده سنجیده : سود و زیان اقتصادی برای افراد مهم است.
4- بی نامی : نام و سوابق نا آشنا هستند.
5- ارتباط منطقی : ارتباط فاقد اثر هاله روانی است.نفع مادی ملاک قضاوت انسان ها است.
تونیس و مطبوعات :
مطبوعات از نظر تونیس به عنوان یک رکن تشکیل دهنده افکار عمومی مجموعا مثبت است. وی مطبوعات بزرگ را قابل مقایسه با ارتش و سازمان های اداری می داند.
به اعتقاد وی افکار عمومی مثل ارتش و بوروکراسی رابطه ای به وجود می آورد و آن نقش فراملی آن هاست.
مطبوعات با ساختن افکار عمومی جهان را برعهده دارد و در ایجاد گزل شافت نقش اصلی را به عهده دارد.
کتابهای عمده : اجتماع و جامعه (1887) ، رسم اجتماعی (1909) ، مطالعات و انتقادات جامعه شناسی (1925) ، مقدمه ای بر جامعه شناسی
به اعتقاد تونیس :
1- مطبوعات می توانند جامعه ای جهانی نظیر بازار جهانی به وجود آورند.
2- ارتباطات درگزل شافت (جامعه ) عمیق و ذاتی است.
3- میدان افکار عمومی محدوده مرزهای ملی است.
4- مطبوعات خوانندگان را از اندیشمندان معاف می کنند.
http://azmun.blogsky.com/1385/07/15/post-10 http://www.aftabir.com/entertainment/communications/human/realtional_forms_altogether_theory_ferdinandtonnies.php
=================================
گئورگ زیمل
گئورگ زیمل (۱ مارس ۱۸۵۸ - ۲۸ سپتامبر ۱۹۱۸)، جامعهشناس آلمانی و فیلسوف نوکانتی است که از پیشگامان جامعهشناسی به شمار میرود.
وی خالق مکتبی در جامعهشناسی به نام جامعهشناسی صوری است و معتقد است باید امور اجتماعی را خالی از محتوا بررسی کرد و به فرمها (صورتهای) امور اجتماعی اهمیت میدهد.
آثار
زیمل بیشتر به عنوان یک یک مقاله نویس (essayist) زبردست شناخته میشود. مقالات بسیاری از او به جای مانده که تعداد اندکی از آنها به انگلیسی و تعداد بسیار اندکی به فارسی ترجمه شده است.
مقدمهای بر علم اخلاق
=============================
رابرت ازرا پارک
http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41934
=======================================
جورج هربرت ميد George Herbert mead
نویسنده : ميثم اميد علي
جورج هربرت مید، در خانوادهای مذهبی در سال 1863 در شهر هادلی ایالت ماساچوست آمریکا متولد شد؛ پدرش کشیش معروفی بود.[1] وی در سال 1883، از دانشگاه ابرلین (Oberlin) فارغالتحصیل شد و پس از آن، مدت ششماه در مدرسه وابسته به این کالج تدریس کرد. در سال 1887 تصمیم گرفت که برای ادامه تحصیل در فلسفه به دانشگاه هاروارد برود. او در آنجا به فلسفه (William James: 1842-19110)، روی آورد. در 1891، با هلن کاسل، ازدواج کرد و باهم به دانشگاه "آناربر" رفتند. بعد از چند سال تدریس در "آناربر"، بهدعوت جان دیویی در سال 1894 از دانشگاه میشیگان، پاسخ مثبت داد و به دانشگاه شیکاگو نقل مکان کرد. مید بهمدت 37سال یعنی تا زمان مرگش در سال 1931 در آنجا تحصیل کرد؛ او یکی از اعضای برجسته مکتب شیکاگو بهحساب میآید. مید در زمره دانشمندان آمریکایی انگشتشماری جای میگیرد که به شکلگیری خصلت علم نوین اجتماعی کمک کردهاند.[2] آثار در زمان حیات مید غیر از چند مقاله، هیچ اثر مکتوب دیگری از او منتشر نشد. بعد از پایان عمرش بود که بهتدریج آثارش منتشر و مورد توجه قرار گرفت؛ ازجمله مهمترین آثارش میتوان به "ذهن، خود و جامعه" یا "فلسفه کنونی"، "فلسفه کنش" و "جنبشهای فکری در سده نوزدهم" اشاره کرد.[3] برای مید به روی کاغذ آوردن افکارش بس دشوار بود. او ساعتهای دردناکی را روی میز کارش صرف میکرد و از اینکه نمیتوانست جریان فکریاش را بهروشنی بنویسد، گاه چشمانش پر از اشک میشد. او بیشتر ترجیح میداد که افکارش را شفاهی بیان کند تا کتبی.[4] باید گفت که خواننده آثار مید آنچه را که از خود او و افکارش بهدست میآورد، بیگمان تجربه اصیل او نیست. او تنها میتوانست از طریق جریان زنده گفتگو و اداهای معنیدار، تجربه اصیل خود را دقیقا به دیگران انتقال دهد.[5] ریشههای اندیشه مید[6] در ساختمان فکری مید چهار گرایش عمده بهچشم میخورد: نخست، سنت مذهبی استقلالطلبانه نیوانگلندی با تاکید آن بر جستجوی فکری مستقلانه و وظیفه اخلاقی نسبت به اجتماع. دوم، سنت مرزنشینان آمریکایی که متکی بر کار انجام دادن است، سنتی که با فکر عملگرا بسیار سازگاری دارد؛ هر چند که این فلسفه از مردان هارواردی سرچشمه گرفته است. سوم، تفکر تکاملی داروینی که بر دگرگونی و این نظر مبتنی است که هیچ چیزی پایدار نیست مگر خود فراگرد. چهارم، سنت ایدهآلیسم فلسفه آلمانی از کانت تا شلینگ که این نیز بر فراگرد و دگرگونی تاکید دارد، اما علاقهاش بیشتر شناسایی آزاد و مسئول، خود مطلق و "من" فراگذرنده بهعنوان آفریننده جهان انسانی است. فلسفه مید جان دیویی (John Dewey: 1859-1952) درباره مید گفته بود: «او در میان افراد نسل گذشته آمریکا، اصیلترین ذهن فلسفی را داشت.» اگرچه این گفته شاید کمی اغراقآمیز باشد، اما چنین مینماید که همه دانشوران فلسفه در این باره توافق داشته باشند که مید در صدر مدافعان عملگرایی در آمریکا جای دارد.[7] مید، مانند دیویی و جیمز، یک پراگماتیست محسوب میشد و پراگماتیسم همان فلسفه قرن نوزدهمی امریکا بود که اعتقاد داشت معنای جمله را (و بهتر بگوییم حقیقت جمله را) باید در نتایج عملیای که این جمله بهبار میآورد جستجو کرد. آنچه را که باید از این سخن دریافت، اهمیتی است که پراگماتیسم به نقش عقل و تعقل میدهد.[8] جامعهشناسی مید برخلاف هورتون کولی که نظریههایش درباره جامعه به یک جهت ذهنگرایانه و خودمدارانه گرایش داشتند، مید به عینیتگرایی اجتماعیاش پیوسته وفادار مانده بود. از نظر او، جهان روابط سازماننیافته اجتماعی، هم جنبهای ذهنی و هم جنبهای مادی دارد. او نمیکوشید تا جهان را از طریق دروننگری به شیوه کولی بازسازی کند. مید به این واقعیت بنیادی معتقد بود که یک زندگی اجتماعی عینی وجود دارد که دانشمند جامعهشناس موظف به بررسی آن است. از دیدگاه مید، جامعه یک پدیده ذهنی نیست، بلکه به یک "وجه عینی تجربه" تعلق دارد.[9] میتوان گفت خصوصیات عمده نظریات جامعهشناسی مید عبارتاند از: 1) چون عمل اجتماعی از طریق یک روند تعبیر و تفسیر میشود، زندگی گروهی نیز باید برحسب همین تعبیرات مطالعه و بررسی شود؛ 2) جامعه انسانی براساس عمل جاری، هستی مییابد، نه براساس ساخت یا روابط تثبیتشده و شکلیافته قبلی؛ 3) حقیقت کنش متقابل "من" یا "خود" که فرد را وادار به تعیین و ارزیابی موقعیت خود میکند، "من" را به صورت یک کارگزار مؤثر در شکلگیری عمل اجتماعی درمیآورد.[10] 4) مید جامعه را مقدم بر فرد میداند و فراگردهای ذهنی را برخاسته از جامعه در نظر میگیرد.[11] مید و روانشناسی اجتماعی از نظر مید، روانشناسی اجتماعی رشتهای است که فعالیت یا رفتار فرد را در چهارچوب فراگرد اجتماعی بررسی میکند. رفتار یک فرد را تنها میتوان از طریق رفتار کلی گروه اجتماعیاش دریافت، زیرا کنشهای فردی به کنشهای اجتماعی گستردهتری وابستهاند که به فراسوی یک فرد و به اعضای دیگر گروه مرتبطاند. برخلاف روانشناسی اجتماعی اولیه که از دیدگاه روانشناسی فردی به تجربه اجتماعی میپرداخت، مید معتقد بود که تجربه فردی را باید از دیدگاه جامعه و یا دستکم از دیدگاه ارتباطاتی که برای سامان اجتماعی ضروریاند مورد بررسی قرار داد.[12] 1. رفتارگرایی؛ رفتارگرایی در روانشناسی اجتماعی مید جایگاه برجستهای دارد آنجا که در کتابش "ذهن، خود و جامعه"، کارش را با این فرض رفتارگرایانه واتسون آغاز میکند که روانشناسی اجتماعی، با فعالیت مشاهدهپذیر، یعنی کنش و کنش متقابل اجتماعی سر و کار دارد.[13] در مورد نظریه مید اغلب واژه "رفتارگرایی اجتماعی" را بهکار بردهاند. برای مید، گفتن اینکه روانشناسی اجتماعی رفتارگراست به این معنا نبود که این علم باید تجربه درونی فرد را ندیده بگیرد، بلکه این معنا را دربر داشت که باید از فعالیت قابل مشاهده شروع کند.[14] برخلاف واتسون و رفتارگرایان سنتیتر، مید رفتارگرایی را در دو جهت ذهن و جامعه بسط میدهد. پس ما با دو نوع رفتارگرایی سر و کار داریم؛ یعنی رفتارگرایی واتسونی که بهعبارتی سنتی، روانشناختی یا تقلیدگرا و بنیادی است و دیگری رفتارگرایی اجتماعی که مید آن را برای حل مسائل چشمانداز واتسونی، ساخته و پرداخته کرد. مید استدلال میکند رفتارگرایی روانشناختی که ریشه در روانشناسی جانوری دارد، از ابعاد داخلی (ذهنی) و خارجی (اجتماعی) رفتار، چشمپوشی میکند. رفتارشناسان جانوری، واقعاً نمیتوانند از ذهن یک موش سر دربیاورند؛ اما جامعهشناسان میتوانند فراگردهای ذهنی انسان را درک کنند.[15] مید یکی از دورههای عمومی دکترا را که روانشناسی اجتماعی پیشرفته نام داشت، تدریس میکرد. این واحد درسی یکی از واحدهای مهم جامعهشناسی در مکتب شیکاگو بود و نخستین دوره روانشناسی اجتماعی در آمریکا محسوب میشد. این درس دانشجویان بسیاری را بهویژه از رشتههای روانشناسی و جامعهشناسی به کلاساش کشانده بود.[16] 2. کنش متقابل اجتماعی یا تعاملگرایی اجتماعی؛ در تحلیل کنش متقابل اجتماعی مید مهمترین سهم متمایز خود را در مطالعه جامعه انسانی ارائه میدهد. وی در جواب این سوال که چه امری است که یک جامعه را جامعه میسازد؟ سرشت اساسی یک جامعه را در این حقیقت دید که ارگانیسمهای متشکله آن، کنشهایشان را با یکدیگر سازگار مینمایند.[17] کنش متقابل اجتماعی از نظر مید دو شکل بهخود میگیرد که وی از آنها به ترتیب بهعنوان "مکالمه ایماها" و "کاربرد نمادهای معنادار" یا ایماهای معنادار سخن میگوید. (در میان خیلی از شاگردان مید معمول شده است که این اشکال را بهعنوان "کنش متقابل غیرنمادی" و "کنش متقابل نمادی" بنامند).[18] "تعاملگرایی نمادین" یک دیدگاه نظری آمریکایی است که بهوسیله روانشناسان اجتماعی بنیادگرا در فلسفه عملی شیکاگو گسترش یافت. این دیدگاه بیشتر به صورت یک دیدگاه عام مطرح میباشد تا یک نظریه خاص، و اشاره به این امر میکند که ارتباطات انسانی بهوسیله جابجایی و مبادله نمادها و معانی آن، شکل میگیرد. بنابراین، رفتارهای انسانی بهوسیله یادگیری چگونگی معنا دادن به ساختارهای نمادینی که افراد با یکدیگر مبادله میکنند، قابل درک میشوند. تعاملگرایی نمادین بر چند مبنا پایهگذاری میشود: - افراد در مقابل اشیائی که معنای خاصی را برای آنها بهوجود میآورند واکنش نشان دهند؛ - این معانی خاص، از کنشهای متقابل اجتماعی با سایرین بهوجود میآیند - این معانی خاص، بهوسیله مراحل تفسیری توسط افراد اصلاح میشوند.[19] "مید" هرگز نظریه تعاملگرایی نمادین را در یک کتاب مجزا و یا به شکل مقاله منتشر ننمود و بیشتر مطالبی که ما در مورد این دیدگاه نظری میدانیم بر اساس چاپ دستنوشتههای شاگردان او پس از مرگش در سال 1931 تدوین شد؛ "هربرت بلومر" برجستهترین شاگرد مید بود که پیروان دیگر او را در تاکید "تعاملگرایی نمادین" بهعنوان یک دیدگاه نظری و روشی برای حل مشکلات اجتماعی، هدایت میکرد.[20] 3. نقش؛ یکی از مفاهیم پراهمیت برای مید، برعهده گرفتن نقش بود، یعنی توانایی شخصی فرد برای انجام دادن فعالیتهای اجتماعی در مقابل دیگران و خودش.[21] مید و ارتباطات برای مید، ارتباطات فرایند اساسی دستاندرکار در جوامع بشری بود. از نظر او ارتباطات هنگامی رخ میدهد که شرکتکنندگان از نمادهای معنادار استفاده کنند. بنابراین، ارتباطات باید بهعنوان یک "فرایند سازماندهنده" محسوب شود، فرایندی که در ضمن گسترش، جهتش هرچه باشد، به یک سازمان پهناورتر و وسیعتر میانجامد.[22] از نظر مید ارتباط انسانی هنگامی امکانپذیر میشود که نماد در یک شخص همان واکنشی را برانگیزد که او خود در دیگری برمیانگیزد.[23] بهعبارت دیگر فراگردهای ارتباطی انسانی مبتنیاند بر تطبیق خودآگاهانه و دایمی اعمال کنشگران با رفتار دیگران، متقارن شدن خطوط عمل افراد از طریق تعیین متقابل و مداوم حدود عمل و تفسیر و بازتفسیرهای مکرر.[24] متاثران از مید هربرت بلومر از عقاید مید برای دفاع از دیدگاه خویش مبنیبر تاثیر نظریه تعاملگرایی نمادین استفاده نمود. از نظریه مید، نمونههای دیگری الگو گرفتهاند که نظریه بلومر معروفترین آنهاست. دیدگاه نظری مید مورد توجه جامعهشناسان بیشماری قرار گرفته بود، چون در ساختار آن مسائل وجود داشت.[25] [1]. راجرز، اورت میچل؛ تاریخ تحلیلی علم ارتباطات، غلام رضا آذری، تهران، فرهنگ معاصر، 87، چاپ اول، ص352. [2]. كوزر، لوئیس؛ زندگی واندیشه بزرگان جامعهشناسی، محسن ثلاثی، تهران، علمی، 1373، چاپ پنجم، ص454. [3]. ریترز، جورج؛ نظریههای جامعهشناسی در دوران معاصر، محسن تلاش، تهران، علمی، 1377، چاپ سوم، ص281. [4]. كوزر، لوئیس؛ پیشین، ص459. [5]. همان، ص460. [6]. همان، ص461. [7]. همان، ص443. [8]. دوچ، مورتون و کراوس، روبرت؛ نظریه ها در روانشناسی اجتماعی، مرتضی کتبی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، 1374، ص198. [9]. همان، ص452-453. [10]. توسلی، غلامعباس؛ نظریههای جامعهشناسی، تهران، سمت، 1380، چاپ هشتم، ص300 – 298. [11]. ریترز، جورج؛ پیشین، ص281- 274. [12]. همان، ص444. [13]. ریترز، جورج؛ پیشین،ص281 – 274. [14]. دوچ، مورتون و کراوس، روبرت؛ پیشین، ص198-199. [15]. ریترز، جورج؛ پیشین، ص281 – 274. [16]. راجرز، اورت میچل؛ پیشین، ص356. [17]. بلومر، هربرت؛ آینده بنیانگذاران جامعهشناسی، غلامعباس توسلی، تهران، قومس، 1381، چاپ دوم، ص180. [18]. همان، ص181. [19]. راجرز، اورت میچل؛ پیشین، ص357. [20]. همان، ص358. [21]. راجرز، اورت میچل؛ پیشین، ص354. [22]. بلومر، هربرت؛ پیشین، ص202. [23]. کوزر، لوئیس؛ پیشین، ص446. [24]. همان، ص445. [25]. راجرز، اورت میچل؛ پیشین، ص353-354.
|